جواب ایستگاه فکر صفحه ۴۸ و ۴۹ هدیه چهارم
در این نوشته با جواب ایستگاه فکر صفحه ۴۸ هدیه چهارم همراه شما هستیم.
جواب صفحه ۴۸ و ۴۹ هدیه چهارم
این داستان را بخوانید.
امام موسی کاظم علیه السّلام با کارگرانش در نخلستان خود مشغول کار بود که بحث و دعوای دو کارگر توجّه او را جلب کرد.
کارگر اوّل فریاد میزد: «خودم دیدم خوشه های خرما را پشت دیوار انداختی تا آنها را برای خودت برداری و بفروشی!»
امام که متوجّه ماجرا شده بود، همراه با کارگر دوم چند قدم از بقیه دور شد و از او پرسید: «تو این کار را کردی؟»
کارگر که خجالت کشیده بود، سرش را پایین انداخت و گفت: «مرا ببخشید! شیطان وسوسه ام کرد؛ دیگر این کار را تکرار نمی کنم.»
امام کمی سکوت کرد و بعد، کارگر دیگر را صدا زد؛ سپس با آرامش گفت: «این مرد مانند برادر توست. او اشتباهی کرده است و دیگر آن را تکرار نمی کند. تو هم قول بده این ماجرا را برای کسی تعریف نکنی و آبروی دوست خود را نگه داری!»
آن مرد که از رفتار امام موسی کاظم علیه السّلام شرمسار شده بود با چشم هایی پر از اشک به امام نگریست و با خود گفت:…………………………….
اکنون به این پرسش ها پاسخ دهید.
چه عنوانی برای داستان پیشنهاد می کنید؟
رفتار هوشمندانه
میان این داستان و آیه ی درس چه ارتباطی وجود دارد؟
امام کاظم (ع) همانند آیه به یکی از کارگران توصیه می کند تا خشم خود را فرو خورده و خطای دوستش را ببخشد و خود امام نیز همین کار را انجام دادند و با انیکه یکی از کارگان کار خیلی زشتی کرده بود، با او به مهربانی برخورد کرده و او را بخشیده بودند.
فکر می کنید وقتی آن مرد خطاکار رفتار امام را دید با خود چه گفت؟
چه مرد مهربان، فهمیده و با گذشتی. به راستی که او ولی خدا بر روی زمین است.
از رفتار امام با آن دو کارگر چه چیزهایی یاد می گیریم؟
فرو خوردن خشم
بخشیدن دیگران
نبردن آبروی دیگران
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.