معنی درس ۱۴ فارسی دوازدهم- سی مرغ و سیمرغ
در این نوشته با معنی درس ۱۴ فارسی دوازدهم همراه شما هستیم.
معنی درس ۱۴ فارسی دوازدهم
نمادهای درس : سیمرغ: نماد حق، خداوند / سی مرغ: نماد انسان های کمال گرا، کسانی که راه کمال را تا پایان طی می کنند هدهد: نماد راهنما، مرشد/ باز نماد: افراد جاه طلب / بلبل: نماد عاشق مجازی گل: نماد زیبایی های فناپذیر و ظاهری / مار: نماد معشوق زمینی که اغفال کننده است، ابلیس/ طاووس: نماد افرادی که در انجام عبادت به امید مزدیعنی رفتن به بهشت دل خوشند /مرغان: نماد انسان ها پرسیمرغ: نماد نمونه ای از تجلیات خداوند اچین: نماد زیبایی و نقش و نگار
۱- مجمعی کردند مرغان جهان آنچه بودند آشکارا و نهان
قلمرو زبانی : مجمعی کردند: در جایی جمع شدند / مرغان: پرندگان، نهاد / آشکارا: شناخته / نهان : ناشناخته/ آنچه :بدل / بیت دو جمله مجمعی: مفعول / آشکار و نهان قید/ نهان و جهان: واژگان قافیه شیوه بلاغی
قلمرو ادبی : تضاد: آشکارا ، نهان اجناس : جهان ، نهان / آشکارا و نهان مجاز از همه پرندگان
قلمرو فکری : همه مرغان جهان در جایی گرد آمدند .
۲-جمله گفتند : این زمان در روزگار نیست خالی هیچ شهر از شهریار
قلمرو زبانی : جمله : همه ا روزگار: واژه دو تلفظی شهریار : پادشاه / شهر : کشور، سرزمین / ترکیبات وصفی :این زمان و هیچ شهرا شیوه بلاغی
قلمرو ادبی: شهر:مجازا کشور ,اقلیم / شهر و شهریار: اشتقاق
قلمرو فکری : همه مرغان گفتند که :« در این زمان و در این روزگار، هیچ سرزمینی بدون پادشاه نیست .»
۳-چون بود کاقلیم ما را شاه نیست ؟ بیش از این بی شاه بودن راه نیست
قلمرو زبانی : چون : چگونه / اقلیم : سرزمین / راه نیست : درست نیست، مصلحت نیست، ابی شاه بودن: نهاد/ راه: درست ، نیکو، خوب / اقلیم ما را : برای اقلیم ما
قلمرو ادبی : کنایه : « راه نیست» کنایه از «درست نبودن» اجناس : راه ، شاه اجناس: راه ، را / تکرار: شاه
قلمرو فکری : چگونه است که سرزمین ما شاه ندارد؟/ درست و طبق رسم قاعده نیست که بیشتر از این بدون پادشاه بمانیم . مفهوم : ضرورت وجود راهنما برای سالکان
* هدهد که پرنده دانایی بود ……… .
قلمرو زبانی : هدهد :شانه به سر.در اینجا نماد راهبر و راهنماست؛ به مناسبت اینکه این پرنده در قوت بینایی و تیز بینی نظر, مثل است افسر : تاج / اکناف : ج کنف ؛ اطراف ، کناره ها گیتی : دنیا اما پرندگان را… پرندگان بدل / ما پرندگان را: رادر معنی حرف اضافه برای ، مالکیت)
قلمرو ادبی : هد هد: استعاره از راهنما (ونیز نماد راهنما ، مرشد / افسر : استعاره از کاکل سیمرغ : استعاره از حقیقت کوه قاف :استعاره از عالم معنا /پرندگان :استعاره از سالکان وطالبان حقیقت پرسیمرغ: نماد نمونه ای از تجلیات خداوند اچین: نماد زیبایی و نقش و نگار
۴- شیر مردی باید این ره را شگرف زان که ره دور است و دریا ژرف ژرف
قلمرو زبانی : باید : لازم است شگرف: قوی ، نیرومند ,صفت شیر است« شیرمردی شگرف » / ژرف ژرف : بسیار عمیق / فعل جمله آخر به قرینه لفظی حذف شده
قلمرو ادبی : استعاره : ره و دریا ( جست و جوی سیمرغ ) / شیر مرد: تشبیه درون واژه ای ، کنایه از شجاع، دریا : اشاره به سختی های راه عشق /دریا:نماد موانع و مشکلات راه عشق
قلمرو فکری : برای پیمودن این راه، فردی شجاع و با اراده و شگفت آور لازم است زیرا این راه ، راهی طولانی و پر از خطر است.
