در این نوشته با معنی سودای عشق فارسی دوازدهم همراه شما هستیم.

معنی سودای عشق فارسی دوازدهم

* در عشق قدم نهادن ….. و به رنگ خود گرداند. ..

در عشق کسی قدم نهد کش جان نیست             با جان بودن به عشق در سامان نیست

قلمرو زبانی : کسی را مسلم شود: قطعی شود ، مشخص شود . « را » حرف اضافه است / با خود نباشد : به فکر خود نباشد / ترک خود بکند: هواهای نفسانی را رها بکند و غرور را کنار بگذارد / ایثار : دیگری را بر خود برگزیدن رخت نهادن : اقامت کردن ، ماندن / دیگری: شخص دیگر ا سوزد : می سوزاند ( از جمله افعالی است که گاهی با

مفعول همراه است و گاهی بدون مفعول. در این عبارت نیاز به مفعول دارد )/ قدم نهادن : وارد شدن / در عشق قدم نهادن : گروه نهادی/ کش جان نیست : که جان برای او نیست / با جان بودن : به فکر جان بودن ، در سامان نیست : در خور نیست ، میسر نیست ، امکان ندارد. / به رنگ خود گرداندن : یک رنگی و یکی شدن / بیت سه جمله دارد / نقش دستوری بیت : در مصرع اول : جان ، با جان بودن (نهاد و گروه نهادی) / درسامان :مسند قدم:مفعول  عشق، عشق:متمم / «ش»: متمم

قلمرو ادبی: تشبیه : عشق آتش است . کنایه : باخودنبودن ، ترک خود کردن، رخت نهادن ، به رنگ خود گرداندن./ تشخیص: عشق جایی اقامت کند و رخت بنهد / تشبیه : عشق به میدانی تشبیه شده است که در آن قدم می گذارند و وارد آن می شوند.

قلمرو فکری: کسی می تواند در میدان عشق قدم بگذارد که به فکر خود مادی نباشد و تعلقات را ترک بکند. عشق مانند آتش است. هر جا که عشق اقامت کند هیچ موجودی دیگر نمی تواند وارد آن جا شود. عشق مانند آتش سوزنده است و هر جا باشد جز خود به هیچ کس اجازه اقامت نمی دهد و به هر کجا که برسد آنجا را می سوزاند. مفهوم:لزوم ترک تعلقات درعشق ، ترجیح عشق بر نفس، اتحاد عشق و عاشق معنی بیت: در راه عشق کسی می تواند قدم بگذارد که جانش را نادیده بگیرد؛ نمی توان هم با جان خود بود و هم عاشق بود.

* ای عزیز، به خدا رسی ….. ممات بی عشق می یاب.

قلمرو زبانی : فرض : لازم ، ضروری ، آنچه خداوند بر بندگانش واجب کرده است الابد : ناچار اطالبان : طلب کنندگان ، خواستاران / از بهر : برای ، به این خاطر چگونه زندگانی کند: امکان ندارد بتواند زندگی بکند/ ممات : مرگ ، مردن

قلمرو ادبی: تشخیص: عشق انسان را به جایی برساند. راه : مجاز از راه عرفان ، حیات و ممات: تضاد( تقابل)

قلمرو فکری: ای انسان عزیز، رسیدن به خدا واجب است و به ناچار نزد عاشقان ، هر چیزی که بتواند انسان را به خدا نزدیک کند در این راه واجب است. عشق بنده را به خدا می رساند. پس عشق به این خاطر ، واجب است . کار عاشقان آن است که فقط عشق را جویا باشند. وجود عاشق وابسته به عشق است. انسان عاشق هرگز نمی تواند بدون عشق زندگی کند.

* سودای عشق از زیرکی … و بی رایی باشد….

در عالم پیر، هر کجا برنایی است عاشق بادا که عشق خوش سودایی است

قلمرو زبانی : سودا : خیال ، دیوانگی ، معامله ، اشتیاق ، در اینجا مجاز از « دیوانگی » است ا زیرکی : هوشیاری، باهوش بودن خود بین : کسی که فقط خود را می بیند / پرکین: پراز کینه / خودرای: مغرور ابی خودی : بی هوشی ، حالت از خود رستگی و به معشوق پیوستن ابی رایی : بی توجه به رای خود / بادا : فعل دعایی است / برنا : جوان / بیت سه جمله ، کجا : قید/ خوش سودایی : ترکیب وصفی مقلوب / است اول : غیر اسنادی – است دوم : اسنادی

قلمرو ادبی : تضاد: پیر ، برنا / خودبین کنایه از مغرور ا بی خودی کنایه از رهایی از غرور و خودخواهی / سودا مصرع دوم) ایهام 1-معامله ۲- دیوانگی | عاشق و عشق: اشتقاق – جناس ناهمسان / عالم پیر:استعاره (تشخیص)

قلمرو فکری: دیوانگی عشق از هوشیاری این جهان بیشتر می ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل ها، برتری می جوید. هر کسی که عاشق نیست خودبین و مغرور است. عاشق حقیقی کسی است که از خود رسته باشد و به معشوق رسیده باشد. بیت : « در این دنیای کهن هر کجا که جوانی هست ؛ الهی که همیشه عاشق باشد چرا که عشق بهترین کالایی می تواند باشد که از بازار دنیا باید خرید »

*ای عزیز، پروانه، … همه خود آتش است. و این حدیث را گوش دار … [چه بخواهی و چه نخواهی.]

قلمرو زبانی : قوت : خوراک ، رمق ، نیرو / نداند: نمی تواند محب : دوستدار، عاشق حبیب : دوست ، دوستدار

قلمرو ادبی: تناسب: پروانه ، آتش – قوت ، خوردن . تشبیه : آتش عشق ( عشق مانند آتش است ) / همه جهان آتش بیند ( همه جهان مانند آتش بیند) / عشق خود آتش است/ تضمین : آوردن عین حدیث. / آتش : استعاره از عشق | پروانه نماد عاشق

قلمرو فکری : ای انسان عزیز ، پروانه نیروی خودش را از آتش می گیرد. بدون آتش آرام و قرار ندارد و وقتی در میان آتش می رود از وجود خود خبر ندارد، تا زمانی که آتش عشق چنان کاری با او می کند که تمام جهان را فقط آتش می بیند ، و خودش را وارد آتش می کند تا بسوزد. اصلا در چنین زمانی پروانه نمی تواند تفاوتی میان آتش و غیر آتش قایل شود؛ چرا ؟ چون که عشق تماما خودش آتش است.

این حدیث پیامبر – که درود خدا بر او باد – که گفت :« هنگامی که خدا بنده ای را دوست دارد ، عاشق او می شود و او را عاشق خود می کند؛ پس به او می گوید:« بنده من ، تو عاشق من هستی و دوستدار من ، و من عاشق تو شده ام و تو را دوست دارم ، چه بخواهی چه نخواهی . / تاکید بر عشق دو سویه بنده و خدا

تمهیدات، عین القضات همدانی

تهیه کننده معنی سودای عشق فارسی دوازدهم : گروه ادبیات فارسی اذربایجان شرقی

برای مشاهده سایر دروس گام به گام فارسی دوازدهم روی عبارت لینک دار کلیک کنید