در این نوشته با معنی حکایت خودشناسی فارسی هشتم همراه شما هستیم.

معنی حکایت خودشناسی فارسی هشتم

  • نام کتاب: اسرار التّوحید
  • نام نویسنده: محمّد بن منوّر

وقتی جولاهه‌ای به وزارت رسیده بود. هر روز بامداد برخاستی و کلید برداشتی و در خانه باز کردی و تنها در آنجا شدی و ساعتی در آنجا بودی.

وقتی بافنده‌ای به مقام وزیری رسیده بود. هر روز صبح زود از خواب بیدار می‌شد و کلید برمی‌داشت و در خانه‌ای را باز می‌کرد و ساعتی را تنها آنجا می‌ماند.

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
جولاههبافندهبرخاستیبلند می شد
باز کردیباز می کردشدیمی رفت
بودیمی بود
معنی حکایت خودشناسی فارسی هشتم

پس برون آمدی و به نزدیک امیر رفتی. امیر را خبر دادند که او چه می‌کند. امیر را خاطر به آن شد تا در آن خانه چیست؟

سپس بیرون می‌آمد و پیش پادشاه می‌رفت. به پادشاه خبر دادند که وزیر این کار را انجام می‌دهد. برای پادشاه سوال پیش آمد که چرا این کار را انجام می‌دهد و در آن خانه چیست؟

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
برون آمدیبیرون می آمدرفتیمی رفت
امیر را خاطرتصمیم امیر
معنی حکایت خودشناسی فارسی هشتم

نکات دستوری:

«را» در «امیر را خبر دادند» ←   حرف اضافه به معنای «به»؛ «امیر» متمم

«را» در «امیر را خاطر آن شد» ←   «را»ی فک اضافه که به جای کسره آمده

روزی ناگاه از پس وزیر بدان خانه در شد. گودالی دید که در آن خانه چنان‌که جولاهگان را باشد. وزیر را دید پای بدان گودال فرو کرده.

ناگهان روزی پادشاه بعد از وزیر وارد آن خانه شد. گودالی را در آن خانه دید که برای بافندگی بود. وزیر را دید پایش را درون گودال فروکرده است.

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
از پسبه دنبالدر شدوارد شد
جولاهگانبافندگان
معنی حکایت خودشناسی فارسی هشتم

امیر او را گفت که این چیست؟ وزیر گفت یا امیر، این همه دولت که مرا هست، همه از امیر است. هر روز زندگی گذشته خود را به یاد می‌آورم، تا خود به غلط نیفتم.

پادشاه به او گفت این چیست و چرا این کار را انجام می‌دهی؟ وزیر گفت: این مقامی که اکنون برای من است همه از پادشاهی چون شما است. من هر روز گذشته خودم را به یاد می‌آورم تا به اشتباه نیفتم و راه نادرستی را در پیش نگیرم.

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
را (در او را)بهدولتخوشبختی و مقام
تا خود به غلط نیفتمتا خودم به اشتباه نیفتم، تا اصالت خود را فراموش نکنم
معنی حکایت خودشناسی فارسی هشتم

نکات دستوری:

«او را» در جملۀ «امیر او را گفت»:       او ←  متمم     را ←   حرف اضافه به معنای «به»

امیر انگشتری از انگشت بیرون کرد و گفت بگیر و در انگشت کن. تاکنون وزیر بودی، اکنون امیری!

پادشاه انگشترش را از انگشت بیرون آورد و گفت این را بگیر و در انگشت خود فرو کن. تا اکنون وزیر بود الان پادشاهی.

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
سعادتخوشبختیخُرسندراضی
میکوشتلاش کن، بکوشاستادمعلم
چابکیزیرکی، با سرعتزنهارمواظب باش
جامهلباساندردر
بابموضوع و زمینهتأملاندیشه کردن
معنی حکایت خودشناسی فارسی هشتم

اسرارالتوحید (قرن ششم):

اسرارالتوحید یا اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید ابی الخیر، کتابی است با موضوع تصوف که ۱۳۰ سال پس از مرگ ابوسعید ابوالخیر، توسط یکی از نوادگان او به نام محمّد بن منوّر در خراسان نگاشته شد. تألیف کتاب پس از حمله غزان به میهنه انجام گرفته است و تاریخ آن را در حدود سال ۵۷۰ هجری قمری دانسته اند. محمّد بن منوّر کتاب خود را به سه باب تقسیم کرده است. باب اول در ابتدای حالت شیخ، باب دوم که به بیان حالات شیخ ابوسعید در سال های میانی زندگی او اختصاص دارد، بسیاری از گفته ها و اشعاری را که بر زبان وی رفته، گردآوری و نقل کرده است، و باب سوم انتهای حالت شیخ است. این کتاب انشایی روان و منسجم دارد و در دوره اوج نثر مصنوع شکل گرفته؛ ولی تنها در مقدمه مصنوع است، و به غیر آن در ردیف نثر مرسل قرار دارد.

برچسب شده در: