معنی درس آغازگری تنها فارسی یازدهم +❤️ معنی کلمات و قلمرو ها
در این نوشته با معنی درس آغازگری تنها فارسی یازدهم همراه شما هستیم.
معنی درس آغازگری تنها فارسی یازدهم
- نویسنده: مجید واعظی
- اثر: عبّاس میرزا، آغازگری تنها
نوجوانی میان بالا با بر و بازویی خوش تراش و رعنا، سوار بر اسبی سینه فراخ، پیشاپیش سپاه خود، دروازه های غربی تهران را با هیجان و شور بسیار به مقصد تبریز، پشت سر می گذاشت. فتحعلی شاه، به سفارش آغامحمّدخان و با دریافت های شخصی خویش، فرزند دوم خود، عبّاس میرزا را با اعطای نشان ولایتعهدی، راهی دارالسّلطنه تبریز کرده بود. تبریز، این شهر کهن، مرکز فرماندهی خطّ مقدّم دفاع در برابر دست درازی های همسایه شمالی ایران، یعنی روسیه بود.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
بر | سینه | رعنا | خوش قد و قامت |
فراخ | پهن | ولایتعهدی | قائم مقامی، خلافت |
اعطا | واگذاری، بخشش، عطا کردن | ||
دارالسّلطنه | پایتخت؛ در دورۀ صفوی و قاجار، عنوان بعضی از شهرها که شاهزاده یا ولیعهد در آن اقامت داشت |
شاه و آغا و خان و میرزا ← همگی وابستۀ پیشین از نوع شاخص هستند
قلمرو ادبی:
بر و بازو ← مجاز از اندام
بر و بازو داشتن ← کنایه از قدرت داشتن
خوش تراش ← کنایه از خوش اندام
رعنا ← مجاز از خوش قد و قامت
سینه فراخ ← کنایه از نیرومند و قوی
پشت سر می گذاشت ← کنایه از ترک می کرد
راهی کردن ← کنایه از فرستادن
دست درازی ← کنایه از تجاوز
با کشته شدن آغا محمّدخان، فتحعلی شاه بر تخت نشست. شاهزاده نوجوان، میرزا عیسی قائم مقام (قائم مقام اوّل، پدر ابوالقاسم) را نه تنها وزیر خردمند، بلکه مرشد و پدر معنوی خود می دانست و بیاذن و خواست او دست به کاری نمی زد. شوق وزیر اندیشمند و نیک خواه نیز به او کمتر از شوق ولیعهد به وزیر نبود؛ او در چشم های درشت، سیاه و گیرای عبّاس میرزا، یک جهان، معنی و کشش میدید و در امتداد نگاه متفکّرش، افق های روشنِ تدبیر مُلک و رعیت پروری را می خواند.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
فرزانه | دانشمند، دانا | مُرشد | راهنما، هدایت کننده |
اذن | اجازه، رُخصت | خواست | اراده، میل |
گیرا | جذّاب، فریبنده | امتداد | ادامه، درازا |
رعیّت | عامۀ مردم | ||
افق | کرانه، چشم انداز، دورنما |
قلمرو ادبی:
دست به کاری نمی زد ← کنایه از کاری نکردن
تدبیر مُلک مانند افق های روشن ← تشبیه
رعیّت پروری مانند افق های روشن ← تشبیه
مفهوم:
داشتن الگو، مراد و پیرِ راهنما
یک قرن بیشتر است که اختلافات و جنگ های داخلی مثل کاردی بر پهلوی این کشور نشسته است. بزرگان طوایف و فرماندهان سپاه برای کسب تاج شاهی و رسیدن به حکومت ولایات به جان هم افتاده، کشور را میدان تاخت و تاز و کشتار و تباهی کرده اند، امّا در این فاصله، اروپا قدم های بزرگی برای پیشرفت برداشته است. آن ها کارگاه های متعدّد صنعتی ساختند. کارخانه های توپ و تفنگ راه انداختند. دانشگاه های بزرگ برپا کردند. از همه مهم تر، نیروی دریایی عظیمی ترتیب دادند و کشتی ها و جهانگردهای شان را به دورترین نقاط جهان فرستادند. ملّت ها و قبایل مختلف که بوی پیشرفت اروپا به مشامشان نرسیده بود، با تیر و کمان و شمشیر نتوانستند از عهده مقابله با لشکر مجهّز به توپ و تفنگ آن ها برآیند. به این ترتیب، دیارشان به تصرّف قدرت های اروپایی درآمد.
اروپا قدم های بزرگی در راه علم و صنعت برداشته، امّا ای کاش، پا به پای این پیشرفت ها، اخلاقِ علم و فن هم رشد می کرد؛ وگرنه تیر و کمان با همه زیان هایش، دست کم برای تاریخ انسان، کم ضررتر از توپ و تفنگ است.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
طوایف | جمع طایفه، اقوام | تباهی | نابودی |
مشام | بینی، حسّ بویایی | دیار | سرزمین، کشور |
تصرّف | به دست آوردن، مالک شدن | ||
ولایات | جمعِ ولایت؛ مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره می شود؛ معادل شهرستان امروزی |
قلمرو ادبی:
اختلافات و جنگ های داخلی مانند کارد ← تشبیه
پهلوی کشور ← اضافۀ استعاری
پهلوی کشور ← تشخیص
تاج ← مجاز از قدرت و پادشاهی
به جان هم افتادن ← کنایه از با هم جنگیدن
تاخت و تاز ← کنایه از حمله
اروپا ← مجاز از مردم اروپا
قدم برداشتن ← کنایه از اقدام کردن
برپا کردن ← کنایه از ایجاد کردن
بوی پیشرفت ← حس آمیزی
بوی پیشرفت ← اضافۀ استعاری
بو و مشام ← تناسب
تیر و کمان و شمشیر ← تناسب
توپ و تفنگ ← تناسب
از عهدۀ کاری برآمدن ← کنایه از توانایی انجام کاری داشتن
قدرت ها ← مجاز از کشورهای قدرتمند
مفهوم:
قدرت علمی و صنعتی
اهمّیّت اخلاق و اخلاق گرایی
نوروز 1183 هـ.ش بود و عبّاس میرزا بعد از چند سال حضور در تبریز، خود را برای شرکت در مراسم سلامِ نوروزی شاه، به تهران رسانده بود. رقابت شاهزادگان در تقدیم هدایا و تلاششان برای بازکردن جای بیشتر در دل پدر، جلوه هایی از این بساط نوروزی بود. با این همه، مراسم آن سال با رسیدن خبر تحرّک روس ها در شمال آذربایجان و گرجستان، تنها لُعابی از تشریفات به رو داشت. دربار از درون در تب و تاب و التهاب بود. فکر حمله روس، بختک وار روی دربار چنبره زده بود. سران کشور و در رأسش فتحعلی شاه، در فکر تدارک سپاه برای مقابله با دست اندازی های روس ها بودند. شاه از قدرت همسایه شمالی خود، روسیه، کم و بیش آگاهی داشت؛ خبرهای تازه از سازمان ارتش و سلاحهای پیشرفته و فراوان آن کشور، سایه وحشتی بر وجودش انداخته بود. اتّحاد حاکم گرجستان با روسیه و رفتن به تحتالحمایگی آن، بریده شدن و از دست رفتن محض یک منطقه از ایران نبود، نشان از به هم خوردن توازن قوای دو کشور همسایه و برتری و چیرگی کشور رقیب بود. روسیه چشمِ طمع بر آذربایجان دوخته بود.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه |
توازن | تعادل، برابری |
لُعاب | آب دهان، روکش مخصوصی که روی سفال و کاشی می کشند |
التهاب | شعله ور شدن و بر افروختن؛ مجازاً ناآرامی، بی قراری، اضطراب |
