معنی شعر نیایش فارسی هفتم + معنی کلمات و آرایه های ادبی
در این نوشته با معنی شعر نیایش فارسی هفتم همراه شما هستیم.
معنی شعر نیایش فارسی هفتم
- نوع قالب شعری: مثنوی
- شاعر: خواجوی کرمانی
- اثر: گل و نوروز
خداوندا، به حقِّ نیک مردان /که احوال بَدَم را نیک گردان
خداوندا، به حق انسان های نیکوکار، حال بد من را نیز نیکو بگردان و وجودم را از بدی ها پاک کن.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
خداوندا | ای خدا | به حق سوگند | به، قسم به |
نیک مردان | جوان مردان، بزرگواران | نیک | خوب، نیکو |
احوال | جمع حال، وضعیت جسمی و روحی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله ← 3
خداوند ← منادا
حق نیک مردان ← متمم
احوال بدم ← مفعول
آرایه تکرار ← نیک
آرایه تضاد ← نیک و بد
مکن ما را از این درگاه، محروم / چو گنجشکان، مران ما را ازین بوم
خدایا ما را از درگاه بندگیت محروم نکن، ما را مانند گنجشکان از این سرزمین دور نکن
واژه | معنی واژه |
محروم | بی بهره، بی نصیب |
بوم | سرزمین، در این شعر به معنی بارگاه خداوند |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله:۲
«ما» در هر دو مصرع ← مفعول
این درگاه ← متمم
این بوم ← متمم
چو گنجشکان ← تشبیه
زبانی ده که اسرار تو گوید / روانی ده که دیدار تو جوید
خداوندا، به من زبانی بده که رازهای تو را بازگو کند و روح و جانی به من ببخش که وجود تو را درک کند و در طلب تو باشد.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
ده (زبانی ده) | بده | اسرار | جمع سر، رازها |
روان | روح و جان | جوید | طلب کند |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
زبانی ← مفعول
اسرار تو ← مفعول
روانی ← مفعول
دیدار تو ← مفعول
تو ← ضمیر گسسته
دلم در آتش غفلت مسوزان / به معنی، شمع جانم برفروزان
خدایا بیخبری و ناآگاهی مانند آتش است، دل من را در این آتش نسوزان. (نگذار دچار غفلت شوم و تو را نشناسم). جان من را با نور حقیقت روشن کن.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
غفلت | فراموشی | برفروزان | روشن کن |
معنی | معنویت، غیر مادی | به (به معنی) | با، به وسیله ی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دلم ← مفعول
آتش غفلت ← متمم و اضافه ی تشبیهی
دل ← مجاز از تمام وجود
شمع جان ← مفعول و اضافه ی تشبیهی
معنی ← متمم
«م» در «دلم» ← ضمیر پیوسته
تشبیه ← غفلت مانند آتش است؛ جان مانند شمع است
مراعات نظیر ← آتش، مسوزان، شمع، برفروزان
کنون، گر دست گیری، جای آن هست /که گر دستم نگیری، رفتم از دست
اکنون به جاست که مرا کمک کنی؛ زیرا، اگر به من کمک نکنی، از بین می روم.
واژه | معنی واژه |
گر | اگر |
جای آن هست | روا است، به جا است |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
«دست» در مصرع اول ← مفعول
«دستم» در مصرع دوم ← مفعول
«م» در «دستم» ← ضمیر پیوسته
دست در مصرع دوم ← متمم
آرایه تکرار ← دست
از دست رفتن ← کنایه از نابود شدن
دستگیری ← کنایه از اینکه یاری کنی
آرایه تضاد ← بین دست گیری و دست نگیری
مکن دورم ز نزدیکان درگاه / به راه آور مرا، کافتادم از راه
من را از کسانی قرار بده که به تو نزدیک هستند. (از خود و افراد صالح و نیکوکاری که به تو نزدیک هستند و تو را اطاعت میکنند، دورم نکن) من را هدایت کن زیرا که گمراه شدهام و راه راست را نمیشناسم.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دورم ← ضمیر پیوسته و مفعول
نزدیکان درگاه ← متمم
راه ← متمم در مصراع دوم با حرف اضافه به و از
مرا ← مفعول
آرایه تضاد ← دور و نزدیک
آرایه تکرار ← راه
به راه آوردن ← کنایه از هدایت کردن به راه راست
از راه افتادن ← کنایه از گم شدن و از راه دور ماندن
تو را خوانم به هر رازی که خوانم / تو را دانم به هر چیزی که دانم
من در هر راز و نیازم فقط تو را ستایش می کنم، و در بین همه چیزها، تنها تو را به عنوان خدای بزرگ می شناسم.
واژه | معنی واژه |
خوانم | صدا می زنم |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تو در مصرع اول و دوم ← مفعول
هر رازی ← متمم
هرچیزی ← متمم
آرایه تکرار ← خوانم
آرایه تکرار ← دانم
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.
4 دیدگاه ها
لطفا ردیف و قافیه هارو هم مشخص کنید.
تشبیه هاش هم لطفاً
چرا جمله های همه بیت هارو نمینویسینن
اره