معنی درس آرشی دیگر فارسی نهم + آرایه های ادبی و نکات دستوری
در این نوشته با معنی درس آرشی دیگر فارسی نهم همراه شما هستیم.
معنی درس آرشی دیگر فارسی نهم
- قالب شعر: نیمایی
- شاعر: محمد گودرزی دهریزی
جنگ، جنگی نابرابر بود
جنگ، جنگی فوق باور بود
کیسه های خالی و خونی
خطّ مرزی را جدا میکرد
دشمن بد عهد بی انصاف
با هجوم بی امان خود
مرزها را جابجا میکرد.
جنگ، جنگی ناعادلانه و غیر قابل باور بود. کیسه های خاکی و خون آلود، خط مرزی ما و دشمن را مشخص می کرد. دشمن پیمان شکن با حمله های بی وقفه و پی در پی خود، سرزمین (کشور) ما را مورد تجاوز قرار می داد.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
نابرابر | ناعادلانه | فوق باور | باور نکردنی |
نکته دستوری:
جنگی نابرابر، کیسه های خاکی و خونی، دشمن بد عهد و بی انصاف و هجوم بی امان ← ترکیب وصفی
در شعر نیمایی (شعر نو)، قافیه وجود دارد، اما دارای نظم و ترتیب (مانند شعرهای سنتی) نیست. در این بند قافیه ها عبارتند از:
نابرابر و باور ← قافیه
جدا و جابجا ← قافیه
از میان آتش و باروت
می وزید از هر طرف، هر جا
تیرهای وحشی و سرکش
موشک و خمپاره و ترکش
آن طرف، نصف جهان با تانک های آتشین در راه
این طرف، ایرانیان تنها
این طرف تنها سلاح جنگ، ایمان بود.
از میان آتش و گلوله، از هر طرف و هر جا، تیرهای سریع و رها شده و موشک و خمپاره و ترکش پرتاب میشد. در آن سمت، نیمی از قدرتهای جهان با تانکهای مجهز به پیش میآمدند و در این سمت رزمندگان ایرانی تنها و دست خالی بودند و نتها سلاح جنگیدن آنها، ایمان و اعتقاد به خداوند بزرگ بود.
آرایه ادبی:
آتش و باروت ← مراعات نظیر
تیرهای وحشی و سرکش ← آرایۀ تشبیه
تیر و موشک و خمپاره و ترکش ← مراعات نظیر
خانه های خاک و خون خورده
مهد شیران و دلیران بود
شهر خونین، شهر خرّمشهر
در غروب آفتاب خویش
چشم در چشم افق میدوخت
در دهان تانکها میسوخت.
خانه های آلوده به خاک و خون، جایگاه رزمندگان شجاع بود. شهر خرّمشهر که از خون رزمندگان رنگین شده بود، در آخرین لحظات عمر خود (نابودی خود) اسمان نگاه میکرد و در میان آتش تانکها میسوخت.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
مهد | جایگاه، گهواره | دلیران | شجاعان |
افق | کرانهی آسمان |
آرایه ادبی:
شیران : استعاره از رزمندگان
چشم دوختن خرمشهر ← تشخیص
غروب آفتاب خویش ← کنایه از نابودی و به پایان رسیدن عمر
چشم دوختن ← کنایه از خیره نگاه کردن
دهان تانک ← تشخیص
چشم افق ← تشخیص
نکتهی دستوری:
خون خورده ← صفت مشتق، مرکّب
خونین ← صفت مشتق
در چنان حالی هراس انگیز
شهر، از آن سوی سنگرها
شیر مردان را صدا میزد:
«آی، ای مردان نام آور
ای همیشه نامتان پیروز
بی گمان امروز
فصلی از تکرار تاریخ است
گر بماند دشمن، از هر سو
خانه هامان تنگ خواهد شد
ناممان در دفتر تاریخ
کوچک و کم رنگ خواهد شد.»