بخَتک | موجود خیالی یا سیاهی ای که بر روی شخص خوابیده می افتد؛ کابوس |
چنبره زدن | چنبر زدن، حلقه زدن، به صورت خمیده و حلقه وار جمع شدن |
تحت الحمایگی | تحت الحمایه بودن؛ تحت الحمایه ویژگی کشور، سرزمین یا فردی است که معمولاً به موجب پیمانی با یک کشور نیرومند، تحت حمایت او در می آید و در عوض، امتیازات و اختیاراتی به او می دهد. تحت الحمایگی در مورد یک کشور یا سرزمین، یکی از اشکال استعمار و مرحله ای قبل از تبدیل کامل به مستعمره است |
چشم طمع ← اضافۀ اقترانی
قلمرو ادبی:
باز کردن جای بیشتر در دل پدر ← کنایه از محبوب تر شدن
تشریفات مانند لُعاب ← تشبیه
بختک وار ← تشبیه
فکر مانند بختک ← تشبیه
روسیه ← مجاز از سربازان و سپاهیان روسی
دست اندازی ← کنایه از غارت و تجاوز به جان و مال کسی
سایۀ وحشت بر وجود کسی انداختن ← کنایه از شدّت ترس
چنبره زدن فکر ← تشخیص
چنبره زدن فکر ← استعاره
سایۀ وحشت ← اضافۀ استعاری
مفهوم:
حاکمیت ترس و اضطراب بر دربار
صبح حرکت فرا رسید. آفتاب داشت تیغ میکشید. گرد و غبار سپاهیان، آسمان تبریز را فراگرفته بود. صداها و نعره های در هم شترهای حامل زنبورک، قاطرهای بارکش و اسب ها، با آهنگ شیپورها و طبل های جنگی درمی آمیخت. سربازانی که اسب و تفنگ نداشتند، پشت سواران و تفنگداران، مشتاقانه و مصمّم قدم برمی داشتند. شور جنگ و دفاع در دل ها تنوره می کشید. چهره هایی که از خبر حمله روس در هم رفته بود، با تماشای شکوه سپاه، شکفته می شد. عبّاس میرزا پیشاپیش سپاه، سوار بر اسبی کوه پیکر و چابک، همچون معبدی که بر فراز تپّه ای جلوه گری کند، دل از ناظران میبرد.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
حامل | حمل کننده | مصمّم | با اراده |
تنوره | دودکش، آتشدان | چابک | چالاک، ماهر |
فراز | ارتفاع، اوج، بلندی | ناظران | بینندگان |
معبد | پرستشگاه، محلّ عبادت | ||
تنوره کشیدن | در حال چرخیدن به هوا رفتن | ||
زنبورک | نوعی توپ جنگی کوچک دارای دو چرخ که در زمان صفویه و قاجاریه روی شتر می بستند |
قلمرو ادبی:
آفتاب داشت تیغ می کشید ← تشخیص
آفتاب داشت تیغ می کشید ← استعاره
آفتاب داشت تیغ می کشید ← کنایه از طلوع خورشید
چهره های در هم رفته ← کنایه از ناراحت و نگران
گرد و غبار سپاهیان، آسمان تبریز را فراگرفته بود ← اغراق
گرد و غبار سپاهیان، آسمان تبریز را فراگرفته بود ← کنایه از شکوهمندی و حرکت سری سپاهیان انبوه
تنوره کشیدن شور در دل ← کنایه از شدّت اشتیاق و شور
چهره های شکفته ← کنایه از شاد و خوشحال
چهره های در هم رفته و چهره های شکفته ← تضاد
چهره ها ← استعارۀ مکنیه
کوه پیکر ← تشبیه درون واژه ای
