در این نوشته با معنی درس دوازدهم فارسی دوازدهم همراه شما هستیم.
معنی درس دوازدهم فارسی دوازدهم
سیاوش, فرزند کاووس ,شاه خیره سر کیانی است …
قلمرو زبانی : فرزند کاووس: در نقش مسند خیره سر: گستاخ و بی شرما فرهیختگی: ادب آموختگی / آزرم: شرم و | حیا / عفاف: پاکدامنی
قلمرو ادبی : کنایه: دل بستن، اجناس: رزم و بزم ا تن به گناه نمی سپارد: کنایه از گناه نمی کند
1- چنین گفت موبد به شاه جهان که درد سپهبد نماند نهان
قلمرو زبانی : موبد : روحانی زرتشتی ، مشاور اسپهبد : پادشاه ، منظور کی کاووس است
قلمرو ادبی : جناس: جهان ، نهان / مراعات نظیر: شاه، موبد ، سپهبد /درد: مجازه عامل رسوایی شاه، ذکر سبب و اراده مسبب / جهان: مجاز از ایران / اغراق / واج آرایی / شیوه بلاغی / درد سپهبد: ترکیب اضافی / موبد: مجاز از وزیر یا مشاور حکومتی
قلمرو فکری : مشاور به کی کاووس گفت :« غم و غصته پادشاه پنهان نخواهد ماند. ( واین راز برملا خواهد شد )
٢- چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی بباید زدن سنگ را بر سبوی
قلمرو زبانی : پیدا کنی : آشکار سازی / گفت و گوی : حقیقت موضوع اسبو : کوزه ، ظرف معمولا دسته دار از سفال یا جنس دیگر برای حمل یا نگه داشتن مایعات / جمله چهار جزئی شیوه بلاغی گفت و گوی: حرف و حدیث
قلمرو ادبی: مجاز: گفت و گوی : حرف و حدیث اکنایه : سنگ بر سبو زدن کنایه از آزمایش کردن / تضاد: سنگ، سبو
قلمرو فکری : اگر می خواهی حقیقت ماجرا آشکار شود باید آنها را مورد آزمایش قرار بدهی ( تا حقیقت روشن بشود)
٣- که هر چند فرزند هست ارجمند دل شاه از اندیشه یابد گزند
قلمرو زبانی : شاه : کی کاووس / اندیشه : بد گمانی ، اندوه ، ترس ، اضطراب ، فکر ا گزند: آزردگی و آزار
قلمرو ادبی : مجاز : دل مجاز از وجود
قلمرو فکری : هر چند فرزند( سیاوش ) عزیز است اما بدگمانی نسبت به او دل شاه را آزرده خواهد کرد.
۴- و زین دختر شاه هاماوران پر اندیشه کشتی به دیگر کران
قلمرو زبانی : هاماوران : هاماوران مخفف هامون وران یعنی صاحبان دشت و صحرا. بلاد یمن را گویند.«آن» پسوند مکان است/ به دیگر کران : از طرف دیگر / مصرع اول: وابسته وابسته دیگر کران: ترکیب وصفی / دختر شاه هاماوران منظور سودابه
قلمرو ادبی: واج آرایی / کنایه: پراندیشه گشتن: نگران و مضطرب شدن
قلمرو فکری : از طرف دیگر، نسبت به سودابه نیز بدگمان بود ( کی کاووس پس از اینکه شاه هاماوران را شکست می دهد ، علاوه بر گرفتن باج و خراج ، دخترش سودابه را نیز به همسری می گیرد.)
۵- ز هر درسخن چو بدین گونه گشت بر آتش یکی را بباید گذشت
قلمرو زبانی: هر دو ، بدین گونه: ترکیب وصفی از هر در : به هر دلیل / زمینه ملی: راستی آزمایی
قلمرو ادبی : تلمیح: به اعتقاد قدما برای تشخیص گناه کار از بی گناه ؛ یک راه ، گذشتن از میان آتش بود / سخن: مجاز از جریان، ماجرا / از هر دری سخنی گفتن: کنایه از منتشر شدن سخن کنایه: مصرع دوم / را : فک اضافه گذشتن یکی اجناس : گشت ، گذشت
قلمرو فکری : اکنون که سخن (مجاز) ماجرا) به این جا رسید(برای تشخیص گناهکار از بی گناه) یکی از این دو باید از آتش عبور کند.