در آن لحظه های ترسناک، شهر از آن طرف سنگرها، رزمندگان شجاع را فریاد میزد: «ای مردان نامدار و مشهوری که همیشه نامتان پیروز و سرافراز است. یقیناً، امروز، بخشی از تاریخ، در حال تکرار شدن است. اگر دشمن در هر قسمت از سرزمین ما بماند، خانه و سرزمین ما، محدود میشود و نام ما در تاریخ، بی اعتبار و محو خواهد شد.»
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
شیرمردان | رزمندگان شجاع | نام آور | نامدار، مشهور |
هراس انگیز | ترسناک | بی گمان | به درستی، یقیناً |
فصلی | بخشی از یک کتاب و نامه |
آرایه ادبی:
صدا زدن شهر ← تشخیص
تکرار حروف «ک» و «گ» ← واج آرایی
دفتر تاریخ ← اضافهی تشبیهی؛ تشبیه تاریخ به دفتر
نکتهی دستوری:
مردان ← منادا
شیر مردان ← مرکّب
نام آور ← مرکّب
« ــِـ تان» (نامتان) ← مضافالیه
بی گمان ← قید مشتق
کم رنگ ← مرکّب
«و» در کوچک و کم رنگ ← واو عطف
آی ← اصوات (شبه جمله) است.
خون میان سنگر آزادگان جوشید
مثل یک موج خروشان شد
کودکی از دامن این موج بیرون جست
از کمند آرزوها رست
چشم او در چشم دشمن بود
دست او در دست نارنجک
ایرانیان آزاده و جوان مرد در میان سنگرها خشمگین شدند و مثل موج خروشانی به حرکت درآمد. کودکی از میان موج رزمندگان بیرون آمد و از دام آرزوهای خود، رها شد در حالی که نارنجک در دست داشت در چشمان دشمن خیره شد.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
جست | پرید | کمند | طناب، بند |
رست | رها شد |
آرایه ادبی:
جوشیدن خون ← کنایه از خشمگین شد
مثل یک موج ← تشبیه
موج ← استعاره از رزمندگان
کمند آرزوها ← اضافه تشبیهی (آرزوها ← مشبّه و کمند ← مشبّه به)
دست نارنجک ← تشخیص
دست و چشم ← تکرار
نکته دستوری:
خروشان ← مشتق (خروش + ان)
نارنجک ← مشتق (نارنج + ــَـ ک)
جنگ، جنگی نابرابر بود
جنگ، جنگی فوق باور بود
کودک تنها، به روی خاکریز آمد
صد هزاران چشم، قاب عکس کودک ما شد
خطّ دشمن، گیج و سرگردان
چشمها از این و آن پرسان:
«کیست این کودک؟
او چه میخواهد از این میدان!؟
صحنهی جانبازی است این جا!؟
یا زمین بازی است این جا»!؟
جنگ، جنگی ناعادلانه و غیرقابل باور بود. کودک تنها (حسین فهمیده)، بالای خاکریز آمد و صدها هزار نفر او را نگاه میکردند. سپاه دشمن مات و سرگشته بود و با یک نگاه از هم دیگر میپرسیدند که این کودک، کیست؟ و در این میدان جنگ، چه میخواهد؟ این جا میدان جنگ و فداکاری است یا زمین بازی کرد؟
آرایه ادبی:
چشم، قاب عکس ← اضافه ی تشبیهی (چشم : مشبه و قاب عکس : مشبّه به)
پرسان بودن چشمها ← تشخیص
دشمنان کور دل، امّا
در دلش خورشید ایمان را نمیدیدند
تیغ آتش خیز «دستان» را نمیدیدند
در نگاهش خشم و آتش را نمیدیدند
بر کمانش تیر «آرش» را نمیدیدند
در رگش، خون «سیاوش» را نمیدیدند.