کوه پیکر ← کنایه از قوی هیکل
اسب مانند کوه ← تشبیه
عبّاس میرزا مانند معبد ← تشبیه
دل ربودن ← کنایه از عاشق و علاقه مند کردن
مفهوم:
سپاه عظیم و شکوهمند ایران
شجاعت و بی باکی دلاوران
سپیده فردای گنجه با نهیب و صفیر گلوله های توپ روس، باز شد. توده های دود و آتش و گرد و غبار، با آخرین حلقه های شب درآمیختند. کسی شکفتن صبحی چنین را باور نداشت. شهری که داشت خود را برای استقبال از بهار آماده می کرد، اینک بسترِ فَوَران خشم و آز دشمن شده بود. با این همه، پیشگامی حاکم شهر، جوادخان، در دفاع و پیشمرگی فرزندان و برادرانش، شوری در جان ها می نهاد. نفوذ به حصار، با پایداری تفنگداران میسّر نشد. دشمن با بار خفّتی بر دوش، واماندۀ ماندن و رفتن شده بود تا اینکه یکی از شب ها با خیانت گروهی از شهر، راه برجی به روی محاصره گران باز شد و به دنبال آن، سپاه روس مثل مور و ملخ در پهنه شهر پراکنده شدند.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
سپیده | بامدادان، سحرگاه | صفیر | صدای بلند و تیز |
توده | انبوه | فَوَران | جوشش |
آز | حرص و طمع | میسّر | ممکن |
وامانده | ناتوان | ||
گنجه | نام شهری مشهور بین تبریز و گرجستان | ||
نهیب | فریاد بلند، به ویژه برای ترساندن یا اخطار کردن |
قلمرو ادبی:
نهیب گلوله ← اضافۀ استعاری و تشخیص
صفیر گلوله ← اضافۀ استعاری و تشخیص
فَوَران خشم ← اضافۀ استعاری و تشخیص
فَوَران آز ← اضافۀ استعاری و تشخیص
شکفتن صبح ← اضافۀ استعاری
شهر خود را برای استقبال از بهار آماده می کرد ← تشخیص و استعاره
بار خفّت ← اضافۀ تشبیهی
واماندۀ ماندن و رفت ← :کنایه از شک و تردید داشتن
سپاه روس مثل مور و ملخ در پهنۀ شهر پراکنده شدند ← تشبیه و کنایه از فراوانیِ سپاهیان روس
مفهوم:
نبرد شدید
کشته های بسیار در جنگ
خیانت
مردم با سنگ پاره، چوب دستی و ابزار دهقانی، در برابر متجاوزان ایستادند و سینه ها را سپر گلوله های آتشین ساختند. جوادخان همراه برادران و فرزندانش، چندین بار، خود را بیرون از حصار به صف آتش دشمن زد و حماسه ها آفرید. اجساد و زخمی های روس ها و مردم گنجه، مثل برگ های خزان زده، زمین را پوشانده بود. صف های مقاومت مردمی یکی پس از دیگری می شکست. جوادخان و یارانش بی باکانه شمشیر می کشیدند. شهر عرصه روز محشر را به خاطر می آورد. گنجه با واپسین رمق هایش، زیر سقفی از دود و غبار نفس می کشید. دیری نگذشت پرچم روس ها در خاکِ آغشته به خون بی گناهان به اهتزاز درآمد. بادهای اواخر زمستان، ناله های واماندگان را با بوی خون جوادخان و هزاران شجاع گنجه تا فراز قلّه های قفقاز می برد. نگاه فزون خواهانه و دهشت بار روس ها به فراتر از این ها دوخته شده بود.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
