جواب تفکر صفحه ۸۴ فلسفه یازدهم

در این نوشته با جواب تفکر صفحه ۸۴ فلسفه یازدهم همراه شما هستیم.

جواب تفکر صفحه ۸۴ فلسفه یازدهم

پیش از آغاز درس، این داستان را بخوانید و به سؤال های طرح شده پاسخ دهید.

داود و سامان تمام صبح را صرف خرید کرده اند و می خواهند با اتوبوس به خانه بازگردند. آنها نوشابه ای می خرند و بیرون از فروشگاه، روی نیمکتی منتظر اتوبوس می مانند.

داود: (آه عمیقی می کشد) من حسابی خسته و کوفته شده ام؛ اما خوشحالم، خرید خوبی بود.

(در حالی که داخل ساکش را نگاه می کند.)

سامان: بله، من هم همین طور (ساعتی را از ساکش بیرون می آورد.) بهترینش هم همین است.

(ساعت را روی دست می بندد)

داود : (نزدیک تر می آید و با تعجب به ساعت نگاه می کند.) کِی این را خریدی؟ من یادم نمی آید،

چند خریدی؟

سامان : (به اطراف نگاه می کند و آهسته می گوید) این مجانی بود!

داود : (اوّل مات و مبهوت نگاه می کند، سپس به منظور او پی می برد.) سامان! تو این را دزدیدی؟

سامان : چرا تعجب می کنی؟ خیلی ها از این کارها می کنند. خُب، من آن قدر از این فروشگاه ها خرید می کنم که چنین هدیه ای حقم باشد. همه چیز فوق العاده گران است.

داود : (متعجب) باورم نمی شود از فروشگاه جنس برداری.

سامان : تو فقط از این می ترسی که به دردسر بیفتی. تو هم این کار را انجام بده؛ اگر جرئتش را داری!

داود: امکان ندارد. این کار غلط است.

سامان : خُب، ممکن است این کار برای تو غلط باشد، اما برای من نه!

داود : نه، منظورم این است که این کار از نظر اخلاقی غلط است. این کار برای همه غلط است.

سامان : فکر کردی تو کی هستی که به دیگران بگویی چه کاری درست است و چه کاری غلط؟ دزدیدن جرئت می خواهد.

داود : موضوع روش دزدی کردن نیست. تو نباید اخلاق را زیر پا بگذاری. اخلاق برای همه یکسان است.

سامان : ببین! تو هم به دنبال سود خودت هستی و چون از این نوع خرید کردن سود می بری، این طور خرید می کنی. اما من دوست ندارم مثل بقیه باشم.

داود: خب تو با دزدی نمی توانی خاص بشوی؛ خودت گفتی دیگران هم از این کارها می کنند. اگر واقعاً می خواهی تک باشی، این ساعت را به چشم یکی بکوب تا کور شود. این طوری بهتر می توانی بی همتا و تک بشوی.

سامان: نه، من مخالف این کار هستم.

داود: خدا را شکر! اما چرا؟ اگر تو خودت قوانین اخلاقی ات را می سازی و شجاعت این کار را هم داری، چرا تا آخرش نمی روی؟ به هر حال، من می خواهم به صاحبان فروشگاه اطلاع بدهم.

سامان: ببین، این دیگر نشد، این از پشت خنجر زدن است. از تو انتظار نداشتم.

داود: انتظار چی را نداشتی؟ یعنی هم می خواهی قوانین اخلاقی خودت را خودت بسازی و هم برای من قانون گذاری کنی؟!

سؤال

۱) چرا با اینکه کسی متوجه دزدی سامان نشده، داود سامان را سرزنش می کند؟

چون کار سامان از نظر اخلاقی اشتباه است و داود نیز به مسائل اخلاقی پایبند است.

۲) آیا واقعا سامان کار خود را خوب تلقی می کند؟

بله، چون او فکر می کند که این کار حقش هست و نشئت گرفته از شجاعت و توانایی خودش است.

۳) آیا در میان جملات داود و سامان قاعدۀ نادرست اخلاقی هم مشاهده می کنید؟

بله

فکر کردی تو کی هستی که به دیگران بگویی چه کاری درست است و چه کاری غلط؟ دزدیدن جرئت می خواهد.

۴) چرا داود تلاش می کند پایبند قواعد اخلاقی باشد و از آنها سرپیچی نکند؟

چون او به این مسائل اعتقاد و ایمان کامل دارد و رعایت نکردن مسائل اخلاقی را بد می داند.

۵) آیا انتقاد سامان از رفتار داود درست است؟ چرا؟

خیر

چون او برای ثابت کردن این که کار اشتباهش، درست است دست به انتقاد کردن از داود و توجیه رفتار اشتباه خود می کند.

برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.

امتیاز شما به این مقاله

0 از 0 رای

+ارسال دیدگاه