جواب صفحه ۲۵ مطالعات سوم ⚡️ گفت و گو و جستجو
در این نوشته با جواب صفحه ۲۵ مطالعات سوم همراه شما هستیم.
جواب گفت و گو صفحه ۲۵ مطالعات سوم
١- داستان هدیه ی خدا را بخوانید.
– منظور مادر بزرگ از اینکه به نوه اش می گفت: تو دست منی، تو پای منی، تو گوش منی… چه بود؟
– بدون حضور نوه اش نمی تواند کارها را انجام دهد.
– مادر بزرگ درباره ی نوه اش چه دعایی کرد؟
– الهی خدا دست را بگیرد عزیزم.
– منظور او از این دعا چه بود؟
– خداوند همیشه یار و یاور او باشد.
– چرا خداوند به مادر بزرگ، نوه ی خوب و مهربانی هدیه داده بود؟
– به خاطر جبران محبت های مادربزرگ در دوران کودکی به مادربزرگش.
۲- پنج شنبه شب است. فردا حمید و خانواده اش می خواهند به یک جای خوش آب و هوا در اطراف شهر بروند. همه از رفتن به سفر خوشحال هستند. آنها لباس ها و وسایلشان را در ساک می گذارند. حمید با برادر و خواهرهایش درباره ی دیدنی های بین راه صحبت می کند. مادر بزرگ حمید در خانه ی آنها زندگی می کند. او پاهایش درد می کند. خیلی آهسته راه می رود و به سختی ماشین سوار می شود و از آن پیاده می شود. شب، اعضای خانواده درباره ی اینکه مادربزرگ همراه آنها به سفر برود یا نه گفت وگو کردند.
به نظر شما آنها در این باره چه تصمیمی بگیرند؟ چرا؟ اگر شما جای حمید بودید، چه می گفتید؟
خوشحالم که مادربزرگ همراه ما می آید.
۳- چرا باید به پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها و افراد سالمند احترام بگذاریم و از آنها قدردانی کنیم؟
ما باید به پدربزرگها، مادربزرگها و افراد سالمند احترام بگذاریم و از آنها قدردانی کنیم چون آنها تجربههای زیادی دارند و در زندگیمان نقش مهمی ایفا میکنند. آنها سالهای زیادی زندگی کردهاند و چیزهای زیادی یاد گرفتهاند که میتوانند به ما بیاموزند. وقتی با آنها صحبت میکنیم یا به داستانهایشان گوش میدهیم، از تجربههایشان درس میگیریم.
سالمندان زحمتهای زیادی برای خانوادههایشان کشیدهاند. آنها در زمان جوانی سخت کار کردهاند تا زندگی خوبی برای فرزندان و نوههایشان فراهم کنند. وقتی از آنها مراقبت میکنیم و به آنها احترام میگذاریم، نشان میدهیم که قدردان زحمات و محبتهایشان هستیم.
احترام به سالمندان نشان میدهد که ما ارزش محبت و تلاشهای آنها را درک میکنیم و میخواهیم آنها در آرامش و خوشحالی زندگی کنند. این احترام و محبت به آنها احساس خوبی میدهد و باعث میشود که احساس کنند هنوز هم مهم و ارزشمند هستند.
۴ـ یک خاطره ی زیبا از پدربزرگ یا مادربزرگتان را در کلاس تعریف کنید.
یک خاطره زیبا از پدربزرگم این است که وقتی بچهتر بودم، هر وقت به خانه پدربزرگم میرفتیم، او همیشه یک باغچه کوچک داشت که پر از گلهای رنگارنگ و سبزیهای تازه بود. پدربزرگم با دقت از آن باغچه مراقبت میکرد و هر بار که من آنجا بودم، دستم را میگرفت و با هم به باغچه میرفتیم.
یکی از روزها، پدربزرگم به من یک بذر کوچک داد و گفت که این بذر را در خاک بکارم. من خیلی هیجانزده بودم و با کمک او بذر را کاشتم. بعد هر بار که به دیدنش میرفتم، اولین کاری که میکردم این بود که به سراغ باغچه بروم و ببینم گیاهی که کاشتهام چقدر رشد کرده است. پدربزرگم به من یاد داد که چگونه به گیاه آب بدهم و از آن مراقبت کنم.
بعد از مدتی، آن بذر به یک گل زیبا تبدیل شد و پدربزرگم با لبخندی بزرگ به من گفت: “این گلی است که با دستان خودت پرورشش دادی.” آن لحظه برایم خیلی خاص بود، چون فهمیدم که با کمی صبر و مراقبت، میتوان چیزهای زیبا به وجود آورد. هنوز هم هر وقت به یاد آن گل میافتم، لبخند میزنم و از آن خاطره زیبا لذت میبرم.
جواب جستجو صفحه ۲۵ مطالعات سوم
با راهنمایی معلم به «پیام قرآنی» کتاب درسی قرآن مراجعه کنید و آیه ای را که مربوط به پدر و مادر است، پیدا کنید. از روی معنی آن بنویسید و در کلاس بخوانید.
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.
13 دیدگاه ها
عالیه من خودم درسام عالی خانم میگه درست بنظرم بهترین
عالیه
عالی بود
ممنون
خیلی عالی
عالی
خیلی خوب بود ممنون از سایتتون
عالی
خوب
خوب
خوب
خوب
خوب
خوب
خوب نه بابا عالی بیست