سنگ پاره | تکّه سنگ | بی باکانه | بدون ترس |
عرصه | میدان | محشر | روز قیامت |
رمق | تاب، توان، باقی ماندۀ جان |
قلمرو ادبی:
سینه سپر ساختن ← کنایه از آمادۀ فداکاری شدن
شمشیر کشیدن ← کنایه از جنگیدن
گنجه نفس می کشید ← تشخیص و استعاره
شهر مانند عرصۀ محشر ← تشبیه
دود و غبار مانند سقف ← تشبیه
بوی خون جوادخان و هزاران شجاع گنجه ← کنایه از خبر شهادت آن ها
سینه مانند سپر ← تشبیه
گلوله های آتشین ← تشبیه
اجساد و زخمی ها مانند برگ های خزان زده ← تشبیه
باد ناله ها را می برد ← تشخیص و استعاره
مفهوم:
از جان گذشتگی و دفاع از وطن
نیروهای آماده در تبریز جمع شده بودند. سربازان و فرماندهان را پیش از آنکه حکم و سفارش حاکمان و خان ها در این مکان گِرد آورده باشد، عشق به میهن و دفاع از حریم زندگی و هستیِ هموطنانشان به اینجا کشانده بود. مشاهده صحنه های ناب و توفندگی فرزندان میهن، برای رویارویی با دشمن، عبّاسِ جوان را به وجد می آورد و دلش را رای تحقّق آرمان های ملّی اش استوار و امیدوار می کرد.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
توفندگی | خروشندگی، غرّندگی | وجد | سرور، شادمانی و خوشی |
قلمرو ادبی:
حریم زندگی ← اضافۀ استعاری
حریم هست ← اضافۀ استعاری
مفهوم:
عشق به میهن
شوق و اشتیاق داشتن
با وجود پایداری و جان فشانی بسیاری از مردم، سر سپردگی و خود فروختگیِ چند تن از دشمنان خانگی سبب شد دروازه بخش های وسیع تری از قفقاز به روی دشمن باز شود. فرماندهِ سپاه ایران، نیروهایش را در فاصله ای کوتاه تر از موعد پیش بینی شده، به کرانه های رود ارس رساند. قفقازِ زخم خورده و ستم دیده، نگاه منتظر و یاری جویش را به جنوب، جایی که سپاه عبّاس میرزا حرکت خود را آغاز کرده بود، دوخته بود. موج های سنگین و افسار گسیخته ارس، سدوار در برابر سپاه ایستاده بود و چشم ناظران را خیره می کرد.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
جان فشانی | جان خود را فدا کردن | موعد | هنگام، زمان |
کرانه | ساحل | سدوار | مانند سد |
قلمرو ادبی:
قفقاز زخم خورده ← تشخیص و استعاره
قفقاز ستم دیده ← تشخیص و استعاره
موج مانند سد ← تشبیه
سر سپردگی ← کنایه از اطاعت کردن و فرمان برداری
خود فروختگی ← کنایه از خیانت
نگاهدوختن ← کنایه از منتظر و امیدوار بودن
افسار گسیخته ← کنایه از رها و شتابان
مفهوم:
خیانت وطن فروشان
در ایران آن روز، دو دربار بود! دربار بزم و دربار رزم؛ بزم پدر، رزم پسر.