مفهوم : لزوم شجاعت و شایستگی عارف
* پرندگان چون سخنان هدهد را شنیدند، جملگی مشتاق………. .
قلمرو زبانی: باز ایستادند: کنایه از دوری کردند و منصرف شدند / چگونه می توانم ……..؟ استفهام انکاری راستان و پاکان: صفت جانشین اسم: انسان های درست کار و پاک
قلمرو ادبی : زبان به پوزش گشودند: کنایه از عذرخواهی کردند بدو رو آرد : کنایه از توجه کند/ بلبل: نماد انسان های عاشق پیشه مجازی و جمال پرست اگل: نماد زیبایی زودگذر
۵-گل اگر چه ، هست بس صاحب جمال حسن او در هفته ای گیرد زوال
قلمرو زبانی : جمال: زیبایی در هفته ای: خیلی زود./ زوال: نابودی صاحب جمال: زیبا ، مسند/ زوال گیرد: نابود شود
قلمرو ادبی : هفته ای: مجاز از خیلی زود، مدت زمان اندکی / هدهد و بلبل با هم گفتگو می کنند: استعاره، تشخیص گل: نماد زیبایی زودگذر و ظاهری
قلمرو فکری : اگر چه گل بسیار زیبا و صاحب جمال است / اما حسن و زیبایی او چند روزی بیش نیست و زود از بین می رود ( اشاره به زودگذر بودن زیبایی های ظاهری).
مفهوم : ناپایداری زیبایی و عشق دنیوی
* طاووس نیز چنین عذر آورد که من مرغی بهشتی ام، روزگاری دراز در بهشت به سر برده ام …..
قلمرو زبانی: عذر: بهانه / مرغی بهشتی – روزگاری دراز ترکیب وصفی
قلمرو ادبی: گلشن و گلزار: استعاره از بهشت اطاووس: نمادی از اهل ظاهر که تکالیف مذهبی را به امید مزد ؛ یعنی ، آرزوی بهشت انجام می دهند/ مار : نماد ابلیس.
هدهد پاسخ گفت: «بهشت جایگاهی خرم و زیباست اما زیبایی بهشت نیز پرتوی از جمال سیمرغ است ..»
قلمرو ادبی: زیبایی بهشت به پرتوی از جمال سیمرغ تشبیه شده / پرتو جمال سیمرغ : جمال سیمرغ استعاره از خورشید / تشبیه : بهشت به ذره و سیمرغ به خورشید تشبیه شده.
۶-هر که داند گفت با خورشید راز کی تواند ماند از یک ذره باز ؟
قلمرو زبانی : داند: تواند / یک ذره : عشق های مجازی / مصرع دوم: استفهام انکاری
قلمرو ادبی : خورشید: استعاره از خداوند. معشوق بی همتا/ تشخیص: با خورشید راز گفتن اجناس : راز ، بازا راز گفتن: کنایه از نزدیک شدن، تقرب / باز ماندن از کسی یا چیزی: کنایه از نرسیدن به آن کس یا چیزا خورشید و ذره: تضاد
قلمرو فکری: هرکه بتواند با خداوند ارتباط برقرار کند دیگر به عشق های مجازی توجهی ندارد
مفهوم : کمال طلبی و برتری عشق خدا
* آن گاه باز شکاری که شاهان او را روی شست می نشاندند … آن به که مرا نیز معذور دارید.»
