معنی شعر چشمه فارسی دهم ⚡️ + معنی کلمات و قلمرو ها
در این نوشته با معنی شعر چشمه فارسی دهم همراه شما دهمی ها هستیم.
معنی شعر چشمه فارسی دهم
درس اول
چشمه
- شاعر: نیما یوشیج (علی اسفندیاری)
- قالب شعر: مثنوی
گشت یکی چشمه ز سنگی جدا/غلغله زن، چهره نما، تیز پا
قلمرو فکری:
چشمه ای جوشان، خود نما و تندرو از تخته سنگی جدا شد (بیرون زد و جاری شد).
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
غلغله زن | شور و غوغا کنان | تیز پا | تندرو، سریع، شتابنده |
قلمرو ادبی:
جدا و تیز پا ← قافیه (ردیف ندارد)
چهره نما ← کنایه از خودنما کسی که خود را نمایش می دهد
مراعات نظیر ← سنگ و چشمه
چشمه ← تشخیص و استعاره
چشمه ← نماد «انسان مغرور و خودخواه» یا «مردم مغرور و خودخواه» است
سنگ ← نماد جامعه، خاستگاه و مبدأ اولیه
جدا شدن چشمه ← گریز از رکود و پذیرا بودن
گه به دهان، بر زده کف چون صدف/ گاه چو تیری که رود بر هدف
قلمرو فکری:
چشمه گاه مانند ،صدف براثر خروشندگی دهانش کف آلود می شد و گاهی چون تیری که به سوی هدف می رود، راست وسریع به پیش می رفت.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه |
هدف | نشانه تیر |
صدف | نوعی جانور نرم تن آبزی که بدنش در یک غلاف سخت جا دارد و در بعضی انواع آن مروارید پرورش می یابد |
قلمرو ادبی:
صدف و هدف ← قافیه (ردیف ندارد)
تشبیه ← چشمه به تیر و صدف
صدف و هدف ← جناس ناقص اختلافی
چشمه و صدف ← تشخیص و استعاره
مراعات نظیر ← تیر و هدف، دهان و کف
کف بر دهان زدن ← کنایه از خشمگین شدن، مستی و نشاط و نیرومندی
گفت: درین معرکه، یکتا منم/تاج سر گلبن و صحرا، منم
قلمرو فکری:
چشمه با خود گفت من دربین عناصر خلقت و موجودات بی مانند هستم و سرور و بزرگ باغ و دشت هستم.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
معرکه | میدان جنگ | یکتا | یگانه، بی همتا |
گُلبُن | بوته گل، گل سرخ، بیخ بوته گل |
قلمرو ادبی:
یکتا و صحرا ← قافیه (منم ← ردیف)
مراعات نظیر ← سر و تاج گلبن و صحرا
معرکه ← استعاره از عناصر خلقت و موجودات
تشبیه ← چشمه به تاج
سر بودن ← کنایه از بزرگ و مافوق و سرور بودن
چشمه ← تشخیص و استعاره
گلبن و صحرا ← تشخیص و استعاره
نکته:
چشمه خودش را سبب زیبایی و طراوت گل ها و دشت ها می داند
چون بِدَوَم ، سبزه در آغوش من/بوسه زند بر سر و بر دوش من
قلمرو فکری:
وقتی تند و تیز حرکت کنم (جاری می شوم) سبزه در آغوش من (سبزه ی قرار گرفته برکناره های جوی آب) سر و تنم را غرق بوسه می کند.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه |
بِدَوَم | با سرعت جاری شوم |
قلمرو ادبی:
آغوش و دوش ← قافیه (من ← ردیف)
چشمه ← تشخیص و استعاره
سبزه ← تشخیص و استعاره
مراعات نظیر ← آغوش، سر، دوش
سرودوش ← مجاز از تمام وجود چشمه
بوسه زدن ← کنایه سپاسگزاری کردن
چون بگشایم ز سر مو، شکن/ماه ببیند رخ خود را به من
قلمرو فکری:
هرگاه چین موهایم را بگشایم (کنایه از امواج نداشته باشم) ماه چهره ی زیبای خود را در آیینه ی من (آب زلال من) می بیند.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه |
شِکَن | پیچ و خم زلف |
شِکَن ← مفعول
قلمرو ادبی:
شکن و من ← قافیه (ردیف ندارد)
ماه ← تشخیص و استعاره
مو ← استعاره از آب چشمه
شِکَن ← استعاره از امواج خروشان
قطره ی باران که در افتد به خاک/زو بِدَمَد بس گُهر تابناک
قلمرو فکری:
قطره ی باران که به زمین می افتد، گل هایی چون مروارید درخشان را می رویاند.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه |
دمیدن (بِدَمَد) | روییدن، سر از خاک درآوردن، وزیدن |
تابناک | دارای فروغ و پرتو، تابان، درخشان، نورانی |
گُهر | سنگ درخشان و قیمتی |
قلمرو ادبی:
خاک و تابناک ← قافیه (ردیف ندارد)
خاک ← مجاز از زمین
گهر ← استعاره از گل های زیبا و گیاهان
در بر من، ره چو به پایان بَرَد/از خَجِلی سر به گریبان بَرَد
قلمرو فکری:
قطره باران وقتی سفر دراز خود را در آغوش من به پایان می برد (با همه ی شأن و عظمتی که دارد) از شرمندگی سرافکنده خواهد شد.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
بر | سینه، آغوش، کنار | گریبان | یقه |
خَجِلی | شرمگین بودن، شرمنده بودن |
قلمرو ادبی:
پایان و گریبان ← قافیه (بَرَد ← ردیف)
سر در گریبان بردن ← کنایه از در اندیشه بودن از روی شرمندگی یا غم، به فکر فرورفتن، کنار کشیدن و گوشه گرفتن
بر و سر ← جناس ناقص
چشمه و قطره ی باران ← تشخیص و استعاره
ابر ز من، حامل سرمایه شد/باغ ز من، صاحب پیرایه شد
قلمرو فکری:
ابر سرمایه خود را از من می گیرد (اشاره است به بخار شدن آب و شکل گرفتن ابر در آسمان) و باغ زیبایی و زینت خودش را از من به دست آورد.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه |
حامل | صفت فاعلی از حمل، بَرَنده، حَمل کننده |
سرمایه | مال، دارایی |
پیرایه | زیب، زینت، زیور، آرایش |
قلمرو ادبی:
سرمایه و پیرایه ← قافیه (شد ← ردیف)
سرمایه ابر ← استعاره از بخار آبی است که به آسمان می رود
باغ ← تشخیص و استعاره
ابر ← تشخیص و استعاره
پیرایه ← استعاره از گل و سبزه و گیاه
گل، به همه رنگ و برازندگی/می کند از پرتو من زندگی
قلمرو فکری:
گل با همه ی زیبایی و شکوهش ، از برکت روشنی وجود من زندگی می کند.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه |
برازندگی | شایسته بودن |
قلمرو ادبی:
برازندگی و زندگی ← قافیه (ردیف ندارد)
گل ← تشخیص و استعاره
مصرع دوم ← کنایه از این موضوع که گل، نیازمند چشمه است
در بن این پرده ی نیلوفری/کیست کند با چو منی همسری؟
قلمرو فکری:
زیر این آسمان آبی چه کسی می تواند با من برابری کند و هم شأن من است ؟ (هیچ کس هم شأن و برابر من نیست).
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
بن | بیخ، ریشه | همسری | برابری، هم شأنی |
نیلوفری | [صفت نسبی] منسوب به نیلوفر، به رنگ نیلوفر لاجوردی؛ در متن درس مقصود از «پرده نیلوفری»، آسمان لاجوردی است |
قلمرو ادبی:
نیلوفری و همسری ← قافیه (ردیف ندارد)
استفهام انکاری ← در این بیت شاعر سؤالی را مطرح کرده است که به پاسخ نیاز ندارد و برای تأکید بیشتر آمده است
پرده ی نیلوفری ← استعاره از آسمان لاجوردی
همسری کردن ← کنایه از برابری کردن، هم شأنی کردن
زین نَمَط آن مست شده از غرور /رفت و از مبدأ چو کمی گشت دور
قلمرو فکری:
با این شیوه، چشمه ی زیبای مست شده از تکبرش به پیش می رفت. وقتی که کمی از سرچشمه اش دور شد.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
نَمَط | روش، نوع | مبدأ | آغاز، سرچشمه |
غرور | به خود بالیدن، تکبر، خودخواهی |
قلمرو ادبی:
غرور و دور ← قافیه (ردیف ندارد)
آن مست شده از غرور ← کنایه از چشمه
دید یکی بحر خروشنده ای/سَهمگِنی ، نادره جوشنده ای
قلمرو فکری:
ناگهان دریایی خروشان را رودرروی خود دید، دریایی ترسناک با جوششی بی مانند.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه |
بحر | دریا |
خروشیدن | بانگ بر زدن، فریاد کشیدن |
نادره (مؤنث نادر) | بی مانند، کمیاب، شگفت، طُرفه |
نادره جوشنده | [ترکیب وصفی مقلوب] دارنده ی جوشش بی مانند |
سهمگن | مخفّف سهمگین، ترسناک، وحشت انگیز، هراسناک |
قلمرو ادبی:
خروشنده و جوشنده ← قافیه (ای ← ردیف)
بحر ← تشخیص و استعاره
نعره بر آورده، فلک کرده کر /دیده سیه کرده، شده زَهره در
قلمرو فکری:
دریا فریاد بلندی برآورد و گوش فلک را ناشنوا کرده بود و چشمان سیاهش، زَهره ی بیننده را پاره می کرد.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه |
نعره | فریاد، بانگ بلند |
زَهره | کیسه زرداب، کیسه صفرا |
زَهره دَر | [صفت فاعلی مرکب مُرَخّم] زَهره درنده |
نعره برآورده | منظور صدای امواج خروشان و بلند دریاست |
قلمرو ادبی:
کر و در ← قافیه (ردیف ندارد)
زهره در شدن ← کنایه از ترسناک شدن، ایجاد وحشت و مایه هلاک شدن
فلک ← تشخیص و استعاره
دریا ← تشخیص و استعاره
دیده سیاه کردن ← در این درس کنایه از خشمگین شدن
راست به مانندِ یکی زلزله/داده تنش بر تن ساحل یَله
قلمرو فکری:
درست مانند زلزله ای بود که تنش را بر تن ساحل تکیه داده بود.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
راست | درست | یَله | رها، آزاد |
قلمرو ادبی:
زلزله و یَله ← قافیه (ردیف ندارد)
تشبیه ← دریا به زلزله
تن ساحل ← اضافه ی استعاری (= تشخیص یا جان بخشی)
تکرار ← تن
دریا ← تشخیص و استعاره؛ زیرا تن و جسم دارد که اجزای انسانی است
چشمه ی کوچک چو به آن جا رسید/وان همه هنگامه ی دریا بدید
قلمرو فکری:
چشمه ی کوچک وقتی به آن جایگاه رسید، و آن هم عظمت و غوغای دریا را دید.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه |
هنگامه | غوغا، داد و فریاد ،شلوغی جمعیت مردم |
آن جا | منظور دریا یا نزدیک و ساحل دریا |
قلمرو ادبی:
رسید و بدید ← قافیه (ردیف ندارد)
دریا ← تشخیص و استعاره؛ زیرا غوغا و داد و فریاد میکند که عملی انسانی است
چشمه و دریا ← مراعات نظیر
دریا ← نماد جهان بیکران، کمال و مرجع ایده آل هر شخص
چشمه ← تشخیص و استعاره؛ زیرا چیزی را دید که عملی انسانی است
خواست کزان وَرطِه قدم درکشد/خویشتن از حادثه برتر کشد
قلمرو فکری:
تصمیم گرفت خودش را از آن جای خطرناک کنار بکشد و از آسیب دریا در امان مانَد.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه |
ورطه | زمین پست، مهلکه، هلاکت |
حادثه | واقعه، رِخداد، پیش آمد |
قلمرو ادبی:
در و برتر ← قافیه (کشد ← ردیف)
قدم در کشیدن ← کنایه از عقب نشینی کردن بازپس رفتن
خویشتن از حادثه برتر کشیدن ← کنایه از خود را از آسیب دور کردن، خود را در امان نگه داشتن
لیک چنان خیره و خاموش ماند/کز همه شیرین سخنی، گوش ماند
قلمرو فکری:
اما چنان شگفت زده و خاموش در جای خودش ساکت ماند که همه ی شیرین سخنی خود را از یاد برد و خاموش شد.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه |
خیره | سرگشته، حیران، فرومانده، لجوج، بیهوده |
قلمرو ادبی:
خاموش و گوش ← قافیه (ماند ← ردیف)
شیرین سخنی ← حس آمیزی
گوش ماندن ← کنایه از ساکت و خاموش گشتن
گوش ← مجاز از شنیدن
مفهوم بیت:
با دیدن شکوهمندی دریا کوچکی خودش را دریافت و سکوت اختیار کرد.
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.
6 دیدگاه ها
خوب
عالی
مفید
خوب بود
عالییی
ممنون