جواب کارگاه نوشتن صفحه ۴۸ نگارش یازدهم

در این نوشته با جواب کارگاه نوشتن صفحه ۴۸ نگارش یازدهم همراه شما هستیم.

جواب کارگاه نوشتن صفحه ۴۸ نگارش یازدهم

تمرین (۱)

نوشتۀ زیر را بخوانید و زمان، مکان، حال و هوا و جزئیات آن را براساس آموزه های درس، در متن مشخص کنید.

باران بند آمده بود؛ امّا هنوز از ساقۀ علف ها آب می چکید و دشت پر از گودال های آب بود. عکس آسمان بر سطح لرزانِ گودال های آب تماشایی بود. انگار صدها آینۀ شکسته را کنار هم چیده بودند. ابرهایی که هر لحظه به شکلی در می آمدند، در مقابل آن آینه ها، خودشان را برای سال نو آماده می کردند. خورشید مثل دخترکی خجالتی از پشت کوه ها سرک می کشید و سلاح ها و کلاه های آهنی را برق می انداخت. دهانۀ توپ ها و خمپاره اندازها را با کیسه های نایلونی پوشانده بودند تا آب به داخلشان نرود. در پشت خاکریز، جعبه های خالی مهمات و پوکه های مسی برّاق همه جا پراکنده بودند. چند تا از سنگرها را آب گرفته بود و عده ای با لباس های خیس و گل آلود مشغول خالی کردن آنها بودند. صدای خنده شان با صدای شِل پشِلپ آب آمیخته بود. از سنگر بغل دستی صدایی می گفت: «آب را گِل نکنیم!»

دیگری جواب می داد: «تو ماهی ات را بگیر!…»

خنده ها از ته دل بود. انگار نه انگار که در جبهۀ جنگ بودند. بیشتر چادرها را روی سنگرها زده بودند و سفره های هفت سینِ عید پهن بود؛ سفره هایی که در آنها، جای سماق و سمنو را سرنیزه و مسلسل سیمینوف و حتی سنگ پر کرده بود.

گاهی گِردباد کوچکی لنگ لنگان از راه می رسید و چادرهای باران خورده را مشت و مال می داد. عده ای قرآن می خواندند و بعضی تند تند به ساعتشان نگاه می کردند. و رادیوهای جیبی را به گوششان چسبانده بودند. ناگهان صدای شلیک چند تیر هوایی بلند شد و زمزمۀ «یا مقلب القلوب…» در سنگرها پیچید. عید آمده بود. به همین سادگی!

                                                                                           شهید باکری، یوسف زاده

جواب تمرین (۱)

الف) زمان و مکان:

باران بند آمده بود. در پشت خاکریز جعبه های خالی مهمات و پوکه های مسی براق همه جا پراکنده بود.

چند تا از سنگرها را اب گرفته بود.

خنده ها از ته دل بود.

انگار نه انگار که در جبهه جنگ بودند.

ناگهان صدای شلیک چند تیر هوایی بلند شد و زمزمه یا مقلب القلوب در سنگرها پیچید. عید آمده بود.

ب) حال و هوا:

اما هنوز از ساقه ی علف های آب می چکید و دشت پر از گودال های آب بود.

عکس آسمان بر سطح لرزان گودال های آب تماشایی بود.

انگار صدها آیینه شکسته را کنار هم چیده بودند.

ابرهایی که هر لحظه به شکلی در می آمدند در مقابل آن آیینه ها خودشان را برای سال نو آماده می کردند.

خورشید مثل دخترکی خجالتی از پشت کوه ها سرک می کشید و سلاح ها و کلاه های آهنی را برق می انداخت.

سفره های هفت سین عید پهن بود سفرهایی که در آن جای سماق و سمنو را سرنیزه و مسلسل سیمینوف و حتی سنگ پر کرده بود.

گاهی گردباد کوچکی لنگان لنگان از راه می رسید و به چادرهای باران خورده را مشت و مال می داد.

عده ای قران می خواندند و بعضی تند تند به ساعتشان نگاه می کردند و رادیوهای جیبی را به گوششان چسبانده بودند.

ج) جزییات:

دهانه توپ ها و خمپاره اندازها را با کیسه های نایلونی پوشانده بودند تا آب ده داخلشان نرود.

چند تا از سنگرها را اب گرفته بود و عده ای با لباس های خیس و گل آلود مشغول خالی کردن آنها بودند.

بیشتر چادرها را روی سنگرها زده بودند و سفره های هفت سین عید پهن بود.

تمرین (۲)

موضوعی انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن، متنی دربارۀ آن بنویسید.

جواب تمرین (۲)

موضوع :

ظهر عاشورا و محله پدری

مقدمه :

برپایی مراسم عزاداری برای امام حسین (ع) از آن دسته مراسمی است که همه ایرانیان را دوباره به وحدت و انسجام دعوت می کند و مراسمی که ریشه در عمق جان و باورهای مردم این سرزمین دارد.

بدنه :

زمان و مکان : بر این اساس مردم ایران هر ساله برای برپا داشتم این مراسم و مخصوصا روز عاشورا هرجا که باشند خودشان را به شهر و دیار و محله آبا و اجدادی شان می رسانند تا در کنار خویشان و دوستان و همسایگان نام امامشان را فریاد کنند.

حال و هوا :

عطر و بوی اسفند پیچیده در هوا ، پارچه های مشکی هیئت ها و تکیه ها، ایستگاه های صلواتی در گوشه و کنار شهر، حضور اقشار مختلف مردم در مراسم روز عاشورا، همه و همه حال و هوای خاصی به شهر بخشیده است. این شور و شوق و شعور را که می بینی در می یابی که مردم این سرزمین براساس باورهایشان زندگی می کنند و این بار باوری به روشنای مظلومیت مولایشان حسین (ع).

جزییات :

مثل همیشه در محله پدری من هم، آقا سید با همان شال سبز و رنگ و رو رفته اش جلوی در مسجد ایستاده و به مهمان ها خوش آمد می گوید. اگر خوب به چشمانش دقت کنی آن غم پنهان و اشک نهان را خواهی یافت که هر آن ممکن است با صلواتی یا ذکر حسینی، سرباز کند. من اما این بار وقتی به آقا سید سلام می کنم یاد رفتگان و اموات محله مان می افتم. همه آنهایی که سال ها پیش در این روز خاص و عجیب در بین ما بودند و حالا حتم دارم روحشان اینجاست.

جمع بندی :

خاصیت این روز اصلا همین است. اگر هم بروی، می مانی. در بند بند پرچم های سیاه و ماتم حسین (ع). در نفس نفس زدن های عزادارن. در یادهایی که مثل من، تو را به خاطر می آورند. حال آدم از این هوا خوب میشود.

تمرین (۳)

نوشته دوستانتان را براساس معیارهای جدولا رزشیابی درس تحلیل کنید.

بر عهده شما!

برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.

امتیاز شما به این مقاله

4 از 9 رای

+ارسال دیدگاه

2 دیدگاه ها