قلمرو زبانی:چه جای آن است: استفهام انکاری آن به [است که مرا معذور دارید:حذف فعل اسنادی است به قرینه معنوی
قلمرو ادبی : شست: مجاز از دست دست شاهان: نماد مقام و منصب است /باز: نماد مردمان درباری و اهل قلم که به علت نزدیکی به شاه همیشه فخر و مباهات می نمایند. ا بیابان های بی آب و علف : استعاره از دشواری ها
۷-بعد از آن مرغان دیگر سر به سر عذرها گفتند مشتی بی خبر
قلمرو زبانی: بعد از آن: سپس | سر به سر: همگی، یکی یکی. قید است / مشتی: گروهی، عده ای، تعدادی، بدل از مرغان / عذر: بهانه / بی خبر: گمراه و نا آگاه / مرتب شده: بعد از آن مرغان دیگر، مشتی بی خبر، سر به سر عذرها گفتند. یک جمله مرغان دیگر: ترکیب وصفی
قلمرو ادبی: مرغان گفتند: تشخیص / سر به سر: کنایه از همگی | واج آرایی حرف «ر»
قلمرو فکری: بعد از آن پرنده های دیگر هر کدام پیاپی عذرهایی برای نرفتن به سوی سیمرغ آوردند، چون بی خبر وغافل بودن و عذرخواهی کردند.
مفهوم: بهانه جویی برای عدم حرکت به سوی سیمرغ
* اما هدهد دانا یک یک آنان را پاسخ گفت ……… پایان راه پیدا نبود.
قلمرو زبانی: یک سو نهادند: کنار گذاشتند/ قرعه: نصیب و بهره قرعه به نام کسی افتادن: بهره و کار او را مشخص کردن اقضا را: از قضا، اتفاقا دشواری های راه را پنهان نمی ساخت: جمله ۴ جزیی مفعول و مسندی/ آماده، پیدا، پنهان: هر سه مسند
قلمرو ادبی: دلباخته شدند:کنایه از عاشق شدند کوه قاف :استعاره از عالم معنا دریا ها و بیابان ها : استعاره از موانع
قلمرو فکری: هدهد به مهربانی به همه جرئت می داد اما دشواری های راه را پنهان نمی ساخت.
۸-گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی ، درگه است
قلمرو زبانی : وادی: سرزمین / درگه : مخفف درگاه ، بارگاه، آستانه، جلوی در / « را » فک اضافه «هفت وادی در راه ما است » / است در مصرع اول : غیر اسنادی در معنی وجود دارد ابیت ۴ جمله
قلمرو ادبی: تکرار: هفت / وادی: مجاز بیابان / درگه :مجازا حقیقت
قلمرو فکری : هد هد گفت : در راه ما هفت بیابان ( هفت مرحله ) وجود دارد / وقتی از این هفت مرحله گذشتیم، به درگاه سیمرغ خواهیم رسید .
مفهوم: گذشتن از مراحل بسیار( وادی های هفتگانه برای رسیدن به درگاه قرب الهی.
