جواب فعالیت های نگارشی صفحه ۵۳ نگارش نهم
در این نوشته با جواب فعالیت های نگارشی صفحه ۵۳ نگارش نهم همراه شما هستیم.
جواب فعالیت های نگارشی صفحه ۵۳ نگارش نهم
۱. نوشته های زیر را بخوانید و نوعِ فضا و رنگ (طنز، غیرطنز) هر کدام را مشخّص کنید.
یک) تمساح از معدود حیواناتی است که لبخند می زند. لبخند تمساح، خطرنا کترین لبخند است.
این لبخند، علامت دوستی نیست. لبخند تمساح به سبب نوعِ آرواره پایینی آن است که در انتها به
طرف بالا برگشته است. تمساح وقتی غذای خوشمزه ای پیدا می کند، دهانش را نیمه باز می کند
و دندان های تیز و برّاقش را نشان می دهد.
فضای نوشته: غیر طنز
دو) پگی کوچولو گفت: «ا مروز نمی توانم به مدرسه بروم؛ سرخک و اُریون گرفت هام، سر تا پایم
پر از جوش و تاول شده، لوز ههایم اندازه دوتا سنگ یک کیلویی شد هاند. تا حالا شانزده لکه آبله
مرغان روی تنم شمرده ام، آهان این همی کی، می شود هفده تا. پایم از بیخ قلم شده، سرفه می کنم،
عطسه می کنم، نفس نفس می زنم و چه گلودردی دارم! باران که می آید، آپاندیسم درد می گیرد.
زبانم هی دارد گنده و گنده تر می شود. آرنجم کج شده، ستون فقراتم خم برداشته، تبم به
بالای 180 درجه رسیده، توی گوشمی ک سوراخ هم پیدا شده، ناخن هایم ریش ریش شده، قلبم…
چی؟ چی گفتی؟
گفتی امروز مدرسه تعطیل است؟
خداحافظ، من رفتم بازی!
فضای نوشته: طنز
سه) تازگی ها یک نفر پیدا شده است که بعضی ها به او می گویند: «ملّا نصرالدّین قرن بیست و یکم».
بعضی ها شک کرده اند که نکند این آدم، همان ملّا نصرالدّین باشد و یک جورهایی سر از قبر
برداشته، دارد توی عصر رایانه، جولان می دهد. هرچه باشد، هرکه باشد، فرقی نمی کند.
شما چند تا از ماجراهای ملّا نصرالدّین قرن بیست و یکم را گوش بدهید، ببینم نظر شما چیست:
ملّا نصرالدّین جدید، یک حلقه نامزدی پیداکرد و به فکر ازدواج افتاد. از او پرسیدند: با
کی می خواهی ازدواج کنی؟ جواب داد: با هر کسی که انگشتش به این حلقه بخورد. …
فضای نوشته: طنز
چهار) حسین همین طور ایستاده بود و به همرزم و دوستش نگاه می کرد که آن طرف کوچه، در
کمین نشسته بود. تانک عراقی غرّش کنان جلو آمد و به کنار آنها رسید. ناگهان، آن رزمنده که به
نظر می رسید چهار پنج سالی از حسین بزرگ تر است، از کمینگاهِ خود بیرون جَست، چابک و
سریع پرید روی تانک و با شکم روی سقف آن دراز کشید. سینه خیز جلو رفت و خود را به
روزنه های دید تانک رساند. قوطی افشانه را از جیبش بیرون آورد، با تمام قدرت دکمه آن را فشرد
و با لایه های غلیظی از رنگ قرمز، جلو دید تانک را پوشاند و مقداری از رنگ را هم از راهِ همان
روزنه ها، به سر و صورت خدمه تانک پاشید. حسین، هنوز داشت با تعجّب به حرکات آن همرزمش
نگاه می کرد که دید، تانک از حرکت ایستاد و چند لحظه بعد دونفر عراقی با سر و صورت قرمز از
داخل تانک بیرون آمدند…
فضای نوشته: غیر طنز
۲. از میان موضوع های زیر، یکی را برگزینید؛ یک بار با فضای «غیر طنز» و بار دیگر با فضای «طنز» درباره آن بنویسید.
تلفن همراه
رُباتِ پیشخدمت
دردِ دل یک موش آزمایشگاهی
ماهی، در حوض قالی
سایه آدم
انتقال خون
کمک به همسایه ها
ایستادن توی صف
غیر طنز:
یک روز که در آزمایشگاه نشسته بودم دوست قدیمی ام امیر علی که آزمایشگاه دارد به ذهنم افتاد و
دلم می خواست به دیدار او بروم و سری به آزمایشگاهش بزنم.به همین دلیل به آن طرف
«آزمایشگاه» رفتم. از دیدن هم دیگر لبخند بر روی لب های هردوتایمان نشست.
گفت: ای دوستای عزیزم کجا بودی خیلی برایت دل تنگ هستم؟
گفتم: شرمنده ای عزیز، من درگیر کار بودم، در حین صحبت چشمم به موشی که در داخل قفس
شیشه ای بود افتاد غمگین در کنجی خلوت کرده بود به دیدار او رفتم تا دلیلش را جویا شوم.
گفتم: ای موش تو را چه شده است؟
گفت: تا حالا در قفسی تنها مانده ای؟ محبسی کوچک و شیشه ای حکمی داده اند به امثال من که
در آن محکمه، خودم حضور نداشته ام، چه بخواهیم و نخواهیم از حکم ابد خورده به پیشانی امثال
من. از شگرف های دنیا بی خبر مانده ایم، تنهای تنها در قفس. حال بگو ای رفیق این دلی که ما
داریم دل نیست؟ دل شکستن در نظرها عیب نیست؟
رو به دوستم کردم و گفتم: امیرعلی؟ این بیچاره به تو چه کرده؟ چرا در قفس زندانی اش کرده ای؟
او رو به من کرد و گفت: اگر او نباشد چطور کارهایم را انجام دهم؟
گفتم: خب او چکار کند؟ باید جرم کارهای تو را بکشد؟ گفت: باشه به خاطر تو آزاد می کنم دیگر
آزمایشگاهی در مورد موش نخواهم داشت وقتی رو به موش کردم در چشم هایش نور امیدی را دیدم که می درخشید.
طنز:
سلام . من یه موش آزمایشگاهی سفید هستم
تعدادی مارو به استخر آبی انداختند و زمان گرفتن تا ببینن چند ساعت دوام میاریم، حداکثر زمانی
رو که تونستیم دوام بیاریم ۱۷ دقیقه بود.
سری دوم موشها رو با توجه به اینکه حداکثر ۱۷ دقیقه می تونن زنده بمونن به همون استخر انداختن،
اما این بار قبل از ۱۷ دقیقه نجاتشون دادن.
بعد از اینکه زمانی رو نفس تازه کردن دوباره اونها رو به استخر انداختن.
حدس بزنید چقدر دوام آوردن؟
۲۶ ساعت !!!!!!!!!!!!
پس از بررسی به این نتیجه رسیدن که علت زنده بودن موش ها این بوده که اونها امیدوار بودن تا
دستی باز هم اونها رو نجات بده
ما موش های آزمایشگاهی خیلی باهوش هستیم.
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.
1 دیدگاه ها
very very good