معنی درس ارمغان ایران فارسی هشتم +❤️معانی کلمات و آرایه های ادبی
در این نوشته با معنی درس ارمغان ایران فارسی هشتم همراه شما هستیم.
معنی درس ارمغان ایران فارسی هشتم
- نثر: ساده و روان
- برگرفته از کتاب: فرزندِ ایران
- گرد آورنده: میر جلال الدّین کَزازی
فرزندم! هوشمندِ دلبندم! ایران، سرزمین ما، سرزمینی است بس کهن که دیری درازنای تاریخ خویش، بزرگترین و آبادترین کشور جهان بوده است، لیک آنچه ایران ما را از دیگر کشورهای نیرومند جهان، جدا میدارد و برمیکشد، آن است که کشور ما همواره سرزمین سپندِ فرّ و فروغ و فرزانگی و فرهیختگی بوده است.
ای فرزند من! باهوش و محبوبِ من، ایران سرزمین ما سرزمینی است بسیار قدیمی که در طول تاریخ خود بزرگترین و آباد ترین کشور جهان بوده است؛ ولی آنچه ایران ما را از دیگر کشورهای نیرومند جهان جدا می کند و بالا می برد این است که کشور ماهمواره سرزمین مقدس و با شکوه و خردمندانه و علم آموزی بوده است .
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
بس | بسیار | کهن | قدیمی |
دیری | زمان طولانی | درازنای | طول |
لیک | اما | برمی کشد | بالا می برد |
سپند | سپند | فر | شکوه |
فرزانگی | دانایی | فرهیختگی | علم آموختگی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
فرزندم ← منادا (حرف ندا محذوف است « ای»)
سرزمین ما ← بدل برای «ایران »
بزرگترین، آباد ترین ← صفت عالی
سپند، فر، فروغ، فرزانگی و فرهیختگی ← مراعات نظیر
واج آرای ← حرف «و»
ایرانیان با دیگر مردمان، پیوسته به مردی و داد و دانایی رفتار میکردهاند. بیهوده نیست که سرزمین ما را «ایران» مینامند که به معنی سرزمین آزادگان است و آزاد زادگان.
ایرانیان با دیگر مردمان همواره به مرد بودن و عدالت و خردمندی رفتار می کرده است؛ بیهوده نیست که سرزمین ما را (ایران) می نامند که به معنی سرزمین جوان مردان است و جوان مردانی که آزاد به دنیا آمده اند.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
داد | عدالت | آزادگان | جوانمرد |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
داد و دانایی ← مراعات نظیر
واج آرایی ← حرف «د»
جمله ی «آزادگان است» ← مسند و فعل اسنادی
دشمنان تیرهرای و خیرهروی ما نیز به ناچار، این سرزمین را بدین نام سپند و ارجمند مینامند و ایرانیان را به پاس آزادگیشان، میستایند. بدینسان برترین و گرامیترین ارمغان ایران به دیگر سرزمینها، اندیشه و خرد و فرهنگ بوده است.
دشمنان بدخواه و بداندیش و گستاخ ما نیز به ناچار این سرزمین را به این نام مقدس و ارجمند می نامند و ایرانیان را به علت آزاد مردیشان ستایش می کنند. به این شکل بهترین و عالی ترین سوغات ایران به دیگر سرزمین ها، علم و خرد و فرهنگ بوده است.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
تیره رأی | بد فکر | ارجمند | با ارزش، بالا مقام |
خرد | عقل و دانایی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دشمنان تیره رای ← موصوف و صفت
خیره روی ← صفت دوم که به واسطه حرف ربط «و» نقش قبل خود را می گیرد
سپند و ارجمند ← مراعات النظیر و مترادف
برترین و گرمی ترین ← صفت عالی
اندیشه،خرد و فرهنگ ← مراعات نظیر
گرامیَم! میدانی که برترین و استوارترین ستایش آن است که بر زبان و خامهٔ دشمن، روان میشود؛ زیرا ستایشی است پیراسته از هر آلایش. دشمنی که جز زشتی و پلشتی و کاستی و ناراستی و ددی و بدی نمیتواند و نمیخواهد دید؛ هنگامی که ایران و ایرانی را میستاید، ناچار گردیده است که در برابر بزرگی و والایی این دو، سر فرود آورد و زبان به ستایش بگشاید.
