در این نوشته با معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم همراه شما هستیم.

معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

  • نویسنده: بدیع الزّمان فروزانفر
  • اثر: زندگانی جلال الدّین محمّد، مشهور به مولوی

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
اقامتتوقّف، سکونت، ماندنرنجشآزرده خاطر شدن
بدرود گفتخداحافظی کردزود باشدبه زودی، خیلی زود
سوختگانعارفان و عاشقان
ملقّبلقب یافته، مشهور شده
قونیهیکی از شهرهای ترکیۀ امروزی
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

دلش آرام نبوده ←   کنایه از بی قرار و نگران بودن

دل ←   مجاز از وجود

بدرود گفت ←   کنایه از ترک کرد

آتش ←   استعاره از عشق

آتش زدن ←   کنایه از ایجاد شور و هیجان

سوختگان ←   استعاره از عاشقان و عارفان

رهسپار شدن ←   کنایه از رفتن

آتش و سوختگان ←   تناسب

مفهوم:

مهاجرت و جدایی اجباری از وطن

شورانگیزی و غوغا کردن عشق و عرفان مولانا

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
آوازهشهرتتقواپرهیزگاری
فضلدانش، کمالطالبخواهان
دیارشهر، ناحیهصاحب بصیرتدانا، آگاه
نواحیجمع ناحیه، مناطق
مقاماتمرتبه ها، منزلت ها، درجه ها
مناسکجمع مَنسِک، اعمال عبادی، آیین های دینی

قلمرو ادبی:

مناسک ←   مجاز از آداب و مراسم حج

به سر بردن ←   کنایه از گذراندن

تاخت و تاز ←   کنایه از حمله

آرام و آزاد ←   تناسب

مفهوم:

شهرت

تقوا و پرهیزگاری

تأثیر بر دیگران

قدرشناسی از بزرگان

صدرنشینی هنرمندان و اهل علم

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
اصرارپافشاریمریدانپیروان
وعظاندرز، پند دادنعازمرهسپار، راهی
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

مریدان و شاگردان ←   رابطۀ ترادف

قلمرو ادبی:

عازم شدن ←   کنایه از رفتن و سفر کردن

می اندوخت و می آموخت ←   سجع متوازی

مفهوم:

سفر و کسب علم

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
تقواپرهیزگاریزهدپارسایی، پرهیزگاری
معارفدانش هامشایخبزرگان
متّفقهمسو، هم عقیده، موافق
شریعتشرع، آیین، راه دین، مقابلِ طریقت
محضرمحلّ حضور، مجازاً مجلس درس یا مجلسی که در آن، سخنان قابل استفاده گفته می شود

قلمرو ادبی:

آفتاب عشق ←   اضافۀ تشبیهی و استعاره از شمس تبریزی

شمس حقیقت ←   اضافۀ تشبیهی و استعاره از شمس تبریزی

مشایخ ←   مجاز از علمِ مشایخ

محضر و حاضر ←   اشتقاق

شمس ←   ایهام:

  • 1- خورشید
  • 2- شمس تبریزی

مفهوم:

تعلیم و ارشاد مریدان

شهرت به زهد و تقوا

عاشق شدن و دلدادگی ناگهانی

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژه
مرشدآن که مراحل سیر و سلوک را پشت سر گذاشته و سالکان را راهنمایی و هدایت می کند؛ مُراد، پیر، مقابلِ مرید و سالک
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

همان پیر و مرشد ←   دو ترکیب وصفی

همۀ علم و استادی خویش ←   دو ترکیب وصفی و دو ترکیب اضافی

قلمرو ادبی:

روی آوردن ←   کنایه از توجّه کردن

درِ خانه بر آشنا و بیگانه بستن ←   کنایه از قطع رابطه

زانو زدن ←   کنایه از با ادب نشستن و شاگردی کردن

آشنا و بیگانه ←   تضاد و مجاز از همۀ مردم

مفهوم:

گوشه گیری و عزلت

رهایی از مدرسه و علوم ظاهری

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
مریدانطرفداران، دوستدارانزاهدانپارسایان، پرهیزگاران
فزون تربیشتر، زیادترملامتسرزنش
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