مفهوم : ضرورت آزمون آتش برای روشن شدن حقیقت
۶- چنین است سوگند چرخ بلند که بر بی گناهان نیاید گزند
قلمرو زبانی : سوگند: قسم، واژه تحول پیدا کرده ؛ در قدیم به معنی گوگرد بود و امروزه به معنی قسم است/ چرخ : آسمان / گزند : آسیب سوگند چرخ بلند: وابسته وابسته / زمینه ملی
قلمرو ادبی : استعاره : چرخ بلند استعاره از آسمان / تشخیص : چرخ بلند سوگند بخورد/ سوگند: مجاز از رسم گوگرد خوردن (رسم مجازات با گوگرد.)
قلمرو فکری : آسمان چنین قسم یاد کرده است که هرگز بر بی گناهان آسیبی نمی رسد.
مفهوم : ( اشاره به باور پیشینیان که آتش از آنجا که خود مقدس و پاک است ، پس بی گناهان را نمی سوزاند)
۷- جهاندار ، سودابه را پیش خواند همی با سیاوش به گفتن نشاند
قلمرو زبانی : جهاندار : کی کاووس به گفتن نشاند: رو به رو کرد/ نشاند: گذرا به مفعول ها
قلمرو ادبی: به گفتن نشاند: کنایه از روبرو کرد
قلمرو فکری : کی کاووس سودابه و سیاوش را رو به رو کرد.
مفهوم: روبه رو کردن افراد برای روشن شدن حقیقت
۸- سرانجام گفت ایمن از هر دوان نه گردد مرا دل ، نه روشن روان
قلمرو زبانی : هر دوان : هر دو ؛ «آن» نشانه جمع است ( سودابه و سیاوش ) / مرا دل : دل من ؛ « را » فک اضافه ایمن: مسند
قلمرو ادبی: کنایه : « ایمن نگردیدن دل» و « روشن نگشتن روان » کنایه از آرامش نیافتن و بدگمانی است / حس آمیزی : روان روشن اجناس ناهمسان : دوان، روان
قلمرو فکری : سرانجام کی کاووس گفت : دل و جانم از هر دو نفرتان آسوده نمی شود.
مفهوم : بدگمانی نسبت به سودابه و سیاوش
۹- مگر کآتش تیز پیدا کند گنه کرده را زود رسوا کند
قلمرو زبانی : مگر : امید است که، شاید که، باشد که… تیز: سوزان / پیدا کند: مشخص کند مشخص گرداند اپیدا و رسوا: مسند / حذف مفعول (حقیقت) به قرینه معنوی گنه کرده : انسان گناه کار / آتش تیز: ترکیب وصفی / رسوا کند: جمله ۴ جزئی گذرا به مفعول و مسند، فعل کند در معنی «گرداند» اسنادی
قلمرو ادبی : تلمیح : به اعتقاد قدما که آتش انسان گناه کار را تشخیص می دهد و نمی سوزاند. تشخیص : آتش چیزی را مشخص کند / ایهام: مگر:۱- امید است که ۲- شاید
قلمرو فکری : به جز این که آتش سوزان ، انسان گناه کار را مشخص سازد و او را رسوا کند. زمینه ملی : ایرانیان آتش را پاک و مقدس می دانستند.
مفهوم : امید به کشف حقیقت و رسوایی گناهکار
۱۰- چنین پاسخ آورد سودابه پیش که من راست گویم به گفتار خویش…
قلمرو زبانی : گفتار : گفت ( بن ماضی + ار ) / چنین، پیش، راست: سه تا قید/ پیش آوردن پاسخ با سخن: اظهار کردن با ابراز کردن آن.
قلمرو ادبی : ایهام : راست گویم : الف) راست گو هستم ب) راست می گویم
قلمرو فکری: سودابه چنین پاسخ داد که من راست گو هستم « راست می گویم » ( باید سیاوش مورد آزمایش قرار گیرد ) نه من.
