معنی درس ادب از که آموختی فارسی چهارم
در این نوشته با معنی درس ادب از که آموختی فارسی چهارم همراه شما هستیم.
معنی درس ادب از که آموختی فارسی چهارم
دوکس، رنج بیهوده بُردند و سعیِ بی فایده کردند:
یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد:
دو نفر هستند که همیشه زحمت بی جا می کشند و تلاش بی فایده می کنند. یکی کسی که مال و ثروت جمع کرده و استفاده نمی کند ودیگری کسی که چیزی را یاد می گیرد و به آن عمل نمی کند.
علم، چندان که بیش تر خوانی/ چون عمل در تو نیست، نادانی
هرچه قدر علم و دانش یاد بگیری تا زمانی که به آن عمل نکنی جاهل هستی (مثل این هست که چیزی یاد نگرفته ای)
یکی را گفتند:«عالِمِ بی عمل، به چه مانَد؟»
گفت: «به زنبورِ بی عسل».
از کسی پرسیدند: «دانشمندی که به آموخته های خود عمل نمی کند به چه چیزی شبیه هست؟پاسخ داد : مانند زنبوری است که عسل نمی دهد».
لقمان را گفتند: «ادب از که آموختی؟»
گفت: «از بی ادبان، هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از آن پرهیزکردم».
به لقمان گفتند: «ادب را از چه کسی یاد گرفته ای؟» جواب داد: «از بی ادب ها،هرکاری از آن ها که به نظرم زشت بود از آن دوری کردم وانجام ندادم».
مشک آن است که خود ببوید؛ نه آن که عطّار بگوید.
دانا چون طبله ی عطّار است، خاموش و هنرنمای
و نادان چون طَبلِ غازی، بُلند آواز و میان تهی.
مُشک خوب، مُشکی است که خودش بوی خوب بدهد نه این که عطّار از آن تعریف کند. انسان دانا مانند صندوقچه ی عطّار است که سرو صدایی ندارد وعطرش همه جا پراکنده می شود و انسان نادان مثل طبل جنگی تو خالی و پر سر و صداست.
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.