غرق شدن در کاری یا چیزی ←   کنایه از توجّه بسیار

غزل های گرم ←   حس آمیزی

سرگرم کردن ←   کنایه از مشغول کردن

مفهوم:

شوریدگی و سرمستی از عشق و معرفت

ملامت و سرزنش عاشق

بیان سوز و گداز عاشقانه در شعر

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
در پیِبه دنبالِناگزیرناچار
تکاپوتلاش و جست و جوی بسیار
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

خشم و غضب ←   رابطۀ ترادف

پژمردگی و دلتنگی ←   رابطۀ ترادف

قلمرو ادبی:

پژمردگی و دلتنگی ←   کنایه از افسردگی و ناراحتی

روی آوردن ←   کنایه از توجّه کردن

مفهوم:

افسردگی و غم هجران

تلاش برای یافتن معشوق

حسادت به معشوق

قلمرو فکری:

ای یاران و همراهان، بروید و یاری را که از ما گریزان است (شمس تبریزی) بیاورید.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
حریفاندوستان، همراهانگریزپافراری، گریزان
صنمبُت، معشوق زیبارو (مجازاً)
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

بیت ←   4 جمله

قلمرو ادبی:

صنم ←   استعاره از معشوق (شمس تبریزی)

ما و را ←   جناس ناقص اختلافی

مفهوم:

تقاضای وصال معشوق و بازگشت او

گریزپایی معشوق

قلمرو فکری:

بروید یار زیبا و خوش چهرۀ ما را با سخنان شیرین و ترانه های خوش آهنگ، به خانه بازگردانید.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
شیرینزیبا و خوشگوارزرّینطلایی
مَهمخفّف ماهخوبزیبا
خوش لقازیبارو، خوش سیما
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

بیت ←   1 جمله

قلمرو ادبی:

ترانه های شیرین ←   حس آمیزی

بهانه های زرّین ←   حس آمیزی

مَه ←   استعاره از یار (شمس تبریزی)

واج آرایی مصوّت «ــِـ»

مفهوم:

چرب زبانی و جلب نظر معشوق به هر شکل

قلمرو فکری:

اگر شمس به شما وعده بدهد که به زودی می آید، بدانید که وعده های او حقیقت ندارد و شما را فریب می دهد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
مکرحیله، فریبدَمی دگرلحظه ای دیگر
اومعشوق (شمس تبریزی)
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

بیت ←   4 جمله

مکر ←   نقش مسند

قلمرو ادبی:

واج آرایی حرف «د»

مکر و فریب ←   مراعات نظیر

وعده ←   آرایۀ تکرار

او ←   آرایۀ تکرار

مفهوم:

فریب کاری معشوق

دادن وعده های دروغین از طرف معشوق

ناز کردن و بی وفایی معشوق

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
انقلابدگرگون شدنپُرغوغاشلوغ
به خشم آمدندعصبانی شدند
احوالجمع حال، حال ها، وضع ها

قلمرو ادبی:

به آزار برخاستن ←   کنایه از اذیت کردن

دل برکندن ←   کنایه از چشم پوشیدن و ترک علاقه کردن

مفهوم:

جلب رضایت معشوق

وصال معشوق و دگرگونی احوال

حسادت حسودان

آزار شمس

ترک عاشق

بی خبری

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
عازمرهسپار، راهیافغانفغان، ناله، زاری
برزنمحلّههمّتخواست، اراده
دستارعمّامهمشتملشامل

قلمرو ادبی:

دلش بر درستی این خبر گواهی نمی داد ←   کنایه از این که نمی توانست آن را بپذیرد

همدل و همدم ←   کنایه از یار و رفیق بودن

از سر گرفتن ←   کنایه از دوباره شروع کردن

افغان و زاری و بی قراری ←   مراعات نظیر

کوی و برزن ←   مراعات نظیر

مفهوم:

غم فراق

بی قراری عاشق

انگیزۀ سرایش مثنوی

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
سختبسیارجذّابگیرا
سیرترفتار، کردارستودهستایش شده
سرآمدبرگزیدهطعنسرزنش
حُسن خُلقخوش رفتاریشیفتهعاشق، دلباخته
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

ملاقات و دیدار ←   رابطۀ ترادف

قلمرو ادبی:

جهان عشق ←   اضافۀ تشبیهی

جهان یکرنگی ←   اضافۀ تشبیهی

جهان صلح طلبی ←   اضافۀ تشبیهی

جهان کمال ←   اضافۀ تشبیهی

جهان خیر مطلق ←   اضافۀ تشبیهی

یکرنگی ←   کنایه از صمیمیت

جواب تلخ ←   حس آمیزی

به راه راست آوردن ←   کنایه از راهنمایی و هدایت کردن

شب و روز ←   تضاد و تناسب و مجاز از شبانه روز

زردچهره ←   کنایه از بیمار

مفهوم:

بدیهه سرایی مثنوی

خوش اخلاقی مولوی

بردباری و مدارا با خلق

قلمرو فکری:

صدای آواز عشق از همه جا شنیده می شود،ما قصد رفتن به عالم بالا را داریم، چه کسی قصد همراهی و تماشا دارد؟

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
هر نفسهر لحظهفلکآسمان
عزمقصد، نیّتتماشابا هم راه رفتن
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

بیت ←   3 جمله

قلمرو ادبی:

نفس ←   مجاز از لحظه

آواز عشق ←   اضافۀ استعاری و تشخیص

راست و راست ←   جناس تام

که و به ←   جناس ناهمسان

چپ و راست ←   تضاد و مجاز از همه جا

فلک ←   مجاز از عالم معنا و ملکوت

مفهوم:

فراگیری آواز عشق

آرزوی بازگشت به اصل

قلمرو فکری:

ابتدا در عالم بالا، یار و همنشین فرشتگان بوده ایم. همگی دوباره قصد بازگشت به آنجا را داریم؛ زیرا جایگاه اصلی ما همان جاست.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
فلکآسمانمَلَکفرشته
بازدوبارهجملههمه
همان جامنظور آسمان (جهان معنوی)
آنمنظور آسمان (جهان معنوی)
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

بیت ←   4 جمله

قلمرو ادبی:

فلک و ملک ←   جناس ناقص اختلافی

کل بیت ←   تلمیح به آیات «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلَیهِ راجِعون» و «کُلّ شَیءِ یَرجِ اِلی اَصلِهِ»

شهر ←   مجاز از سرزمین

مفهوم:

بازگشت به اصل

همنشینی انسان با فرشتگان

اشاره به جایگاه اصلی و والای انسان

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
هر دَمهر لحظهبالینبستر، بالش
بازدوباره
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

خویشان و پیوستگان ←   رابطۀ ترادف

فرزند مولانا ←   نقش بدل

قلمرو ادبی:

دَم ←   مجاز از لحظه

مفهوم:

بیماری مولانا

بی قراری و نگرانی فرزند مولانا

قلمرو فکری:

برو بخواب و مرا تنها بگذار؛ منِ عاشقِ بی قرارِ شبروِ رند را ترک کن …

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
روبروبنهبگذار، قرار بده
بالینبستر، بالششبگردشبرو
مبتلاگرفتار، اسیر
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

بیت ←   4 جمله

قلمرو ادبی:

سر به بالین نهادن ←   کنایه از خوابیدن

خراب ←   ایهام:

  • 1- ویران
  • 2- مست

شبگرد ←   مجاز از رِند و بی باک

واج آرایی صامت «ــِـ»

مفهوم:

رها کردن عاشق با دردهایش

سوختن و ساختن عاشق

قلمرو فکری:

در وجودم درد عشقی هست که دوای آن جز مر نیست. پس چگونه از تو بخواهم که درد عشقم را درمان کنی؟

بیت ←   4 جمله

قلمرو ادبی:

درد ←   استعاره از عشق

واج آرایی حرف «د»

درد و دوا ←   تضاد و تکرار

دوا نبودن ←   کنایه از درمان ناپذیری

مفهوم:

درمان ناپذیری درد عشق

فقط مرگ، دوای درد عشق است

قلمرو فکری:

دیشب در خواب مرشدی را دیدم که با دست به من اشاره کرد که نزد ما بیا!