مفهوم : تلاش سودابه برای راستگو نشان دادن خود
۱۱- به پور جوان گفت شاه زمین که « رایت چه بیند کنون اندرین؟»
قلمرو زبانی : پور: پسر پور جوان: ترکیب وصفی / شاه زمین : کی کاووس ترکیب اضافی ، رایت : نظر تو ترکیب اضافی / اندرین : در این باره
قلمرو ادبی : مجاز : «شاه زمین » مجاز از شاه ایران / واج آرایی
قلمرو فکری : کی کاووس به سیاوش گفت :« نظرت در این باره چیست؟»
مفهوم : چه دفاعی از خود داری ؟
۱۲- سیاوش چنین گفت کای شهریار که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار
قلمرو زبانی : دوزخ : جهنم ا خوار : حقیر و کوچک، آسان را : حرف اضافه / زمینه قهرمانی حذف به قرینه معنوی خوار و خار: هم آوا
قلمرو ادبی: دوزخ : مجاز :« آتش دوزخ» خوار گشتن: کنایه از بی ارزش شدن / شیوه بلاغی/ تشبیه مضمر( پنهان ): این تهمت مانند دوزخ است.
قلمرو فکری : سیاوش چنین جواب داد که ای پادشاه ، آتش جهنم در برابر این تهمت برای من حقیر و ناچیز است.
مفهوم: عبور از آتش برای من بیگناه آسان تر از تحمل شنیدن این اتهامات است. مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت.
۱۳- اگر کوه آتش بود بسرم از این تنگ خوار است اگر بگذرم »
قلمرو زبانی : سپردن : طی کردن ؛ پیمودن / تنگ : تنگه آتش، گذرگاه آتش خوار : کوچک و حقیر
قلمرو ادبی : اغراق : کوه آتش / تشبیه : آتش مانند کوهی باشد
قلمرو فکری : اگر قرار بر عبور از میان آتش باشد. (در برابر این تهمت) عبور از آتش برای من آسان است .
مفهوم : آمادگی برای عبور از آتش
۱۴- پر اندیشه شد جان کاووس کی زفرزند و سودابه نیک پی
قلمرو زبانی : اندیشه : ترس ا پر اندیشه : غمگین و ناراحت نیک پی : خوش قدم ، نیک نژاد – صفت / شیوه بلاغی بیت یک جمله چهار جزئی گذرا به مفعول و متمم اجان کاووس کی: ترکیب اضافی
قلمرو ادبی: نیک پی: طنز/ جان: مجازا وجود شاه جناس : کی ، پی
قلمرو فکری : کی کاووس از دست فرزند و همسر خود غمگین شد.
مفهوم : شک داشتن به فرزند و همسر که سبب سلب آرامش می شود .
۱۵- « کزین دو یکی گر شود نا به کار از آن پس که خواند مرا شهریار؟
قلمرو زبانی : کزین دو : از این دو نفر / نابه کار : گناهکار اکه :چه کسی : ضمیر پرسشی / شهریار : پادشاه/ نا به کار: مسند/ یکی: نهاد و …. مصراع دوم ۴ جزیی با مفعول و مسند
قلمرو فکری : اگر از این دو نفر یکی هم گناهکار باشد ، بعد از آن چه کسی مرا پادشاه خواهد خواند ؟ ( کسی مرا پادشاه نخواهد خواند)
مفهوم : بی اعتباری پادشاه و خاندان شاهی در صورت اثبات گناهکاری سودابه یا سیاوش
۱۶- همان به کزین زشت کردار ، دل بشویم کنم چاره دل گسل»
قلمرو زبانی : به : بهتر است / دل گسل: دور کننده دل از نگرانی، جدا کننده دل از نگرانی، صفت جانشین موصوف؛ نقش مضاف الیه چاره دل گسل: ترکیب وصفی
قلمرو ادبی : کنایه : دل شستن کنایه از قطع امید کردن ، خود را رها ساختن
قلمرو فکری : و اینکه بهتر است که از این کار زشت ( آنها ) خیالم را راحت کنم ، چاره ای بجویم و غم اندوه دلم را از بین ببرم .
۱۷- به دستور فرمود تا ساروان هیون آرد از دشت ، صد کاروان
قلمرو زبانی : دستور: وزیر، مشاور تحول معنایی ساروان : شتربان / هیون : شتر ، به ویژه شتر قوی هیکل و درشت اندام / آرد : مضارع التزامی ،بیاورد/ صد کاروان : زیاد ، ترکیب وصفی، کاروان: ممیز
قلمرو ادبی : جناس : ساروان ، کاروان / اغراق : صد کاروان / مجاز : صد : فراوان / ایهام تناسب : دستور 1- وزیری مشاور که در بیت حضور دارد ۲- فرمان: که در بیت حضور ندارد. ولی با واژه « فرمود » تناسب دارد.