ای فرزند گرامی من می دانی که بهترین و پابرجا ترین ستایش آن است که بر زبان و قلم دشمن جاری می شود؛ زیرا مدحی است که از هر آلودگی دور شده باشد. دشمنی که به جز زشتی و ناپاکی و کم کاری و نادرستی و وحشی گری و بدی نمی خواهد و نمی خواهد ببیند؛ هنگامی که ایران و ایرانی را تقدیری می کند از روی ناچاری این کار را انجام می دهد که در برابر بزرگی و ارجمندی این دو سر تعظیم فرود می آورد و اقرار به ستایش می کند.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
خامه | قلم | پیراسته | پاک شده |
آلایش | کثیفی | پلشتی | ناپاکی |
ددی | وحشیگری |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
گرامیَم ← منادا
زبان و خامه ← مراعات نظیر
زشتی، پلشتی، کاستی، ناراستی، ددی و بدی ← مترادف و مراعات نظیر
واج آرایی ← حرف «ی» و صدای «ــُـ»
سر فرود آوردن ← کنایه از تعظیم کردن
زبان به ستایش بگشاید ← کنایه از اقرار کردن
آری، میهن شکوهمند ما، این خاستگاه بخردان و دانایان و روشنرایان، این کانون روشنی و راستی، این کشور مردان گُرد، یلانِ پُردل، دلیران و شیران، پهلوانانی نامدار، سرزمینی است که ما بدان مینازیم و سر از همگنان برمیافرازیم.
بله میهن با شکوه ما این محل پیدایش خردمندان و عالمان و نیک اندیشان و این مرکز نور و درستی، این کشور مردان پهلوان و پهلوانان شجاع و دلیرانی که مانند شیر هستند و پهلوانان مشهور سرزمینی است که ما به آن افتخار می کنیم و سرمان رابالا نگه می داریم.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
بِخْرَد | دانا | روشن رایان | روشن فکران |
گُرد | پهلوان | یَلَان | پهلوانان |
پُردل | شجاع | نامدار | مشهور |
می نازیم | افتخار می کنیم | همگِنان | هم نوعان |
سربرمی افرازیم | سر بلند می کنیم، افتخار می کنیم |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
بخردان، دانایان، روشن رایان ← مراعات نظیر و مترادف
مردان گرد، یلان پر دل، دلیران و شیران، پهلوانانی نامدار ← مراعات نظیر و مترادف
فرزندم! من میدانم و بیگمانم که تو ایران را از بُن جان، دوست میداری؛ زیرا تو از تبار ایرانیانِ نژاده و آزاده هستی؛ از آن پاکان که جانشان از مهر ایران، تابناک است و دلشان به نام و یاد ایران میتپد؛ از آن دانادلان خویشتن شناس که اکنونِ ایران را به گذشتهٔ پرفروغ آن میپیوندد. تو از آن آزاد اندیشانی هستی که پایدار و نستوه، استوار چون کوه، میکوشند که آن گروه از ایرانیان را که از خویش بیگانه شدهاند، به خویشتن بازآورند و به خود بشناسانند.
ای فرزندمن ، من می دانم و شکی ندارم که تو ایران را از ته قلبم دوست دارم زیرا تو از ایرانیان اصیل و با نژاد و جوانمرد هستی؛ از آن پاک نهادان که روح و روانشان از مهر ایران روشن است و دلشان به نام و یاد ایران می تپد و عاشق ایران هستند؛ از آن آدم های عاقل و دانا که اکنون ایران را به گذشته ی روشن آن متصل می کند. تو از آن روشن فکران هستی که استوار و خستگی ناپذیر مانند کوه می کوشند که آن گروه از ایرانیان را که از خود بیگانه شده اند به خود باز گردانند و اصالت خود را بشناسند.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
بُنِ جان | ته دل | تبار | نژاد |
نژاده | با اصل، اصیل | تابناک | روشن |
پرفروغ | روشن | نَسْتوه | خستگی ناپذیر |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
فرزندم ← منادا
نژاده و آزاده ← مترادف و مراعات النظیر
یاد ایران می تپد ← کنایه از عاشق شدن
تو استوار چون کوه ← تشبیه
ای فرزندم! مرا کمترین گمانی در آن نیست که تو ایران را دوست میداری؛ لیک دوست داشتن، بسنده نیست؛ ایران را میباید شناخت تا بتوان آن را بدان سان که شایسته است و سزاوار، به دیگران شناساند.
ای فرزند من، در من کمترین شکی هم وجود ندارد که تو ایران را دوست داری ولی دوست داشتن کافی نیست بلکه ایران را باید شناخت تا بتوانی آن را آنگونه که شایسته است بر دیگران معرفی کنی. این مسئولیتی است که بر عهده تو قرار داده اند.
واژه | معنی واژه |
بسنده | کافی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
ای فرزندم ← ندا و منادا
می باید ← قید تاکید
شایسته و سزاوار ← مترادف
این، باری است که بر دوش تو نهاده شده است؛ باری به گرانی دماوند که هر پشت را خُرد میکند و درهم میشکند، مگر پشت ستبر و سُتوار و نیرومند فرزند ایران که تویی!
مسئولیتی به سنگینی کوه دماوند که هر پشتی را خم می کند و درهم می شکند، مگر کمر محکم و استوار و نیرومند فرزند ایران که تو هستی.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
گرانی | سنگینی | ستبر | قوی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
بردوش نهادن ← کنایه از دادن مسئولیت به کسی
پشت خرد کردن ← کنایه از شکست خوردن
باری به گرانی دماوند ← تشبیه گرانی وجه شبه و باری مشبه و دماوند مشبه به
باری ← کنایه از سنگینی
ستبر و ستوار ← مترادف
هر آینه، میدانم که هرکس ایران را به درستی بشناسد، دل بدان خواهد باخت و جوشان و پرتوان، خواهد کوشید که در آبادی و آزادی، شکوفایی و توانایی، پیروزی و بهروزی آن از هیچ تلاش و تکاپوی، بازنماند و دریغ نوَرزد.
به هر حال می دانم که هر کس ایران را به خوبی بشناسد به آن علاقمند خواهد شد و با جوش و خروش کوشش خواهد کرد که در آبادی و آزادی و شکوفایی و توانمندی و پیروزی و خوشبختی آن از هیچ تلاشی کوتاهی نکند و کوتاهی نکند.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
دریغ نورزد | کوتاهی نکند | بهروزی | روز خوب |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
جوشان و پر توان ← مترادف و مراعات نظیر
آبادی و آزادی ← مراعات النظیر و جناس
شکوفایی، توانایی، پیروزی و بهروزی ← واج آرایی حرف «و»
تلاش و تکاپو ← مراعات نظیر و مترادف
بدان و آگاه باش که آنچه من با تو میگویم؛ از سر آگاهی است و برآمده از باوری استوار، بدانچه تو میدانی و میباید بکنی. تویی که بر فرّ و فروغ ایران خواهی افزود و چشم جهانیان را به خیرگی خواهی کشاند و تیرگی ناخویشتن شناسی و از خود بیگانگی را خواهی زدود.
این را بدان و آگاه باش که آنچه من به تو می گویم از روی اگاهی است و از اعتقادات محکم ایجاد شده است به آنچه که تو باید بدانی و باید انجام بدهی . تو هستی که بر شکوه و روشنایی ایران خواهی افزود و چشم تمام جهان را خیره خواهی کرد و و تاریکی که از عدم شناخت وطنت و از خود بیگانگی را از خود پاک خواهی کرد.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
خیرگی | تعجب | زدود | پاک کرد |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
فر و فروغ ← مراعات نظیر
هان و هان! خویشتن را خوار مدار! زیرا در این روزگار، چشم و چراغ ایرانی؛ و در جهان، گرامیترینی؛ پس دل از هر گونه آلایش و گمان دربارهٔ خویش پاکساز و بِرَهان و بدین سخن، باور آور که فرزند ایران و بیشهٔ فرهنگ و ادب و اندیشه را شیر شیران هستی.