۹- وا نیامد در جهان زین راه ، کس نیست از فرسنگ آن آگاه کس
قلمرو زبانی : وانیامد: بازنگشت/ زین راه : از این راه ، هفت وادی، ترکیب وصفی / فرسنگ : معادل شش کیلومتر. مرتب شده: کس در جهان زین راه وا نیامد/ کس از فرسنگ آن آگاه نیست / فرسنگ آن : ترکیب اضافی
قلمرو ادبی: فرسنگ: مجاز از مسافت ، فاصله زیاد / راه و فرسنگ: مراعات نظیر واج آرایی حرف «س»/ راه: استعاره از راه و مسیر عشق الهی
قلمرو فکری: هیچ کس در جهان از این راه باز نگشته است و کسی از مسافت این راه آگاه نیست
مفهوم: برگشت ناپذیری راه عشق و نامشخص بودن راه عشق از نظر کمیت و کیفیت
وادی اول
معنی درس ۱۴ فارسی دوازدهم
۱۰-چون فرو آیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب
قلمرو زبانی : تعب: رنج و سختی / چون: وقتی که، حرف پیوند وابسته ساز طلب: اولین قدم در تصوف، طلب است و آن حالتی است که در دل سالک پیدا می شود و او را به جست و جوی معرفت و حقیقت وا می دارد / صد تعب و هر زمانی: ترکیب وصفی، قید/ صد تعب: نهاد/ وادی طلب و پیشت: ترکیب های اضافی
قلمرو ادبی : وادی طلب: تشبیه : طلب مانند وادی است اصد: نماد کثرت و مجاز از فراوانی / وادی طلب: اضافه تشبیهی تعب پیش تو آید: تشخیص
قلمرو فکری : وقتی که به سرزمین طلب وارد شوی / هر لحظه با رنج و سختی های فراوانی روبرو می شوی . مفهوم: سختی مرحله طلب
۱۱-مال اینجا بایدت انداختن ملک اینجا بایدت در باختن
قلمرو ادبی : در باختن مال : کنایه از رها کردن، فدا کردن و از دست دادن مال و ثروت / لک در باختن : کنایه از رها کردن آنچه داریم /ت در بایدت : متمم. برای تو لازم است.
قلمرو فکری : در وادی طلب ، باید از مال و ثروتت بگذری و نیز باید هرچه را در تصرف توست، همگی رها کنی. مصرع دوم تاکیدی بر مصرع اول است) / مفهوم : دوری کردن از تعلقات دنیوی و ترک وابستگی ها
وادی دوم
معنی درس ۱۴ فارسی دوازدهم
۱۲-بعد از این ، وادی عشق آید پدید غرق آتش شد کسی کانجا رسید
قلمرو زبانی : این : سرزمین طلب / آنجا : وادی عشق اغرق آتش: سرشار از اشتیاق، غرق شوق
قلمرو ادبی : استعاره : « آتش» استعاره از «شوق و اشتیاق » و عشق کنایه : « غرق شدن » تمام وجود را در بر گرفتن / تشبیه : وادی عشق / غرق آتش : آتش استعاره از دریا / واج آرایی «د» /متناقض نما: غرق آتش شدن
قلمرو فکری : پس از مرحله طلب ، وادی عشق آشکار می شود و هر کسی که به آن جا راه یافت غرق آتش می گردد . مفهوم: قدرت بخشی عشق ، سوز و گداز مرحله عشق و پرشور بودن عاشق
۱۳-عاشق آن باشد که چون آتش بود گرم رو، سوزنده وسرکش بود
قلمرو زبانی : گرم رو : مشتاق ، به شتاب رونده و چالاک ، کوشا، صفت فاعلی مرکب مرخم / سرکش : سرکشنده
قلمرو ادبی : تشبیه : عاشق مانند آتش باشد / ایهام : سرکش ۱- عصیانگر، تسلیم ناپذیر ۲- صفت آتش : میل به بالا رفتن و صعود/ کنایه : گرم رو : سریع
قلمرو فکری : عاشق واقعی آن کسی است که همانند آتش، تند رو و سوزنده و عصیانگر ( جز از معشوق از کسی فرمان نبرد) باشد.
وادی سوم
۱۴-بعد از آن بنمایدت پیش نظر معرفت را وادی ای بی پا و سر
قلمرو زبانی : ت : مضاف الیه ، جهش ضمیر « پیش نظر تو بنماید» بی پا و سر : بی آغاز و بی انتها، امروزه می گویند اول و آخر آن ناپیدا است / بی پا وسر – مسند/ معرفت را: (را) فک اضافه، وادی بی پا وسر معرفت / بنماید: آشکار و نمایان می کند. کل بیت یک جمله چهار جزیی گذرا به مفعول و مسند
قلمرو ادبی : تشبیه: معرفت به وادی ابی پا و سر :کنایه از بی انتها / مجاز : نظر. مجاز از چشم
قلمرو فکری : پس از وادی عشق ، وادی معرفت درنظر تو بی آغاز و بی انتها جلوه می کند .