قلمرو فکری : به مشاور دستور داد تا به ساربان بگویید شتران زیادی را از دشت بیاورند.
مفهوم : آماده کردن مقدمات کار ( زمینه ملی)
۱۸- نهادند بر دشت هیزم دو کوه جهانی نظاره شده هم گروه
قلمرو زبانی : جهانی : مردم زیادی / نظاره شده : نگاه می کردند / هم گروه : جمع ، با همدیگر اکوه: ممیز است ( دو کوه هیزم ) / شیوه بلاغی
قلمرو ادبی : اغراق هیزم دو کوه آتناسب : دشت ، کوه (تضاد : دشت صاف است و کوه بر آمدگی دارد )مجاز: « جهان » منظور مردم جهان است ./اغراق: دو کوه در میزان هیزم ها
قلمرو فکری : در دشت هیزم های زیادی گذاشتند مردم همه برای دیدن جمع شدند. زمینه ملی
۱۹- بدان گاه سوگند پر مایه شاه چنین بود آیین و این بود راه
قلمرو زبانی : سوگند: معنای قدیم خود را از دست داد و معنای جدید گرفت. اپر مایه: ارجمند، گرانمایه، پرشکوه/ سوگند پرمایه شاه: وابسته وابسته، ( پرمایه شاه ترکیب وصفی مقلوب) / زمینه ملی
قلمرو ادبی : جناس : شاه ، راه اسوگند: مجاز از رسم و آیین / تلمیح به آیین اساطیری
قلمرو فکری : در زمان کی کاووس راه و رسم شاهان در تشخیص خطاکار از درست کار این بود.
مفهوم : زیرا اعتقاد داشتند که آتش پاک و مقدس است و هرگز انسان های پاک را نمی سوزاند!
۲۰- وز آن پس به موبد بفرمود شاه که بر چوب ریزند نفت سیاه
قلمرو زبانی : موبد : مشاور ، وزیر نفت سیاه: نفت پالایش نشده
قلمرو فکری : شاه به مشاور دستور داد که بر روی چوب نفت سیاه بریزند
۲۱- بیامد دو صد مرد آتش فروز دمیدند ؛ گفتی شب آمد ، به روز
قلمرو زبانی : آتش فروز : آتش افروزنده / دو صد : بسیار / دو صد مرد آتش فروز: (دو صد: صفت شمارشی ، مرد: هسته، آتش فروز: صفت) / دمیدند : افروختند / دمیدن آتش ؛ افروختن آن . گرفتن آن . پدید آمدن آن ؛ با دهان دم دادن آتش را تا برافروزد. /گفتی : انگار ، مثل این که / آمد : شد
قلمرو ادبی : اغراق : دو صد / تضاد : شب ، روز / تشبیه : روز مثل شب شد (گفتی: گویا، مثل اینکه؛ ادات تشبیه)/ شب آمد ، به روز: کنایه از تاریک شدن هوا بر اثر دود آتش
قلمرو فکری : مردان زیادی آمدند و آتش برافروختند و از دود سیاه آتش، انگار روز روشن به شبی تیره و تار تبدیل شد.
مفهوم : بیانگر شدت دود آتش
۲۲- نخستین دمیدن سیه شد ز دود زبانه بر آمد پس از دود ، زود
قلمرو زبانی : نخستین : در لحظه اول / زبانه : چیزی که مشابهت به زبان داشته باشد چون زبانه آتش / نخستین دمیدن: ترکیب وصفی / شیوه بلاغی
قلمرو ادبی : جناس: دود ، زود تناسب: دمیدن ، دود ، زبانه تکرار: دود /واج آرایی «د»
قلمرو فکری : در همان لحظه اول ، از دمیدن ، دودی سیاه برخاست و بعد از آن دود ، زبانه آتش سر کشید.
۲۳- سراسر همه دشت بریان شدند بر آن چهر خندانش گریان شدند
قلمرو زبانی: ش: مضاف الیه . مرجع، سیاوش است / همه دشت، آن چهر، چهر خندان: ترکیب وصفی خندانش: ترکیب اضافی
قلمرو ادبی : مجاز : دشت/ تضاد : خندان ، گریان / بریان شدند: کنایه از غمگین شدند/ جناس : بریان ، گریان تکرار شدند / بریان شدند کنایه از ناراحت شدند/ واج آرایی «ن», «و» و «د»
قلمرو فکری : همه مردم غمگین شدند و بر چهره خندان سیاوش ، گریه می کردند ( سیاوش چهره ای خندان داشت و در حالیکه مردم گریه می کردند)
مفهوم : ناراحتی مردم بر مظلومیت سیاوش
۲۴- سیاوش بیامد به پیش پدر یکی خود زرین نهاده به سر
قلمرو زبانی : خود: کلاه جنگی / زرین : طلایی ، صفت بیانی نسبی خود زرین: ترکیب وصفی کل مصراع دوم : قید
قلمرو ادبی : تناسب: خود ، سر
قلمرو فکری : سیاوش پیش پدر آمد در حالیکه کلاه خود طلایی بر سر داشت
۲۵- هشیوار و با جامه های سپید لبی پر ز خنده ، دلی پر امید
قلمرو زبانی : هشیوار : هوشیار ، هوشیارانه ، آگاهانه / جامه : لباس سپید : سفید ؛ ( پوشیدن جامه سپید ، به هنگام گذر از آتش هم می تواند نمادی از پاکی و بی گناهی سیاوش باشد ، هم نشانی از آن که سیاوش آماده مرگ است و آن را به جان می خرد: جامه سوگ ، در ایران کهن ، سپید است. «نامه باستان » ) کل بیت قید حالت برای فعل آمد؛ مصرع دوم دو قید , کلا یک جمله است.
قلمرو ادبی : تناسب : لب ، خنده – لب ، دل / تکرار: پر کنایه: لبی پر زخنده داشتن: شادمان بودن
قلمرو فکری : سیاوش هوشیارانه و با لباسی سپید ؛ در حالیکه لبانش پر از خنده بود در دل امیدوار به لطف خدا )
مفهوم : توصیف ظاهر سیاوش قبل از رفتن به آتش ، اشاره به آداب و رسوم عزاداری با لباس سفید ( زمینه ملی )
۲۶- یکی تازی ای بر نشسته سیاه همی خاک نعلش بر آمد به ماه
قلمرو زبانی : تازی : اسبی از نژاد عربی با گردن کشیده و پاهای باریک ، تازنده ، اسب عربی برنشسته : سوار شده سیاه : سیاهی اسب سیاوش نشانۂ نژادگی و با ارزشی او است، در روزگاران گذشته ، اسب سیاه ارج و ارزشی ویژه داشته است و آن را خجسته و مبارک می دانسته اند. نام این اسب « بهزاد» بود/ نعل : قطعه آهنی که بر کف سم ستور و چهارپایان برای محافظت از آن می زنند/ یکی تازی ای سیاه: گروه اسمی
قلمرو ادبی : اغراق: خاک نعل به ماه برسد/ مجاز : ماه ( آسمان ) امصرع دوم: کنایه از سرعت اسب ایهام : تازی ۱اسب عرب نژاد ۲- اسب تازنده
قلمرو فکری: سیاوش، سوار بر اسب سیاه رنگی شد که با شکوه و هیبت گام بر می داشت و خاک نعلش به آسمان می۔ رسید.
مفهوم : توصیف اسب سیاوش و سرعت تاخت و تاز ( زمینه قهرمانی)
۲۷- پراگنده کافور بر خویشتن چنان چون بود رسم و ساز کفن
قلمرو زبانی : کافور : ماده معطر جامدی که از برخی گیاهان مخصوصا نوعی درخت به دست می آید چون خاصیت ضد عفونی دارد ، به هنگام کفن و دفن ، بر اجساد مردگان می زنند پراگندن کافور : نشانی از آمادگی سیاوش است برای مردن و بی بیمی او از مرگ. اساز: آرایش، تدارک، ترتیب ویژگی سبکی : داشتن دو حرف ربط : چنان ، چون
قلمرو ادبی : کافور پراگندن: کنایه از آماده مرگ شدن / تناسب بین کفن و کافور
قلمرو فکری: سیاوش، آن گونه راه رسم قدیم بود؛ خود را آماده مرگ کرده بود و از مرگ بیمی نداشت. ازمینه ملی
۲۸- بدان که که شد پیش کاووس باز فرود آمد از باره ، بردش نماز
قلمرو زبانی : باز شد: باز آمد باره: اسب نماز بردن: تعظیم کردن، عمل سر فرود آوردن در مقابل کسی برای تعظیم.
قلمرو ادبی : نماز بردن: کنایه از احترام
قلمرو فکری : سیاوش ، وقتی پیش کاووس شاه باز آمد ، از اسب فرود آمد و به او تعظیم کرد.
مفهوم: رعایت آیین احترام و ادب ( زمینه ملی)
۲۹- رخ شاه کاووس پرشرم دید سخن گفتنش با پسر نرم دید
قلمرو زبانی : رخ : چهره | پرشرم : قید / ش: مضاف الیه « سخن گفتن با پسرش را نرم دید » / نرم : قید امصرع اول: جمله چهار جزئی گذرا به مسند و مفعول / رخ و سخن گفتن: مفعول
قلمرو ادبی: ایهام تناسب : رخ ۱- چهره که معنی آن در بیت حضور دارد ۲- اصطلاح شطرنج که با شاه تناسب دارد. حس آمیزی: سخن نرم اجناس : شرم ، نرم / نرم سخن گفتن : کنایه از مهربانی کردن
قلمرو فکری : چهره کاووس را پر از شرم و حیا دید ، در حالیکه با پسرش ، سیاوش ، به نرمی سخن می گفت.
۳۰- سیاوش بدو گفت :«انده مدار کزین سان بود گردش روزگار
قلمرو زبانی: روزگار دو تلفظی گردش روزگار: تقدیر و سر نوشت، ترکیب اضافی این سان: ترکیب وصفی / شیوه بلاغی
قلمرو ادبی : انده مدار :کنایه از ناراحت مباش
قلمرو فکری : سیاوش به کاووس گفت :« غمگین نباش ، گردش روزگار چنین است.
مفهوم :اعتقاد به تقدیر مقدر شده.
۳۱- سر پر ز شرم و بهایی مراست اگر بی گناهم رهایی مراست
قلمرو زبانی : شرم : حیا بهایی: ارزشمند ، پربها / سر پر شرم: ترکیب وصفی / « و » همراهی (عطف): یعنی سری شرم زده اما والا و ارجمند / اگر : حتما
قلمرو ادبی : مجاز : سر مجاز از وجود اجناس : بهایی ، رهایی / واج آرایی «ر»
قلمرو فکری : وجودی شرم زده اما والا و ارجمند دارم ( که آن را با گناه آلوده نمی سازم) پس اگر بی گناه باشم ( که حتما بی گناه هستم ) بدون شک نجات خواهم یافت.
مفهوم : ایمان داشتن سیاوش به پاکی خود
۳۲- ور ایدون که زین کار هستم گناه جهان آفرینم ندارد نگاه
قلمرو زبانی : ور : و اگر ایدون که : چنان چه ازین : از این ا م : در «هستم » متمم است ( بر من است ) / جهان آفرین : خداوند / م : مرا « مفعول »
قلمرو ادبی : جناس: گناه، نگاه / کنایه : جهان آفرین : خداوند
قلمرو فکری : و اگر از این کار، بر من گناهی است ( اگر گناهی بر عهده من باشد ) / بدون شک، خداوند مرا زنده نگاه نمی دارد.
مفهوم : انسان گناهکار به آتش غضب الهی گرفتار می شود.
۳۳- به نیروی یزدان نیکی دهش کزین کوه آتش نیابم تپش»
قلمرو زبانی : یزدان : خداوند نیکی دهش : نیکی دهنده / تپش: اضطراب ناشی از گرمی و حرارت ، گرمی و حرارت / نیروی یزدان نیکی دهش: نیکی دهش وابسته وابسته (صفت مضاف الیه) / زمینه قهرمانی
قلمرو ادبی : اغراق : کوه آتش / تشبیه : آتش مانند کوهی است کنایه : تپش یافتن کنایه از هراسیدن / تناسب : آتش ، تپش / شیوه بلاغی / واج آرایی «ن»
قلمرو فکری : به لطف و رحمت خداوند نیکی دهنده ، از این کوه آتش هیچ گرمای آزاردهنده ای را احساس نخواهم کرد ( هیچ آسیبی به من نخواهد رسید)
۳۴- سیاوش سیه را به تندی بتاخت نشد تنگ دل ، جنگ آتش بساخت
قلمرو زبانی : سیه : اسب سیاه ( صفت جانشین موصوف ) / تندی : قید / بساخت : آماده شد ازمینه قهرمانی
قلمرو ادبی: تشخیص : به جنگ آتش رفتن اجناس : تاخت ، ساخت / مراعات نظیر: سیه ، تاخت / واج آرایی «ت» / سیه : مجاز از اسب. تنگ دل کنایه از ناراحتی و ترسیدن، ناراحت و غمگین شدن؛ مأیوس و ناامید شدن
قلمرو فکری : سیاوش به سرعت اسب سیاه را تازاند ؛ ناراحت و غمگین نشد و به جنگ آتش رفت.
مفهوم : نهراسیدن از آزمون و آماده شدن برای مقابله با آتش
۳۵- ز هر سو زبانه همی بر کشید کسی خود و اسپ سیاوش ندید
قلمرو زبانی : زبانه : زبانه آتش بدون دود / همی بر کشید : ماضی استمراری / خود (کلاه خود)؛ کلاه جنگی / هرسو: ترکیب وصفی خود و اسب سیاوش: دو ترکیب اضافی
قلمرو ادبی: مجاز : خود ( مجاز از شخص سیاوش ) قلمرو فکری : از هر سو زبانه آتش شعله ور بود ؛ کسی سیاوش را در میان آتش نمی دید.
مفهوم : بیانگر ارتفاع آتش
۳۶- یکی دشت با دیدگان پر ز خون که تا او کی آید ز آتش برون
قلمرو زبانی : دیدگان : چشمها / او : سیاوش / شیوه بلاغی / مصرع اول: حذف فعل به قرینه معنوی کی: نقش قیدی
قلمرو ادبی : دشت : مجازاز مردم دشت / دیدگان پر زخون : کنایه از غم و اندوه بیش از اندازه، شدت ناراحتی
قلمرو فکری : مردمان با دیدگان گریان به آتش نگاه می کردند تا ببینند سیاوش کی از آتش بیرون می آید.
۳۷- چو او را بدیدند برخاست غو که آمد ز آتش برون شاه نو
قلمرو زبانی : غو: بانگ و خروش، فریاد / شاه نو : سیاوش ازمینه خرق عادت: عبور از آتش و سالم ماندن
قلمرو ادبی: جناس : نو، غوا شاه نو: مجازا سیاوش
قلمرو فکری : مردم وقتی سیاوش را دیدند فریاد کشیدند ( گفتند که او از آتش ، به سلامتی بیرون آمده است.
۳۸- چنان آمد اسپ و قبای سوار که گفتی سمن داشت اندر کنار
قلمرو زبانی : قبا : نوعی لباس اسمن : یاسمن ، گلی سفید رنگ و خوشبو، در اینجا مطلق «گل » / سمن و ثمن: هم آوا/ ویژگی خرق عادت حماسه
قلمرو ادبی : کنایه : سمن در کنار داشتن: کنایه از آرامش و تندرستی و آسیب ندیدن / تلمیح به داستان گلستان شدن آتش بر حضرت ابراهیم
قلمرو فکری : سیاوش ، بی هیچ گزند و آزار ، از آتش گذشت ؛ آنچنان که گویی به جای آتش سوزان ، گل یاسمن و زیبا را در کنار داشت.
مفهوم : اثبات بی گناهی سیاوش ( زمینه خرق عادت) ارتباط : ز آتش نفس فسونگر به سلامت گذرند/ این سواران سبک سر سیاوشانند.(محمود شاهرخی)
۳۹- چو بخشایش پاک یزدان بود دم آتش و آب یکسان بود
قلمرو زبانی : بخشایش: از جرم گناه کسی گذشتن ( از مصدر « بخشودن » ) / دم آتش : تأثیر گرمای آتش / زمینه ملی / پاک یزدان: ترکیب وصفی مقلوب
قلمرو ادبی : تضاد : آتش ، آب / تلمیح به داستان حضرت موسی / یکسان بودن دم آب و آتش: کنایه از آسیب رسان نبودن آب و آتش / تمثیل
قلمرو فکری : وقتی بخشایش و لطف خداوند شامل حال کسی بشود؛ گرمای آتش برای او مانند آب سرد می شود.