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
دوشدیشبپیرمرشد، راهنما
عزمقصد، اراده

بیت ←   3 جمله

قلمرو ادبی:

خواب و دوش ←   مراعات نظیر

دست و اشاره ←   مراعات نظیر

کوی و سوی ←   جناس ناقص اختلافی

دست ←   مجاز از انگشتان دست

پیر ←   نماد انسان کامل و راهنما

کوی عشق ←   اضافۀ تشبیهی

عزم کردن ←   کنایه از رفتن

واج آرایی حرف «د»

مفهوم:

راهنما و مرشد در عشق

بازگشت به اصل

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژه
تشییعهمراهی و مشایعت کردن جنازه تا گورستان
مرثیهشعر یا سخنی که در مراسم سوگواری می خوانند

قلمرو ادبی:

خورشید عمر از این جهان به جهان آخرت سفر کرد ←   تشخیص و استعاره و کنایه از مُردن

جهان ←   تکرار

خورشید عمر ←   اضافۀ تشبیهی

خُرد و بزرگ ←   تضاد و تناسب و مجاز از همۀ مردم

بر مولانا نماز خواندند ←   مجاز از پیکر مولانا

مفهوم:

سفر به آخرت

مرگ مولانا

قلمرو فکری:

بعد از مرگ که جنازه ام را تشییع می کنند، گمان نکن که به این دنیا دلبستگی داشتم و از ترک آن ناراحت هستم.

بیت ←   3 جمله

قلمرو ادبی:

روان بودن تابوت ←   کنایه از مُردن

درد این جهان داشتن ←   کنایه از ناراحتی

مرگ و تابوت ←   تناسب

تابوت ←   مجاز از جنازه

مفهوم:

آزادگی و عدم تعلّق به دنیا

پذیرش مرگ به راحتی

قلمرو فکری:

در روز مرگ، برایم گریه نکن و نگو افسوس که از دنیا رفت! افسوس به حال کسی باید خورد که در دام هوای نفسانی گرفتار است.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
مگریگریه نکندریغافسوس
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

بیت ←   4 جمله

نقش واژۀ «دریغ» اول در مصراع اول ←   مفعول

نقش واژۀ «دریغ» دوم در مصراع اول ←   نقش تَبَعی و تکرار

نقش واژۀ «دریغ» در مصراع دوم ←   مسند

قلمرو ادبی:

دام و دیو ←   تناسب

دریغ ←   آرایۀ تکرار

دیو ←   استعاره از هوا و هوس

واج آرایی حرف «د»

به دام افتادن ←   کنایه از گرفتار شدن

مفهوم:

افسوس خوردن برای گرفتاری در دام شیطان

قلمرو فکری:

اگر دانه ای را در زمین بکاری، حتماً می روید و رشد می کند؛ پس چرا به رویش و حیات انسان در جهان دیگر اعتقاد نداری؟

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژه
نَرُسترشد نکرد، نرویید
معنی درس در کوی عاشقان فارسی یازدهم

بیت ←   3 جمله

«دانه» در مصراع اول ←   نقش نهاد

«دانه» در مصراع دوم ←   نقش متمم

«ــَـت» در «انسانت» ←   نقش مضاف الیه (گُمانِ تو)

کدام دانه ←   ترکیب وصفی

دانۀ انسان ←   ترکیب اضافی

قلمرو ادبی:

دانۀ انسان ←   اضافۀ تشبیهی

دانه و زمین و رُستن ←   مراعات نظیر

واج آرایی حروف «د» و «ن»

به دام افتادن ←   کنایه از گرفتار شدن

مفهوم:

زندگی پس از مرگ

تکامل انسان بعد از مرگ

اعتقاد به معاد و رستاخیز

برچسب شده در: