معنی شعر بود قدر تو افزون از ملایک فارسی نهم + معنی کلمات و آرایه های ادبی
در این نوشته با معنی شعر بود قدر تو افزون از ملایک فارسی نهم همراه شما هستیم.
معنی شعر بود قدر تو افزون از ملایک فارسی نهم
- قالب شعر: دوبیتی
- شاعر: بابا طاهر عریان
دلی دیرُم خریدار محبت / کز او گرم است بازار محبت
دلی دارم که خواستار عشق و محبت است. بازار محبت این دل به خاطر او حسابی گرم گرفته است. (دلم سرشار از محبت اوست و این محبت، همچنان زنده است)
آرایه ادبی:
خریدار، بازار ← مراعات نظیر
گرم بودن بازار ← کنایه از رونق داشتن بازار
لباسی دوختم بر قامت دل / ز پود محنت و تار محبت
لباسی برای دل دوختم که پودش از رنج و تار آن از محبت است. (دل من ترکیبی از رنج و محبت است)
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
قامت | قد و اندام | محنت | رنج |
مفهوم بیت:
کاری کردم که سرتاسر دلم لبریز از محبت باشد. (دل به انسانی تشبیه شده که لباس می پوشد و لباسش هم محبت است)
آرایه ادبی:
لباس، تار و پود ← مراعات نظیر
قامت دل ← تشخیص
محنت، محبت ← جناس
تشبیه ← دل به انسانی تشبیه شده که لباس می پوشد و لباسش هم محبت است
بود درد مو و درمانم از دوست / بود وصل مو و هجرانم از دوست
هم درد من و هم درمان من، همگی از جانب دوست است – هم وصال من و هم دوری کشیدن های من، همگی از جانب دوست است. (هجران و دوری از دوست، درد است برای عاشق و درمان آن وصال دوست است.) (منظور از دوست خداست)
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
وصل | پیوستن | هجران | دوری |
آرایه ادبی:
وصل، هجران ← تضاد
درد، درمان ← تضاد
حرف «د» ← واج آرایی
اگر قصابم از تن واکره پوست /جدا هرگز نگردد جانم از دوست
اگر قصاب پوست تن من را جدا کند، باز هم جانم از جان یار جدا نمیشود. (یعنی هر آسیبی به من برسد، نمی تواند مانع دوستی من شود.)
مفهوم بیت:
یعنی هر آسیبی به من برسد، نمی تواند مانع دوستی من شود.
آرایه ادبی:
دوست، پوست ← جناس
به قبرستان گذر کردم کم و بیش / بدیدم قبر دولتمند و درویش
چندباری راهم به قبرستان افتاده، در آنجا هم قبر ثروتمندان را دیدم و هم قبر فقرا را.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
دولتمند | ثروتمند | درویش | فقیر |
آرایه ادبی:
کم، بیش ← تضاد
دولتمند، درویش ← تضاد
قبر، قبرستان ← مراعات نظیر
نه درویش بی کفن در خاک رفته /نه دولتمند برده یک کفن بیش
نه فقیری بدون کفن خاک شده است و نه ثروتمندی توانسته است بیش از یک کفن با خودش ببرد. (تمام دارایی فقیر و ثروتمند در قبر، تنها یک کفن است! هردو با هم برابرند.)
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
دولتمند | ثروتمند | درویش | فقیر |
مفهوم بیت:
تمام دارایی فقیر و ثروتمند در قبر، تنها یک کفن است! هردو با هم برابرند.
آرایه ادبی:
کفن ← تکرار
درویش، دولتمند ← تضاد
دلا، غافل ز سبحانی چه حاصل /مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
ای دل! اگر از خداوند سبحان غافل شوی، چه چیزی بدست می آوری؟ اگر از نفس اماره و از شیطان اطاعت کنی چه چیزی به دست می آوری؟ (هیچ چیزی حاصلت نمی شود.)
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
غافل | بیخبر | مطیع | اطاعتکننده |
نفس | حقیقت هر چیز، جان | ||
سبحان | پاک و منزه (یکی از نامهای خدا) |
آرایه ادبی:
مصرع اول ← هیچ چیزی حاصلت نمی شود: استفهام انکاری
مصرع دوم ← هیچ چیزی حاصلت نمی شود: استفهام انکاری
حرف «ز» ← مخفف «از»
بود قدر تو افزون از ملایک / تو قدر خود نمی دانی چه حاصل
ارزش تو بیشتر از فرشته ها است. تو این ارزش ذاتی خودت را نمیشناسی و دست کم می گیری، چه چیزی حاصلت می شود؟ (هیچ چیزی حاصلت نمی شود.)
واژه | معنی واژه |
ملایک | فرشتهها |
آرایه ادبی:
قدر ← تکرار
مصرع دوم ← هیچ چیزی حاصلت نمی شود: استفهام انکاری
مکن کاری که بر پا، سنگت آیو/جهان با این فراخی، تنگت آیو
کاری نکن که پایت گیر بیفتد (به مشکل بر بخوری) و جهان با این همه وسعت برایت تنگ و تیره شود. (گناه نکن)
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
فراخ | وسیع و پهناور | ننگ | حقارت و شرمساری |
مفهوم بیت:
گناه نکن
آرایه ادبی:
سنگ، تنگ ← جناس
سنگ بر پا آمدن ← کنایه از با مشکل سوختی روبرو شدن
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند / تو وینی نامه خود، ننگت آیو
(کاری نکن که) روز قیامت که نامه اعمالت را به دستت دادند و تو آن را خواندی، باعث خفت و خواری ات شود. (پس گناه نکن و ارزش وجودی خودت را حفظ کن تا از ملائکه هم برتر شوی)
واژه | معنی واژه |
هشدار | آماده باش |
آرایه ادبی:
حرف «ن» ← واج آرایی
نامه ← تکرار
پیام:
انسان در صورتی می تواند ارزشش بیشتر از ملائکه شود که گناه نکند. اگر از فرمان خدا اطاعت کند و با نفس خود مبارزه کند، در این صورت ارزشش از ملائکه هم بیشتر می شود.
وگرنه همه انسان ها ارزششان که از فرشتگان بیشتر نیست!! خیلی ها با گناهانی که انجام می دهند ارزش خود را در حد حیوانات پایین می آورند.
بابا طاهر عریان:
باباطاهر همدانی یا باباطاهر عریان، عارف و شاعر ایرانی بود که در اواخر قرن ۴ و اواسط قرن ۵ در ایران زندگی میکرد. علت داشتن لقب عریان برای این شاعر این بود که همه مسائل را بیپرده بیان میکرد.
باباطاهر عریان به دوبیتیهایش بسیار معروف است که در این شعر گزیدهای از دو بیتیهای زیبای او را خواندیم. این شاعر بزرگ ایرانی، گاهی در شعرهایش از لهجه زیبای لری استفاده میکرد و دو بیتیها و اشعار بسیاری از او با لهجه و گویش لری بر جا مانده است.
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.
3 دیدگاه ها
عااااالی
عالیه🧡
عالییی بود خیلیییی ممنونم
لطف کردید