مفهوم : اگر خدا بخواهد سختی ها عین راحتی می شود. ( زمینه ملی)
۴۰- چو از کوه آتش به هامون گذشت خروشیدن آمد ز شهرو زدشت
قلمرو زبانی : هامون : دشت و صحرا و زمین هموار خالی از بلندی و پستی ابین هامون و دشت: ترادف
قلمرو ادبی : تشبیه : کوه آتش / مجاز : شهر و دشت مجاز از مردم / تناسب : هامون ، دشت و شهر اواج آرایی «ش»
قلمرو فکری : وقتی سیاوش از میان کوه آتش بیرون آمد و به دشت رسید ؛ همه مردم ، شادمانه ، فریاد کشیدند. زمینه خرق عادت. مفهوم : شادمانی مردم
۴۱- همی داد مژده یکی را دگر که بخشود بر بی گنه دادگر
قلمرو زبانی : را : حرف اضافه ابی گنه : شخص بی گناه / دادگر: خداوند دادگر(نهاد) / بخشود: عفو کرد؛ جمله سه جزئی گذرا به مفعول
قلمرو ادبی: بی گناه را بخشودن: تناقض دارد/ واج آرایی «د»
قلمرو فکری : مردم به هم مژده می دادند که « خداوند انسان بی گناه را «سیاوش » بخشیده است.
۴۲- همی کند سودابه از خشم موی همی ریخت آب و همی خست روی
قلمرو زبانی : همی گند : می گند ( ماضی استمراری ) / موی کندن : شدت ناراحتی از آب : اشک ( می تواند در معنی « عرق » هم باشد / خستن : زخمی کردن ، مجروح کردن اروی خستن : شدت ناراحتی شیوه بلاغی
قلمرو ادبی : موی کندن و روی خستن : کنایه از شدت ناراحتی کنایه : آب ریختن: شرمنده شدن اجناس: مو، رو آب مجاز از اشک
قلمرو فکری : سودابه از شدت ناراحتی موهایش را می کند ؛ اشک می ریخت یا عرق شرم می ریخت و صورتش را چنگ می گرفت چون گناهش داشت آشکار می شد.
مفهوم : نگرانی سودابه از آشکار شدن حقیقت.
۴۳- چو پیش پدر شد سیاووش پاک نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک
قلمرو زبانی : چو: وقتی اشد : رفت أنه: حرف ربط مرکب/ فعل مصرع دوم به قرینه معنوی حذف شده اند/ بیت پنج جمله است/ شد در معنای رفت جمله دو جزئی می سازد.
قلمرو ادبی: تناسب: دود، آتش – گرد، خاک/ جناس: پاک، خاک / ایهام: پاک الف) تمیز ۲) بی گناه تکرار: «نه»
قلمرو فکری : وقتی سیاوش پیش کاووس رفت ، برلباسش نه دودی و آتشی بود و نه گرد و خاکی ( نشان بی گناهی )
۴۴- فرود آمد از اسپ کاووس شاه پیاده سپهبد پیاده سپاه
قلمرو زبانی : سپهبد : کی کاووس | کاووس، سپاه، سپهبد: نهاد/ شیوه بلاغی / زمینه ملی / پیاده: مسند
قلمرو ادبی : تناسب : اسب ، سپاه / تضاد : اسپ ، پیاده / واج آرایی «پ» / پیاده شدن از اسب: کنایه از احترام به کی کاووس / مجاز : سپاه ، مجاز از سپاهیان / تکرار: پیاده
قلمرو فکری : کی کاووس از اسب پیاده شد ( با این کار او ) همه سپاه از اسبان خود پیاده شدند.
مفهوم : احترام شاه و سپاهیان به سیاوش ( زمینه ملی)
۴۵- سیاووش را تنگ در بر گرفت ز کردار بد پوزش اندر گرفت
قلمرو زبانی : تنگ : به سختی و گرمی ، قید است / در بر گرفت : در آغوش گرفت / اندر گرفت : شروع کرد
قلمورو ادبی:: جناس در ، بر
قلمرو فکری : کی کاووس سیاوش را به گرمی در آغوش گرفت و از کردار بدش نسبت به او ، عذر خواهی کرد.
مفهوم : عذر خواهی کاووس از سیاوش و خوشحال شدن از بی گناهی او.
تهیه کننده معنی درس دوازدهم فارسی دوازدهم : گروه ادبیات فارسی اذربایجان شرقی
برای مشاهده سایر دروس گام به گام فارسی دوازدهم روی عبارت لینک دار کلیک کنید