۱۵-چون بتابد آفتاب معرفت از سپهر این ره عالی صفت
قلمرو زبانی: چون: حرف ربط وابسته ساز امعرفت: حق / سپهر: آسمان ره عالی صفت: راه ارزشمند سیر و سلوک منظور همان وادی« معرفت » است سپهر این ره عالی صفت: وابسته وابسته ۲ تا این بیت با بیت بعدی موقوف المعانی
قلمرو ادبی : تشبیه : آفتاب معرفت اتناسب: آفتاب و سپهر مجاز: سپهر . مجاز از فراز
قلمرو فکری : وقتی که شناخت خداوند از فراز راه سیر و سلوک عرفانی جلوه گری کند.
۱۶-هر یکی بینا شود بر قدر خویش باز یابد در حقیقت صدر خویش…
قلمرو زبانی : صدر : جایگاه قلمرو ادبی :جناس: قدر ، صدر ابینا شدن: کنایه / در حیقت: ایهام الف ) حقیقت ب) قید (حقیقتا ) / صدر: مجاز از مقام / واج آرایی «ن» و «د»/ صدر مجاز از ارزش و اعتبار
قلمرو فکری : در این زمان است که هر کسی به قدر و ارزش واقعی خود آگاه می شود و به آن مقام والای خود پی می برد.
مفهوم : خودشناسی در وادی معرفت
وادی چهارم
معنی درس ۱۴ فارسی دوازدهم
۱۷-بعد از این وادی استغنا بود نه درو دعوی و نه معنا بود
قلمرو زبانی : استغنا: بی نیازی ؛ در اصطلاح بی نیازی سالک از هر چیز جز خدا / حذف فعل بود در مصرع دوم به قرینه لفظی
قلمرو ادبی : تشبیه : وادی استغنا
قلمرو فکری: پس از وادی معرفت، وادی استغنا و بی نیازی است/ مرحله ای که در آن هیچ ادعا و مقصودی وجود ندارد
۱۸-هشت جنت نیز اینجا مرده ای است هفت دوزخ همچو یخ افسرده ای است
قلمرو زبانی : جنت : بهشت / دوزخ : جهنم / افسرده : منجمد ، یخ زده
قلمرو ادبی : تضاد : جنت ، دوزخ / تناسب: هشت ، هفت اتشبیه هشت جنت به مرده / تشبیه هفت دوزخ به یخ | مثل مرده: کنایه از بی ارزش/ جناس: هفت ، هشت / دوزخ یخ: متناقض نما / تلمیح : به طبقات جنت و دوزخ
قلمرو فکری : آنکه به مرحله استغناوبی نیازی برسد دیگر برای او هم بهشت و هم جهنم مرده است و او به آنها توجهی ندارد و تنها به معشوق توجه دارد. مفهوم: رسیدن به بی نیازی مطلق از هر چیز جز خدا
وادی پنجم
معنی درس ۱۴ فارسی دوازدهم
۱۹-بعد از این وادی توحید آیدت منزل تفرید و تجرید آیدت
قلمرو زبانی : توحید : در اصطلاح اهل حقیقت ، تجرید ذات الهی است از آن چه فهم و گمان آدمی تصور کند / تفرید : فرد شمردن و یگانه دانستن خدا ؛ کناره گرفتن از خلق و تنها شدن ؛ در اصطلاح صوفیه ، تحقق بنده است به حق ؛ به طوری که حق ، عین قوای بنده باشد. / تجرید : در لغت به معنای تنهایی گزیدن ؛ ترک گناهان و اعراض از امور دنیوی و تقرب به خداوند ، در اصطلاح تصوف ، خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست ات در آیدت: متمم برای تو آید
قلمرو ادبی : تشبیه : وادی توحید / تشبیه : منزل تفرید / واج آرایی «ت»، «ر»/ تفرید و تجرید: جناس ناهمسان
قلمرو فکری : پس از وادی استغنا، وادی توحید است در این مرحله است که تو خود را از آنچه غیرحق است پاک می کنی ودر حق گم می شوی و لحظه به لحظه بیشتر در وجود حق فرومی روی و با او یکی می شوی.
