معنی شعر خرد و دانش فارسی چهارم
در این نوشته با معنی شعر خرد و دانش فارسی چهارم همراه شما هستیم.
معنی شعر خرد و دانش فارسی چهارم
توانا بود هرکه دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود
هر کس که دانا باشد، توانا است و دل افراد پیر به خاطر دانش، مانند جوانان است
به دانش فزای و به یزدان گرای که او باد ، جان تو را رهنمای
به علم و دانش خود اضافه کن و به سوی خدا حرکت کن. چون خداوند است که روح و جان تو را هدایت می کند
بیاموز و بشنو ز هر دانشی بیابی ز هر دانشی، رامشی
درباره تمام علم و دانش ها بیاموز و بشنو، چون انسان از هر علم و دانشی آرامشی به دست می آورد
میاسای از آموختن، یک زمان ز دانش میفکن، دل اندر گمان
حتی لحظه ای هم از آموختن دست برندار و هرگز در راه آموختن دانش در دل خود شک راه نده
چه ناخوش بود، دوستی با کسی که بهره ندارد ز دانش ، بسی
دوستی کردن با انسانی که از دانش بی بهره است، بسیار ناخوشایند است
که بیکاری او ز بی دانشی است به بی دانش بر، بیاید گریست
چون به خاطر بی دانش بودن او کار مفیدی انجام نمی دهد و باید به حال و وضعیت افراد بی بهره از علم و دانش گریه کرد
تن مرده، چون مرد بی دانش است که نادان به هرجای، بی رامش است
تن انسان مرده، مانند انسان بی علم و بی سواد است و انسان نادان هیچ جا آرامش ندارد
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.