در این نوشته با معنی کلمات درس نهم فارسی هشتم همراه شما هستیم.
معنی کلمات درس نهم فارسی هشتم
معنی واژگان درس «نوجوان باهوش، آشپززادۀ وزیر، گریۀ امیر»:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
سرا | خانه | به | بهتر |
کزو | مخفف که از او | مونس | همدم |
جهان | تمام موجودات | خرّم | شادابی |
حلاوت | شیرینی | ارادت | علاقه مندی |
رمیده | بی قرار | انیس | همدم |
سرشناس | معروف، مشهور | حکمت | دانش و معرفت |
شعرا | شاعران | بی نظیر | بی مانند |
مکث | درنگ، سکوت | نامی | مشهور |
لهجه | شکلی از زبان و گفتار | هیاهو | سر و صدا |
صدراعظم | نخست وزیر | دست و پا شکسته | ناقص |
منشأ | محل پیدایش | طراوت | شادابی |
هلهله | فریاد شادی | نامدار | معروف، مشهور |
ذکاوت | زیرکی، باهوشی | شیوع | آشکار شدن |
آبله کوبی | مبارزه با آبله | خرافات | باورهای غلط |
واکسینه | واکسن زده شده | جهل | نادانی |
رسا | بلند | سرشار | لبریز، پر |
از قضا | اتّفاقاً | استعداد | توانایی، آمادگی |
بهانه | دست آویز، عذر بی جا | صدراعظم | نخست وزیر |
طراوت | شادابی، تازگی | جهل | نادانی |
حکمت | دانش، دانایی | عدل | راستی |
حلاوت | شیرینی | مکث | درنگ کردن |
منشأ | محل پیدایش، اصل | خطاب | رویاروی سخن گفتن |
مونس | یار، همدم | درد | رنج، ناخوشی، بیماری |
درمان | علاج، دارو، چاره، دوا | ذکاوت | تیز هوشی، زیرکی |
رمیده | ترسیده، گریخته | زهر | سم |
نامی | مشهور، نام آور | ||
آبله | نوعی بیماری واگیر دار | ||
رسا | بلند، رسنده، کلام شیوا | ||
فلسفه | علم به حقایق موجودات | ||
وجد | خوشی بسیار، ذوق و شوق | ||
انیس | یار و همدم، أنس گیرنده | ||
کاشف | آشکار کننده، کشف کننده | ||
سرشناس | معروف، شناخته شده، نامدار | ||
لیاقت | شایستگی، سزاوار، درخور بودن | ||
واکسینه | واکسن زده شده، مایه کوبی شده | ||
ساقی | کسی که نوشیدنی به دیگری دهد | ||
پشتکار | پایداری در پیش بردن و اتمام کاری | ||
زرنگار | دارای نقش هایی از طلا، طلا کاری شده | ||
هلهله | فریاد شادی، صدای درهم و برهم مردم | ||
ارادت | دوستی، از روی اعتقاد و ایمان و بی ریایی | ||
تعارف | خوش آمد گفتن به یکدیگر، پیشکش دادن | ||
شاهد | حاضر، گواه، محبوب و معشوق، خدای تعالی | ||
خرافات | سخنان بیهوده، افسانه، آنچه اساس علمی و معنوی نداشته باشد | ||
فلسفه | علمی که درباره ی حقایق موجودات و علل وجود آنها بحث می کند | ||
شیوع | همه گیر شدن، آشکار شدن، متداول شدن، فاش شدن، رایج شدن | ||
لهجه | زبان، طرز سخن گفتن و تلفظ، شکلی از یک زبان که با تغییراتی در یک ناحیه تکلم شود؛ مثل: گیلکی، لری و … |
خیلی زیاده هر چی مینویسم تموم نمی شه