معنی کلمات درس باران محبت فارسی یازدهم
در این نوشته با معنی کلمات درس باران محبت فارسی یازدهم همراه شما هستیم.
معنی کلمات درس باران محبت فارسی یازدهم
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
بر کار کرد | استفاده کرد | طین | گِل |
تعبیه کردن | قرار دادن، جاسازی کردن | مُشتبِه شدن | به اشتباه افتادن |
جبرئیل را فرمود | به جبرئیل فرمود | خلیفت | خلیفه، جانشین |
ذوالجلالی | صاحب بزرگی | سوگند برداد | قسم داد |
قُرب | نزدیک شدن، همجواری | تاب | توان، تحمّل |
بُعد | دوری، فاصله | قربت را خطر | خطرِ قربت |
حضرت | آستانه، پیشگاه، درگاه | غَنا | بی نیازی، توانگری |
تن در نمی دهد | قبول نمی کند | رغبت | میل و اراده، خواست |
اِکراه | زور، فشار | قهر | خشم، غضب |
قبضه | یک مشت از هر چیزی | جمله | همه، تمام |
جملگی | همه، تمامی | تحیّر | سرگشتگی، شگفتی |
اِعزاز | بزرگداشت، گرامیداشت | ذلیل | پست، حقیر، خوار |
الطاف | جمع لطف، مهربانی ها | الوهیّت | خدایی، خداوندی |
حکمت | علم، دانش | ازل | زمان بی ابتدا |
ابد | زمان بی انتها | روزکی چند | چند روز اندک |
دستکاری قدرت بنمایم | قدرت نمایی کنم | آینه | جسم انسان |
بوقلمون | رنگارنگ | سِرّ | قلب |
شما را سر و کار | سر و کارِ شما | فتنه | آشوب، غوغا |
خداوندی خویش | شخصاً، بدونِ واسطه | شباروز | شبانه روز |
تصرّف می کرد | قدرت نمایی می کرد | عنایت | توجّه، لطف، احسان |
نظر بگمارم | نگاه کنم | خزاین | جمعِ خزانه، گنجینه ها |
همه دل شدم | سراپا عاشق شدم | درآویختن | متوسّل شدن |
معشوق | منظور خداوند | او | منظور انسان |
مُلک | عالم ماده | ملکوت | عالم غیب، جهان بالا |
استحقاق | سزاواری، شایستگی | خزانگی | خزانه بودن |
خزانه داری | شغل خزانه دار | ||
قالب | جسم | کوشک | کاخ، قصر |
آفت | آسیب | موضع | محل، جای، جایگاه |
قالب | جسم | بار | اجازۀ ورود |
اندیشه | ترس | مردود | رانده شده، رجیم |
نمودن | نشان دادن | که | زیرا |
حُسن | خوبی، زیبایی | دم | وقت، زمان، لحظه |
مشعشع | درخشان، تابان | دستان | لقب زال، پدر رستم |
ناز | عشوه، کرشمه | ز ناز | از روی ناز |
همره | هم روش | سست عناصر | بی اراده، بی غیرت |
شیخ | پیر، مرشد، عالِم دین | دد | جانور درّنده، وحشی |
ملول | غمگین | تعبیه کردن | قراردادن، جاسازی کردن |
یافت می نشود | پیدا نمی شود | جُستن | طلب کردن |
متعجّب وار | با حالت شگفتی و تعجّب | ||
سرشتن | مخلوط کردن، خمیر کردن | ||
تعبیه کردن | قرار دادن، جاسازی کردن | ||
مُشتَبِه | اشتباه کننده، دچار اشتباه | ||
سر نشتر | نوک خنجر یا هر وسیلۀ تیز | ||
رخ | چهره، رخسار، صورت، عذار | ||
دفین | مدفون، پنهان شده زیر خاک | ||
نشتر | نیشتر، وسیلۀ فلزی نوک تیز | ||
یک به یک | یکی پس از دیگری، به ترتیب | ||
دی | دیشب، شب گذشته، روز قبل | ||
ربوبیّت | الوهیّت و خدایی، پروردگاری | ||
مذلّت | فرومایگی، خواری، مقابل عزّت | ||
کبریایی | منسوب به کبریا، خداوند تعالی | ||
خازن | خزانه دار، نگهبان، در اینجا فرشته | ||
طوع | فرمان برداری، اطاعت، فرمان بری | ||
نفایس | جمعِ نفیسه، چیزهای نفیس و گرانبها | ||
آشکار صنعت | آفریننده ای که آفرینش او آشکار است | ||
اصناف | جمع صنف، انواع، گونه ها، گروه ها | ||
مقرّب | آن که نزدیک به کسی شده و در نزد او منزلت پیدا کرده است | ||
تلبیس | حقیقت را پنهان کردن، حیله و مکر به کار بردن، نیرنگ سازی | ||
شبنم | ژاله، قطرهای شبیه به باران که شب روی بر گل و گیاه می نشیند | ||
وسایط | جمع وسیطه یا واسطه، آنچه که به مَدَد یا از طریق آن به مقصود می رسند |
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.