ولی دشمنان گمراه، نور خورشید ایمان و اعتقاد به خدا را در قلبش نمیدیدند. آنها شمشیر آتشین او را که مانند شمشیر «دستان»، در دستش بود، نمیدیدند؛ و نگاه خشمگین او را که مانند آتشی سوزان بود، نمی دیدند و نارنجک در دستش را که مانند تیرکمان آرش پهلوان بود، نمیدیدند؛ و نمیدیدند که در رگش، خون پهلوان دلیر ایرانی، سیاوش، جاری است.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
کور دل | گمراه | تیغ | شمشیر |
آرایه ادبی:
آرایه ادبی:
دل ← مجازاً وجود
خورشید ایمان ← اضافه تشبیهی
دستان، آرش و سیاوش ← تلمیح به داستان شاهنامهی فردوسی
کمان و تیر ← مراعات نظیر
خون و رگ ← مراعات نظیر
۱) واژهی «امّا»، برای رفع توهم از قسمت نخست سخن به کار میرود و به معنی «ولی» است.
۲) در این قسمت از آرایه تلمیح به خوبی استفاده شده است.
کودک ما بغض خود را خورد
چشم در چشمان دشمن کرد
با صدایی صاف و روشن گفت : «آی ای دشمن!
من حسین کوچک ایران زمین هستم
تانکهای شومتان را در کمین هستم
مثل کوهی آهنین هستم»
کودک ما غم و اندوه خود را فرو نشاند و بر خود مسلّط شد و با دشمن رو در رو شد و با صدایی آشکار و رسا گفت: «ای دشمن! آگاه باش که من حسین کوچکی از لشکر ایران هستم که مانند کوهی محکم در کمین تانکهای نحس شما هستم تا آنها را نابود کنم».
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
روشن | آشکار، واضح، قابل فهم | شوم | نحس، نامبارک |
بغض | گرفتگی و ناراحتی درونی از غصه |
آرایه ادبی:
خوردن بغض ← کنایه از مسلّط شدن، کنترل کردن
مثل کوهی آهنین ← تشبیه
نکته دستوری:
«را» در تانکهای شومتان را : فک اضافه (در کمین تانکهای …)
ناگهان تکبیر، پروا کرد
در میان آتش و باروت غوغا کرد
کودکی از جنس نارنجک
در دهان تانکها افتاد
ناگهان، فریاد بلند الله و اکبر در آسمان پیچید و در میان آتش و گلوله، سر و صدایی برپا کرد. کودکی شجاع که مانند نارنجک بود، به طرف تانکها حمله کرد
آرایه ادبی:
پروا کردن تکبیر ← استعاره
آتش، باروت، نارنجک و تانک ← مراعات نظیر
دهان تانک ← تشخیص
لحظه ای دیگر
از تمام تانکها، تنها
تلّی از خاکستر خاموش
ماند روی دستهای دشت
آسمان از شوق، دف میزد
شطّ خرّمشهر، کف میزد
شهر یکباره به خویش آمد
چشم اشک آلوده را واکرد
بر فراز گنبدی زیبا
در سه رنگ جاودان ما
قصهی تکرار آرش را،
باز هم خواند و تماشا کرد.
چند لحظه دیگر، از بین همهی تانکها، فقط، تپّه ای از خاکستر سرد و خاموش در میان دشت، باقی ماند. آسمان به خاطر شادی و اشتیاق، موسیقی مینواخت و رود خرمشهر شادی میکرد و شهر یک دفعه به خودش آمد و چشم گریانش را باز کرد و بر بالای گنبد زیبای مسجدی در پرچم سه رنگ جاودان ایران، داستان حماسهی آرش قهرمان را دوباره میخواند و تماشا میکرد.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
تل | تپّه | شوق | اشتیاق، شادی |
فراز | بالا | ||
به خویش آمد | متوجّه آزادی و رهایی شد | ||
شطّ | رود بزرگ که وارد دریا میشود | ||
سه رنگ | پرچم سه رنگ (سبز، سفید و سرخ) ایران | ||
دف | یکی از آلات موسیقی دارای حلقه ای چوبی و پوست نازک که با سر انگشتان نواخته میشود. |
آرایه ادبی:
دست دشت ← تشخیص
دف زدن آسمان و کف زدن شط ← تشخیص و کنایه از شادی کردن
شهر ← مجازاً مردم شهر
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.