معنی حکایت: بوعلی و بانگِ گاو فارسی پنجم

در این نوشته با معنی حکایت: بوعلی و بانگِ گاو فارسی پنجم همراه شما هستیم.

معنی حکایت: بوعلی و بانگِ گاو فارسی پنجم

  • قالب شعر: نثر ساده و روان
  • نویسنده: نظامی عَروضی
  • اثر: چهار مقاله

چنان که تصوّر می کرد، گاو شده است. پس همه روز، بانگ می کرد و این و آن را می گفت: «مرا بکشید که از گوشت من، هَریسه، نیکو آید».

آن گونه که خیال می کرد، مثل گاو شده است. بنابراین، هر روز، صدای گاو در می آورد و به هر کس می گفت: مرا بکشید، زیرا از گوشت من، می توان هَریسه ی نیکو (غذای خوب، آش گوشت) درست کرد.

کار او به درجه ای بکشید که هیچ نمی خورد و اطبّا در معالجت، عاجز ماندند. سرانجام، خواجه ابوعلی سینا را آوردند تا او را علاج کند.

کارش به جایی (به مرتبه ای) رسید که هیچ چیزی نمی خورد و پزشکان از درمان کردنش، ناتوان شدند. عاقبت، خواجه ابوعلی سینا را آوردند تا او را درمان بکند.

چنان کردند که خواجه گفت. خوردنی، پیش او بردند و او می خورد، بدان امید که فربه شود، تا او را بکشند. پس، یک ماه، سپری شد و چنان که خواجه بوعلی فرموده بود، کاملاً صحت یافت.

همان کاری را انجام دادند که خواجه ابوعلی سینا گفت. غذا پیش او بُردند و او آن غذاها را می خورد، به امید آن که چاق شود، تا این که او را بکشند. یک ماه گذشت (طی شد) و همان طور که خواجه ابوعلی سینا، دستور داده بود، کاملاً سالم و تندرست شد.

نکته:

این حکایت با مثل «عقل سالم در بدنِ سالم است.» ارتباط دارد.

برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.

امتیاز شما به این مقاله

0 از 0 رای

+ارسال دیدگاه