معنی شعر امید فارسی چهارم
در این نوشته با معنی شعر امید فارسی چهارم همراه شما هستیم.
معنی شعر امید فارسی چهارم
شنیدستم که شهبازی کهنسال/کبوتر بچه ای را کرد دنبال
شنیدم که بازِ سالخورده ای کبوتر بچّه ای را دنبال کرد.
زبیم جان به هر سو بود پران /به هرسو تاخت ، تازان ازپی اش باز
شنیدم که بازِ سالخورده ای کبوتر بچّه ای را دنبال کرد.
به دشت وکوه و صحرا بود پرّان /ز چنگ باز شاید در برد جان
به طرف دشت و کوه و صحرا پرواز می کرد تا شاید از دست باز نجات یابد.
زجان خود کشید او آن زمان دست/درختی در نظر بگرفت و بنشست
مرگ را در پیش چشم خود دید و ناامید شد درختی را در نظر گرفت و نشست.
نگه کرد آن نگون اقبال بر زیر /که صیادی کمان بر کف به زه تیر
آن کبوتر بدبخت، وقتی پایین را نگاه کرد دید شکارچی تیری را بر کمان گذاشته و او را نشانه رفته است.
به زیرپای صیّاد و به سر، باز / نه بنشستن صالح است و نه پرواز
زیر پایش صیاد و بالای سرش باز شکاری بود ونه نشستن و نه پرواز، هیچ کدام صالح نبود.
به کلی رشته امید بگسست/در آن دم دل به امید خدا بست
کبوتر کاملاً نا امید شد و در آن لحظه به خدا امیدوار شد.
چو امیدش به حق بود آن کبوتر/ نجات از مرگ دادش حی داور
چون امید آن کبوتر به خدا بود خدا او را از مرگ نجات داد.
بزد ماری به شست پای صیاد/قضا بر باز خورد آن تیر و افتاد
ماری انگشت شصت پای صیاد را نیش زد و تیر از دست او رها شده و به باز شکاری خورد و افتاد.
به خاک افتاده هم صیاد و هم باز/کبوتر شاد و خندان کرد پرواز
کبوتر و صیّاد هر دو بر زمین افتادند و کبوتر خوش حال و خندان پرواز کرد.
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.