۲۰-روی ها چون زین بیابان درکنند جمله سر از یک گریبان بر کنند
قلمرو زبانی : روی در کنند : بیرون آورند / جمله : همه اسر بر کنند : سر برآرند ، به یک جا می رسند/ ذو قافیتین
قلمرو ادبی : روی در کردن : کنایه از عبور کردن / سر از یک گریبان بر کردن : کنایه از یکی شدن به وحدت رسیدن روی : مجاز از وجود تناسب: روی ، سر ابر و سر و در: جناس / واج آرایی «ن»/ بیابان: استعاره از توحید
قلمرو فکری : اگر سالکان از این بیابان ( توحید) بگذرند، همگی به وحدت و یگانگی می رسند. وحدت عین کثرت
وادی ششم
معنی درس ۱۴ فارسی دوازدهم
۲۱-بعد از این وادی حیرت آیدت کار دائم درد و حسرت آیدت
قلمرو زبانی : بعد از این : وادی توحید ا حیرت : در لغت به معنی سرگردانی و در اصطلاح صوفیه امری است که هنگام تأمل و حضور و تفر بر قلب عارفان وارد می شود. / آید : می شود ، «ت» در مصراع اول متمم است « برای تو» / «ت» در مصراع دوم مضاف الیه است « کار تو …» / آید: در مصرع دوم: فعل اسنادی
قلمرو ادبی: وادی حیرت: تشبیه / تناسب : حیرت ، درد، حسرت واج آرایی «ت»
قلمرو فکری : پس از وادی توحید، وادی حیرت شروع می شود که در این مرحله ( وادی) وجودت را سراسر درد و حسرت فرا می گیرد. مفهوم: خطر گمراهی
۲۲-مرد حیران چون رسد این جایگاه در تحیر مانده و گم کرده راه
قلمرو زبانی : تحیر : سرگردانی گم کرده راه : اوج حیرت و سرگردانی
قلمرو ادبی: مرد: مجاز از انسان / واج آرایی «ر»/ گم کرده راه : کنایه از اوج حیرت و سرگردانی
قلمرو فکری : وقتی سالک حیران به مرحلۂ حیرت می رسد / در سرگردانی و سرگشتگی می ماند و راه را گم می کند مفهوم : خطر گمراهی در مرحله حیرت
وادی هفتم
معنی درس ۱۴ فارسی دوازدهم
۲۳-بعد از این وادی فقر است و فنا کی بود اینجا سخن گفتن روا
قلمرو زبانی : فقر : درویشی و در اصطلاح سالکان فنای فی الله و نیستی سالک و بیرون آمدن از صفات خود است و این نهایت تیر و مرتبۂ کاملان است. فقر محمدی: یا ایها الناس انتم فقراء الى الله و الله غنی و حمید فنا: نیست شدن و در اصطلاح سقوط اوصاف مذمومه است/ اینجا: ترکیب وصفی اروا: شایسته؛ صفت فاعلی (رو« بن مضارع رفتن» +۱) / کی روا بود: روا نیست، استفهام انکاری
قلمرو ادبی : تشبیه : وادی فقر
قلمرو فکری : پس از وادی حیرت مرحله فقر و فنا است؛ یعنی ، نیستی سالک در خداوند و بیرون آمدن از صفات خود و آن نهایت سیر و مرتبۂ کاملان است ) در این مرحله سخن گفتن از خود روا و شایسته نیست. مفهوم : خاموشی عارف پس از فقر و فنا قرابت : ۱-من عرف الله کل لسانه ۲- هر که اسرار حق آموختند / مهر کردند و دهانش دوختند
۲۴-صد هزاران سایۂ جاوید ، تو گم شده بینی ز یک خورشید، تو
قلمرو زبانی : صد هزاران : بسیار زیاد / سایه جاوید : خواسته های مادی ایک خورشید : خداوند / صد هزاران سایه: مفعول بینی گم شده: مسند/ تو صدهزاران سایه جاوید را گم شده از یک خورشید می بینی: ۴ جزیی گذرا به مفعول و مسند / تو در مصرع اول نهاد و در مصرع دوم نقش تبعی تکرار /گم شده: فانی – مسند/ سه ترکیب وصفی: صد هزاران ، سایه جاوید، یک خورشید
قلمرو ادبی : اغراق : صد هزاران / سایه جاوید : استعاره از موجودات / خورشید : استعاره حقیقت و خداوند
قلمرو فکری : در این مرحله صدهزاران موجود را خواهی دید که از یک خورشید به وجود آمده و با آشکار شدن خورشید حقیقی ان ها گم شده اند. ( کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت )
مرغان از این همه سختی وحشت کردند… به شادمانی در یکدیگر نگریستند.»
