جواب کارگاه نوشتن صفحه ۳۳ نگارش دهم
در این نوشته با جواب کارگاه نوشتن صفحه ۳۳ نگارش دهم همراه شما هستیم.
جواب کارگاه نوشتن صفحه ۳۳ نگارش دهم
نوشته های زیر را بخوانید و فضای حاکم بر آنها (عینی و ذهنی) را مشخص و دربارۀ پاسخ خود، استدلال کنید.
متن یک
همان دیوارهایی هر فاصله خودش حکم یک دیوار را دارد. فاصله جزء است که بیشتر مانع است تا محافظ. فاصله ها گاهی آنقدر زیادند که هیچ دیواری به پهنای آنها نمی رسد. بعضی ها به جای فاصله، کلمه جدایی را به کار می برند. بعضیها هم جدایی را سبب فاصله می دانند و بعضیها، فاصله را علت جدایی می پندارند. در هر صورت، جدایی و فاصله هر دو دیوارهایی هستند که مانع مهر ورزیدن می شوند.
دیوارهای دیگری هم داریم که به مراتب از دیوارهای سنگی و آهنی سخت ترند. دیوارهایی چون قهر، نفرت، بدبینی، حسادت و… که هرگاه کاشته می شوند، باعث فاصله و جدایی می گردند. این دیوارها دیده نمی شوند؛ اما بدتر از دیوارهای واقعی هستند. اگر جنس دیوارهای واقعی از آجر است، جنس این دیوارها، خودخواهی و غرور، طمع و بدبینی و از نظایر این هاست که گاه، خراب شدنی نیستند.
قفس، چه سیمی، چه چوبی، چه بزرگ و چه کوچک یک دیوار است؛ زیرا بین پرنده و پرواز فاصله انداخته است. شاید داستان آن پرنده را شنیده باشید که قفس بزرگی به اندازه یک شهر برایش ساختند؛ داخل قفس بزرگش درخت کاشتند؛ استخر درست کردند؛ بهترین دانه ها را جلویش گذاشتند؛ برایش لانه درست کردند؛ اما همچنان غمگین بود. تا اینکه در قفس را باز کردند و او شادمان پرواز کرد. چه دیواری قطورتر و سنگیتر از قفس می توان تصور کرد؟!
»تنبلی» هم یک دیوار است. تنبلی، پدیده بسیار مرموزی است که گاه گاه بی خبر به سراغمان می آید و دیوار می شود، بین انسان و نشاط و سرزندگی اش. دیوار تنبلی از آن دیوارهایی است که مانع می شود، انسان به زندگی شاداب و فرح بخش، دستیابد.
۱) متن یک
فضای حاکم بر این نوشته فضای عینی است زیرا صحبت از قفس و تنبلی شده است که جزء توصیفات است.
متن دو
کلاغی قار زد و از روی درخت کاج خانه همسایه پرکشید و نشست روی تاجی ماشین. مرد جوان، توی چشم های کلاغ که درشت و مژه دار بود، چیزی دید… کلاغ روی پاهای بلند و لاغرش جستی زد. بلند شد و کمی دورتر نشست و به دانه های بارانی که در چاله ای جمع شده بود، نوک زد. جوانی به زحمت، دستگیره سرد ماشین را گرفت و کشید. کلاغ دوباره پر زد و روی دیوار نشست.
تیله های شکسته زرد
متن دو
فضای حاکم بر این نوشته فضای عینی است
متن سه
مراد بلند شد و از نردبام آمد پایین. افسار گاو را گرفت و از در خانه بیرون رفت. از کنار نخل گذشت. زیر چشمی، نگاهی به آن انداخت. برگ های ریز و سبز سرو تکان می خورد. باد تکانشان می داد. سایه اش، کوچه و نصف باغ رو به رویش را گرفته بود. گنجشک ها توی آن جیک جیک میکردند. لکه نازک ابری سفید گوشه آسمان داشت از هم باز می شد و چند تا بچه توی کوچه گردو بازی میکردند.
نخل
متن سه
فضای حاکم بر این نوشته فضای عینی است زیرا صحبت از توصیفات شده است (نرده، کوچه و …)
متن چهارم
آه، چه شب ها! ای پنجره گرد اتاقک من، ای دریچه بسته، چه شب ها که از تخت خوابم به سویت نگریستم؛ در حالی که با خود می گفتم: اینک هنگامی که رنگ این چشم به سپیدی بگراید، سپیده خواهد دمید؛ آنگاه از جا برخواهم خاست و این رنجوری و مالل را از خود خواهم راند و سپیده، دریا را خواهد شست و ما در سرزمین ناشناخته پهلو خواهیم گرفت.
سپیده دمید بی آنکه دریا از آمدنش رنگ آرامش به خود گیرد؛ زمین هنوز دور بود و اندیشه من بر چهره مواج آب ها در نوسان. منقلب شدنی که از موج های دریا ناشی می شود و تمامی بدن، آن را به یاد می سپارد. با خود گفتم: آیا خواهم توانست اندیشه ای به این دکل لرزان کشتی بیاویزم؟ ای موج ها، آیا جز آبی که در باد شبانه به این سو و آن سو پراکنده می شود، چیزی نخواهم دید؟
مائده های زمینی و مائده های تازه
متن چهارم
فضای حاکم بر این نوشته فضای ذهنی است چون نویسنده با خیالات خود سر و کار دارد.
۲) موضوع : دنیای رنگارنگ من
طبیعت با شکوه، نشان دهنده ی قدرت بی پایان خداوند است که سایه ی مهر و نوازش خود را بالای سرمان گسترده، در زیر پایمان زمین را چونان مهد آرامش و آسایش قرار داده است.
ما امروز می خواهیم با عینک های رنگی خود به این زیبایی ها نگاه کنیم و سعی کنیم معنی آنها را درک کنیم. در پشت این عینک می توان کوه های سر به فلک کشیده، آفتاب عالم آرا، را به رنگی دیگر تماشا کرد.
آسمان آبی آرام همچون پرنیان، افق تا افق دامن گشوده و در هر چین دامنش هزاران پولک نقره ای جلوه گری می کند.
می توان تمامی دیوارهایی را که داخل چهارچوب آن ها درختانی سر به فلک کشیده و زیبا را که مانند یک انسان جان دارند و در هر شاخه ی خود یک سر پناه برای پرندگان کوچک و زیبا هستند، نظاره کرد.
در همین فکر و خیال بودم که ناگهان صدای بچه گربه ای را از گوشه ی حیاط مدرسه شنیدم که داشت با تعجب به دانش آموزان نگاه می کرد. چه قیافه ی جالبی با طلق رنگی داشت .
ماشین های داخل حیاط، صندلی گوشه های حیاط، سطل های زباله با رنگ دیگر بیشتر خود را نشان می دادند همه جا یکدست و یک رنگ شده بود برخلاف دل انسان ها که هرچه یکدست تر باشد بهتر است، محیط اطرافمان چه قدر خسته کننده و بد می شود اگر فقط یک رنگ باشد.
امروز ما دنیا را با رنگ های مختلف بررسی کردیم، سعی کردیم به زیبایی های باطنی آنها پی ببریم که اگر این طبیعت زیبا نبود ما باید چگونه زندگی می کردیم؟
اگر خورشید طلایی طلوع نمی کرد باید چه می کردیم؟
اگردرختان سبز نبودند چه می شد؟
هرچقدر که ما انسان ها بیندیشیم و رنگ های عینکمان را عوض کنیم، هیچ گاه نمی توانیم به رنگی که خداوند در ساخت این مخلوقات استفاده کرده است برسیم و به هوش خداوند پی ببریم و ناتوانایی مان بیشتر نمود پیدا می کند.
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.
4 دیدگاه ها
عالی بود
عالی بود
عالی بود
خوب نبود