معنی شعر پرنده آزادی فارسی هشتم + معنی کلمات و آرایه های ادبی
در این نوشته با معنی شعر پرنده آزادی فارسی هشتم همراه شما هستیم.
معنی شعر پرنده آزادی فارسی هشتم
شاعر: محمود درویش
محمد در آغوش پدرش چونان پرندهای بیمناک، آشیان دارد، از بیم دوزخ آسمان
محمد در بغل پدرش، مثل پرندهای ترسناک لانه دارد. از ترس تیر و رگبار و بمبی که از آسمان می بارد.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
آشیان | خانه، لانه | بیم | ترس |
دوزخ | جهنم |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
محمد ← مشبّه
چونان پرندۀ بیمناک ← تشبیه:
چونان ← ادات تشبیه
پرنده ای ← مشبه به
بیمناک ← وجه شبه
دوزخ آسمان ← تشبیه
دوزخ ← مشبه به
آسمان ← مشبه
آه ای پدر، پنهانم کن، پنهان. بال های من در برابر این توفان، ناتوان است، ناتوان. در برابر این تیرگی و آن ها که در بالا در پروازند.
آه ای پدر مرا پنهان کن، پنهان. من در مقابل این تاریکی و دشمنانی که در آسمان در حال پرواز هستند، ناتوان و ضعیف هستم.
واژه | معنی واژه |
توفان | حمله برّنده (شدت جنگ) |
تیرگی | سایه هواپیماهای جنگی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
«م» در «پنهانم» ← مفعول
تکرار ← کلمۀ «ناتوان»
واج آرای ← حرف «ت»
محمد، فرشتۀ بی پناهی است. نزدیک به تفنگ صیادی سنگدل. او در سایۀ خود تنهاست
محمد مانند فرشته ای پاکی است که گرفتار یک سرباز بی رحم شده است، محمد،تنهای تنهاست و دوستی ندارد.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
بی پناهی | بدون خانه و آشیانه | صیّاد | شکارچی |
سنگدل | کنایه از بی رحمی | ||
او در سایۀ خود تنهاست | او کاملاً تنهاست (مبالغه) |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
محمد فرشته بی پناهی است ← تشبیه:
محمد ← مشبه
فرشته ← مشبه به
بی پناهی ← وجه شبه
صیادی سنگدل ← منظور سرباز بی رحم اسراییلی است
چهره اش روشن است، چونان خورشید. قلبش سرخ و روشن است چونان سیب
صورتش مانند خورشید روشن است. قلبش مانند سیب قرمز و روشن است.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
چهره اش روشن است، چونان خورشید ← تشبیه:
چهره اش ← مشبه
روشن ← وجه شبه
چونان ← ادات تشبیه
خورشید ← مشبه به
قلبش سرخ و روشن است، چونان سیب ← تشبیه
قلبش ← مشبه
سرخ و روشن ← وجه شبه
چونان ← ادات تشبیه
سیب ← مشبه به
سیب ← نماد شهادت
صیادش می تواند به شکارش دیگر گونه بیندیشد؛ با خود بگوید: اکنون او را رها می کنم تا آنگاه که بتواند فلسطینش را بی غلط تلفظ کند و فردا چون سرکشی کند، شکارش می کنم.
اکنون او را رها می کنم تا زمانی که بزرگ شود و بتواند فلسطین را بدون غلط بر زبان بیاورد و آن هنگام اگر نافرمانی کرد، او را از بین می برم.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
فردا | آینده | سرکشی | نافرمانی |
چون | اگر، وقتی | بی غلط تلفظ کند | به درستی به زبان بیاورد |
دیگر گونه بیندیشد | جور دیگری نگاه کند و فکر کند |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
بی غلط تلفظ کردن ← کنایه از بزرگ شدن
سرکشی کردن ← کنایه از نافرمانی کردن
فردا ← مجاز جزء به کل
«محمد الدّوره»، خونی است که از بعثت پیامبران جوشیده است. پس ای محمد صعود کن! صعود کن تا سدره المنتهی
محمد الدّوره، خونی است که از رسالت فرستاده خدا جوشیده است. پس ای محمد، بالا بیا. بالا بیا تا آخرین درجه
واژه | معنی واژه | |
صعود کن | بالا برو، اوج بگیر | |
بعثت | برانگیختن (آغاز رسالت) | |
صعود کن تا سدره المنتهی | تا بالاترین نقطه بهشت برو | |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
«محمد الدّوره»، خونی است که از بعثت پیامبران جوشیده است ← تشبیه
محمد الدّوره ← مشبه
خونی ← مشبه به
جوشیده است ← وجه شبه
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.