قلمرو زبانی : قلیل : اندک سروش : پیام آور ، فرشته پیام آور ، پیامی که از عالم غیب می رسد.
قلمرو ادبی: از پا در آمدن : کنایه از مردن / جان سپردن: کنایه از مردن / تشخیص : خواب کسی را برباید
۲۵-چون نگه کردند آن سی مرغ زود بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود
قلمرو ادبی : جناس تام : سی مرغ «سی تا پرنده » ، سیمرغ « پرنده افسانه ای . ازود و بود: جناس / تلمیح به من عرف نفسه فقد عرف ربه
قلمرو فکری : وقتی آن سی مرغ از خود با خبر شدند، دیدند که به صورت سیمرغ نمود یافته ان به حضرت حق رسیده اند و وجودی خدایی یافته اند؛ چون قطره، آنگاه که به دریا می پیوندد دیگر قطره نیست، دریاست). مفهوم : وحدت در عین کثرت
۲۶-خویش را دیدند سیمرغ تمام بود خود سیمرغ ، سی مرغ تمام
قلمرو زبانی : سیمرغ تمام : گروه مسند امصرع اول ۴ جزیی گذرا به مفعول و مسند (خود را سیمرغ یافتند) / تمام در هر دو مورد: صفت
قلمرو ادبی : قافیه : سمیرغ ، مرغ تکرار: سیمرغ و تمام / واج آرایی «س» و «ی»/ سیمرغ استعاره از حقیقت
قلمرو فکری : پرندگان خودشان را سی مرغ کامل دیدند ؛ یعنی ، کاملا در وجود حضرت حق فانی شدند و آن سیمرغ، در حقیقت، همان سی مرغی که به حق پیوسته بودند ( بیانگر وحدت در کثرت است ) خود را سیمرغ کامل دیدند که آن سیمرغ نیز همان سی مرغ کامل بود. مفهوم : بیان وحدت در کثرت
۲۷- محو او گشتند آخر بر دوام سایه در خورشید گم شد والسلام
قلمرو زبانی : او : خداوند / محو : فنای بنده در ذات حق قلمرو ادبی : تضاد : سایه ، خورشید / استعاره : سایه ( مرغان ) / استعارہ: خورشید (حقیقت) / سایه در خورشید گم شدن: کنایه از یکی شدن
قلمرو فکری : سی مرغ در وجود ذات حق محو شدند مانند سایه ای که در مقابل خورشید گم و ناپدید شود. مفهوم : بقای سالک با فنای در حق
ابیات درس برگرفته از منطق الطیر، عطار نیشابوری
تهیه کننده معنی درس ۱۴ فارسی دوازدهم : گروه ادبیات فارسی اذربایجان شرقی
برای مشاهده سایر دروس گام به گام فارسی دوازدهم روی عبارت لینک دار کلیک کنید
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.