آگاه باش! خود را خوار و ذلیل نکن !زیرا در این روزگار تو چشم و چراغ ایران هستی و درجهان با ارزش ترین هستی؛ پس دل خود را از هر آلودگی و شک در باره خود و وطنت پاک کن و دور کن و به این سخن اعتقاد داشته باش که فرزند ایران و سرزمین فرهنگ و ادب و اندیشه را مانند شیران شجاع و قدرتمند هستی.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
هان و هان | بدان و آگاه باش | خوار مدار | پست و فرومایه نکن |
بِرَهان | آزاد کن | بیشه | دشت سر سبز |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
هان و هان ← اصوات
چشم و چراغ ایران ← کنایه از اینکه عزیز ایران
جهان ← مجاز از مردم
گرامی ترین ← صفت عالی
تشبیه بلیغ:
شیر شیران ← تشبیه
فرزند ایران ← مشبه
شیر بیشه ← مشبه به
وجه شبه ← دلیری و شجاعت داشتن
بخوان و بجوی و بپوی و ایران و خود را بشناس و پروردگار پاک را سپاس بگزار؛ به پاس آنکه تو را فرزند ایران برگزید.
آری، تویی که آیندهٔ میهن را درخشان خواهی ساخت.
خدای بزرگ، پشت و پناهِ تو و میهن؛ تن و جانت بیگزند و میهنت آبادان باد!
بخوان و جست و جو کن و ایران و خود را بشناس و خداوند پاک را ستایش کن به خاطر اینکه تو را فرزند ایران انتخاب کرده است. بله تو هستی که آینده میهن را درخشان و نورانی خواهی کرد. خدای بزرگ پشت و پناه تو و میهن باشد و تن و جانت از گزند دشمنان در امان باشد و میهن تو آبادان باشد.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
بپوی | جستجو کن | برگزید | انتخاب کرد |
بی گزند | بی صدمه، بدون بلا و آسیب |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
فعل «باد» که دعایی است بعد از «میهن» و «بی گزند» به قرینیه لفظی که در پایان جمله آمده حذف شده است.
هر سه جمله دعایی هستند.
میر جلال الدین کزازی (۱۳۲۷):
ادیب ایرانی، پژوهشگر، و استاد دانشگاه. خانواده اش از فرهیختگان و پایه گذاران آموزش به سبک جدید در آن شهر بودند. بعد از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاهش برای تحصیل در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی راهی تهران شد. پس از پشت سر گذاشتن دوره های مختلف تحصیلی در ۱۳۷۰ موفق به اخذ دانشنامۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد. عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی است.
دکتر کزّازی با زبان های فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی و انگلیسی آشنایی دارد. نزدیک به ۱۰۰ مقاله در زمینه های مختلف از او به چاپ رسیده و چندی نیز استاد زبان و ادبیات فارسی در اسپانیا بوده است. در سخنرانی و نگارش به زبان فارسی سره تواناست. گه گاه شعر نیز می سراید. از آثار اوست:
دُرّ دریای دری (۱۳۶۸)، تصحیح دیوان میرزا محمدباقر حسینی (۱۳۷۶)، رویا، حماسه، اسطوره (۱۳۷۲)، تصحیح دیوان خاقانی شروانی (۱۳۷۵)، سراچۀ آوا و رنگ (۱۳۷۶)، گزارش دشواری های دیوان خاقانی (۱۳۷۸)، نامه باستان، گزارش شاهنامه فردوسی (۱۳۷۹)، از گونه های دیگر، رخسار صبح، مازهای راز، دیر مغان، ترجمۀ ایلیاد هومر، ترجمۀ اودیسۀ هومر، ترجمۀ آنه اید ویرژیل، ترجمۀ تلماک فنلون، و ترجمۀ بعضی از آثار شاتوبریان و فلوبر، ویرایش غزلیات سعدی، سوزن عیسی.
گام به گام قسمت های دیگر درس ارمغانِ ایران
- معنی درس ارمغان ایران فارسی هشتم
- جواب خود ارزیابی صفحه ۳۳ فارسی هشتم
- جواب گفت و گو صفحه ۳۳ فارسی هشتم
- جواب فعالیت های نوشتاری صفحه ۳۴ فارسی هشتم
- معنی حکایت فوت کوزه گری فارسی هشتم
- معنی کلمات درس ارمغان ایران فارسی هشتم
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.
6 دیدگاه ها
خوبه بد نیست اما خوب معنی فروغ و همچنین خیره روی و …. رو ندارید
عالی است
ولی بعضی از کلمه ها یی که معنی دارد را نوشتید
بعضی کلمات به صورت کامل و درست معنا نشده
اره
عالی مممممممممممممون
بد نیست خوبه