در ذهن عبّاس میرزا، تنها، معمّای اُفت و خیزهای جنگ و شکست ها و پیروزی ها نبود که حضور سنگینی داشت، تجربه شکست ها و مشاهده جهانی ورای جهان کشور خویش، در فراز و نشیب این نبردها، گسست بزرگی در اندیشه پویای او به جا گذاشته بود. نایب السّلطنه رو کرد به حاضران و گفت: «افسران و فرماندهان شجاع، همسنگران و یاران عزیز، غرض از گردهمایی امروز، بیان نکته هایی است که اهمّیتشان کمتر از مسائل دفاع و جنگ نیست.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
دربار | کاخ شاهی | بزم | جشن، مهمانی |
رزم | جنگ، نبرد | ||
نایب السّلطنه | کسی که به نیابت از شاه، شهری را اداره کند |
قلمرو ادبی:
بزم و رزم ← جناس ناهمسان
پدر و پسر ← جناس ناهمسان
بزم و رزم ← تضاد
پدر و پسر ← مراعات نظیر
دربار ← آرایۀ تکرار
بزم ← آرایۀ تکرار
رزم ← آرایۀ تکرار
شکست و پیروزی ← تضاد
افت و خیز ← تضاد
فراز و نشیب ← تضاد
حضور سنگین معمّا ← حس آمیزی
مفهوم:
فتحعلی شاه اهل بزم و خوشگذرانی بود
عباس میرزا اهل رزم و دلاوری بود
بر همگان مسلّم است که شما جنگاوران سرافراز، در طول سال های دفاع، شجاعانه و مخلصانه جنگیدید و هرگز بار خفّت و خوفی بر دوش نکشیدید. دلاوری ها و جان فشانی های سربازان فداکار و شما افسران عزیز، علی رغم محرومیت های فراوان تا به آنجا بود که دشمن را هم به تحسین و اعجاب واداشت. با این حال، ما بسیاری از سرزمین های مادری و هموطنان و پاره های تن خود را در این سال ها از دست دادیم و مجبور به قبول شرایطی دشوار در عهدنامه ننگین گلستان شدیم.
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
مسلّم | قطعی | خفّت | خواری |
خوف | ترس | علی رغم | با وجود |
تحسین | آفرین گفتن، ستایش | اعجاب | شگفتی |
قلمرو ادبی:
بار خفّت ← اضافۀ تشبیهی
بار خوف ← اضافۀ تشبیهی
بار خوف و خفّت بر دوش نکشیدن ← کنایه از نپذیرفتن خواری و پَستی
بار و دوش ← مراعات نظیر (تناسب)
پاره های تن ← استعاره از فرزندان و عزیزان
جان فشانی ← کنایه از مقاومت و شهادت
… پیشرفت و تمدّن نمی تواند یک سویه و تَک بُعدی باشد. افسر و سرباز ما زمانی از مرزهای وطنمان، خوب پاسداری می کنند که فکرشان از جانب میهن و اداره عالمانه و عادلانه ملک، ایمِن باشد؛ همان گونه که ملّت و دولت، زمانی به آسودگی، سر به کار خود خواهند داشت که بدانند ارتش آن ها، ابزار و قدرت شایسته برای پاسداری از مرزها را دارد. مردمی که به خانه های تاریک و بی دریچه عادت کرده اند، از پنجره های باز و نورگیر، گریزان هستند؛ آخر چشمشان را می زند و خسته شان می کند. جنگ با افکار پوسیده، دشوارتر از جنگ رودررویِ جبهه هاست. لازمه حضور و مبارزه در هر دو جبهه، عشق است. با این تفاوت که در جبهه بیرون، شجاعت کارسازتر است و در این یک، درایت.»
قلمرو زبانی:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
یک سویه | یک طرفه | مُلک | کشور، سرزمین |
ایمِن | در امان، محفوظ، سالم | درایت | آگاهی، دانش، بینش |
جبهۀ بیرون | منظور جنگ با دشمنان خارجی و داخلی | ||
هر دو جبهه | منظور جنگ با اندیشه های پوسیده و دشمنان داخلی و خارجی |
قلمرو ادبی:
سر به کار خود داشتن ← کنایه از وظیفۀ خود را انجام دادن و با دیگران کاری نداشتن
چشمشان را می زند ← کنایه از بیزاری و نفرت
خانه های تاریک و بی دریچه ← نماد سنّت ها و رسوم کهنه و محدود و استعاره از ناآگاهی و غفلت
جنگیدن با افکار ← تشخیص و استعاره
پنجره های باز و نور گیر ← نماد نوگرایی و پیشرفت و ارتباط با جهان و استعاره از آگاهی و پیشرفت
خانه های تاریک و بی دریچه با پنجره های باز و نور گیر ← تضاد
مفهوم:
دعوت به بیداری و پیشرفت
نکوهش غفلت و بی خبری
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.