معنی کلمات درس کاوه دادخواه فارسی یازدهم

در این نوشته با معنی کلمات درس کاوه دادخواه فارسی یازدهم همراه شما هستیم.

معنی کلمات درس کاوه دادخواه فارسی یازدهم

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
باستانگذشته، دیریننظیرمانند
درفشپرچم، بیرقبرافراشتبلند کرد
معرّبعربی شدهمظهرنماد
دیوزاددیو زادهمایهموجب
خوالیغذاخوالیگرخورشگر، آشپز
چالاکچابک، زبر و زرنگخورشغذا
پروردنپرورش دادنبهروزیخوشبختی
فرزانهدانا، پر دانشعلاجدرمان
تسکینآرام کردنپرداختنمشغول شدن
کهترکوچک ترمهتربزرگ تر، رئیس
مهترزادهبزرگ زادهدیوانبارگاه
خورشگرآشپزتجسّممجسم کردن
منشخوی، سرشتخبیثپلید
ضربزدنگرزچماق
بیمترسخواندنصدا کردن
تعبیرگزارشزبونیخواری
بدمنشبدخو، بدسرشتایّامروزها
سپردنواگذار کردن، دادننهانگاهمخفی گاه
بالیدنبزرگ شدنجفاستم
عزمقصدفرودستزیردست
بیداد پیشهستمگرچیرگیستم
زیستنزندگی کردنگویاآشکار
ناگزیرناچاربرانگیختتحریک کرد
قیامخیزشانجمن شدنگرد آمدن، انبوه شدن
چوهنگامی کهشهریارشاه
نهانپنهانکرداررفتار
فرزانهدانشمند، دانامهتربزرگتر، رئیس
خوارپست و بی ارزشجادوجادوگر
جادویجادوگریگزندآسیب
برآمدگذشتدرازطولانی
فشماننداژدهافشمانند اژدها
بُدبودگشودنباز شدن
موبدروحانی زردشتیبا گهربا اصل و نسب
نهانپنهانبخردخردمند
نکِشتنکاشتهمداستانموافق، همرای
بیمترسراستانراستگویان
گواهیشهادتبرنابالغ، جوان
یکایکناگهاندرگاهبارگاه
شاهمنظور ضحاکخروشیدنفریاد
دادخواهشاکی، حق جوبرآمدبلند شد
ستم دیدهکاوهبرکنار
نامدارسرشناسدادخواهشاکی، حق جو
دژمخشمگینبه روی دژمخشمگینانه
برگویبگوبدوبه او
بی زیانبی آزارببایدلازم است
گریاآوریبی گمان، به طور قطع
داستانموضوعداوریقضاوت
بهرنصیب، بهرهکشوراقلیم
شمار گرفتنحساب پس دادنبدانبوسیله
مگرشایدشمارحساب، پاسخ گویی
پدید آیدآشکار شودگیتیجهان
همی داد بایدباید می دادیچونچگونه
انجمنمجمع، گروهی از مردمکانکه آن
بنگریدنگاه کردشگفت آمدشتعجب کرد
باز دادنپس دادنبدوبه او
اندردرگواشاهد
بفرمودخواستگیهان خدیوخدای جهان
چوهنگامی کهمحضراستشهادنامه
سبکسریعخروشیدفریاد زد
گیهانکیهان، جهان، گیتیخدیوشاه
گواگواه، شاهدبراندیشیدنترسیدن
جستنپریدندریدنپاره کردن
سپَردنطی کردنانجمن گشتجمع شد
شدرفتدرگاهبارگاه
برخروشیدبانگ زدفریادکمک
سراسرهمهخواند (نخست)طلب کرد
دادحق و عدالتخواند (دوم)فراخواند، دعوت کرد
پشتضدپشت پاروی پا، سینۀ پا
زخمضربهراستمستقیم
خروشانبا بانگ و فریادنامدارسرشناس
کاوکه اوبندفریب و افسون
پوییدندویدن، حرکت کردنمهتربزرگتر، رئیس
آهرمناهریمنجهان آفرینآفریدگار
اهریمنخرد خبیث و پلیددر دلبه دل
گُردپهلوانپیش اندروندر پیش، پیشاپیش
انجمن شدگرد آمدخرداندک
کافریدونکه فریدوناندردر
سالارسردارغوبانگ و خروش، غریو
گیتیجهانچوچون، هنگامی که
چوماننددادحق و عدالت
اندروندرونکهکس
شدندرفتندنیرنگفریب
بُرنابالغ، جوانبگشادیمی گشاد
ترگکلاهخودخُردریز، ریزه
سروشفرشتۀ پیام آور، فرشتهخجستهفرخنده، مبارک
میانکمرگاهبندریسمان
بُنتهآویختآویزان کرد
شهرهنامبردار، نامیهلالماه نو
در میدان اودر برابر اودستاندست ها
گردونآسمان ، روزگاربربستنبستن ، بند کردن
الحاحاصرار، پافشاری کردنخواستدرخواست کرد
کنارهگوشه، کنجخَلقمردم
حیرانسرگشتهمجرّدصِرف، تنها
نفیرصدای بلند، فریادبرآمدبلند شد
در حالفوراً، همان دمدست بر هم زدننشانه آغاز زورآزمایی
بابزمینه، موردلایقسزاوار ، شایسته
واژهمعنی واژه
فایقدارای برتری، مسلّط، چیره
به هوا بردیبه طرف آسمان پرتاب کرد
درآمدبیرون آمد، وارد شد، آمد
بدرماه کامل، ماه شب چهارده
پرستیدنپرستاری کردن، خدمت کردن
موبدروحانی زردشتی، دانشمند، دانا
زالپیر فرتوت و سفیدمو، به ویژه زن
تفرجگشت و گذار، تماشا، سیر و گردش
پایمردیخواهشگری، میانجی گری، شفاعت
لاف زدنخودستایی کردن، ادّعای باطل کردن
منزلجای فرود آمدن، منزلگاه، اقامتگاه
بازارگاهچهارسو، جای خرید و فروش، بازار
هنرفضیلت، استعداد، شایستگی، لیاقت
قصد کردنآهنگ کردن، منظور قصد کشتن است
سپهبدفرمانده و سردار سپاه؛ منظور ضحاک
سالار نوامیر و پادشاه نو، منظور فریدون است
حیرانسرگردان، سرگشته، شیفته، شگفت زده
لافسخنان بی پایه و اساس، دعوی باطل، ادّعا
اژدهاپیکردر شکل و هیئت اژدها، دارای نقش اژدها
درایپتک، در اصل به معنای زنگ کاروان است
چوحرف ربط وابسته ساز، هنگامی که ، زمانی که
پایمرددستیاران حکومت، توجیه کنندگانِ حکومت بیداد
فریاد خواندنفریاد خواستن، طلب یاری کردن، دادخواهی کردن
اساطیرجمع اسطوره، افسانه ها و داستان های خدایان و پهلوانان ملل قدیم
محضراستشهادنامه، متنی که ضحّاک برای تبرئۀ خویش به امضای بزرگان حکومت رسانده بود
معنی کلمات درس کاوه دادخواه فارسی یازدهم

برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.

امتیاز شما به این مقاله

0 از 0 رای

+ارسال دیدگاه