در این نوشته با معنی شعر در مکتب حقایق فارسی دوازدهم همراه شما هستیم.

معنی شعر در مکتب حقایق فارسی دوازدهم

شعر خوانی در مکتب حقایق

1- ای بی خبر ، بکوش که صاحب خبر شوی                   تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟

قلمرو زبانی: بی خبر: نا آگاه / بکوش: تلاش کن / صاحب خبر: دل آگاه / راهرو: رونده راه / کی: قید /راهبر: پختگی مرحله عشق.

قلمرو ادبی: تضاد: راهرو (کسی که تازه راه عشق را شروع می کند) راهبر (کسی که راه عشق را به پایان رسانده است.)

قلمرو فکری: ای کسی که از اسرار عالم خبر نداری کوشش کن که خبری به دست آوری ؛ تا رونده راه نباشی ، کی می توانی به مرحله رهبری برسی.

مفهوم : در صورت سالک نبودن به مقام ارشاد و دستگیری نخواهی رسید

۲- در مکتب حقایق پیش ادیب عشق                  هان ای پسر ، بوش که روزی پدر شوی

 قلمرو زبانی: ادیب: معلم ، آموزگار / هان: شبه جمله، آگاه باش / حذف فعل ( هان ای پسر ابا تو هستم ) به قرینه معنوی بیت چهار جمله

قلمرو ادبی: تشبیه: مکتب حقایق (حقایق مانند مکتبی است) – ادیب عشق (عشق مانند آموزگار است) – جناس: پدر، پسر استعاره : پسر : استعاره از سالک و راهرو بی تجربه بی خبر / پدر : استعاره از رهبر و مرشد صاحب خبر کنایه : « پسر بودن » کنایه از بی تجربه بودن ؛ « پدر شدن » کنایه از با تجربه شدن

قلمرو فکری: ای پسر هوشیار باش ، بکوش که در مکتب حقیقت جهان ، نزد آموزگار عشق درس بیاموزی و روزی به ولایت برسی.

۳- دست از مس وجود چو مردان ره بشوی              تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

 قلمرو زبانی: چو: مثل و مانند. حرف اضافه / رہ: راه عشق اکیمیا: علمی که می تواند ماهیت اشیا را تغییر دهد و آن ها را ارزشمند سازد. مفعول / بیت سه جمله

قلمرو ادبی: کل بیت چهار تشبیه :۱- مس وجود ( وجود و جسم مانند مس کم ارزش هستند)

۲- چو مردان رهتو مانند مردان راه از همه چیز دست بشوی

۳- کیمیای عشق ( عشق مانند کیمیا است )

۴-تشبیه : زر شوی , تو مانند زر بشوی اکنایه : دست شستن ( ترک تعلقات ) کنایه : زر شدن : ارزشمند شدن / تناسب: مس ، زر

قلمرو فکری: مثل مردان طریقت، وجود مادی خود را (که مثل مس کم ارزش است) رها کن تا به کیمیای عشق برسی و مانند طلا با ارزش بشوی.

مفهوم : کمال عشق در ترک تعلقات است. قرابت : گویند روی سرخ تو سعدی ! که زرد کرد/ اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

۴- خواب و خورت زمرتبه خویش دور کرد                       آن که رسی به خویش که بی خواب و خور شوی

قلمرو زبانی: خور: خوردن ، خوراک اخواب و خور : زندگی مادی ات : مفعول مرتبه : مقام اصلی

قلمرو ادبی: مجاز : « خواب و خور » مجاز از امور و لذت های مادی  کنایه : به خویش رسیدن به مقام والای انسانی رسیدن / «بی خواب و خور شدن » کنایه از « به امور مادی توجه نکردن »/ واج آرایی : حرف خ

قلمرو فکری: خواب و خوراک تو را از جایگاه اصلی تو دور کرد وقتی می توانی به مقام اصلی خودت برسی که کارهای مادی را ترک کرده باشی. ( تقابل عشق و آسایش )

مفهوم: دوری از مادیات و تعلقات دنیایی

۵- گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد                بالله کز آفتاب فلک خوب تر شوی

 قلمرو زبانی: بالله : به خدا قسم / فعل یاد می کنم حذف به قرینه معنوی افلک : آسمان / از آفتاب خوب تر شدن : کنایه از رسیدن به جایی که زیباترین و درخشنده ترین جزء این عالم مادی به نظر انسان نیاید.

قلمرو ادبی: تشبیه: نور عشق حق ( عشق حق مانند نوری است ) – تشبیه: تو از آفتاب خوب تر شوی اتناسب: دل، جان و آفتاب، فلک/ مجاز : دل و جان : کل وجود

قلمرو فکری: اگر نور محبت خدا به دل و جانت بیفتد ؛ به خدا قسم که از آفتاب آسمان زیباتر و بهتر می شوی.

مفهوم : در صورت عنایت حق ، از همه موجودات روی زمین برتر و والاتر می شوی.

۶- یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر              کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

 قلمرو زبانی: یک دم : لحظه ای بحر : دریا ، یم ا بحر خدا : معرفت | گمان مبر : شک نکن / هفت بحر: در قدیم در روی زمین هفت دریا تصور می کردند

قلمرو ادبی: مجاز: موی ، دم ( لحظه ) / تناسب: بحر ، ترا استعاره : بحر خدا استعاره از «معرفت » تناقض : غرق بشود و یک موی تر نشود / مجاز : هفت بحر: مجازا کل جهان /اتر شدن: کنایه از آسیب دیدن

قلمرو فکری: اگر عاشق حق باشی و غرق دریای معرفت الهی گردی ، شک نکن ، زیرا که یک موی تو آلوده این دنیا نخواهد شد.

۷- از پای تا سرت همه نور خدا شود              در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

قلمرو زبانی: از پای تا سرت : تمام وجود ، نهاد/ همه: قید ذوالجلال : صاحب جلال و بزرگی  چو: وقتی که ، زمانی که ات : مضاف الیه ( سر تو) ابی پا و سر: مسند

قلمرو ادبی: کنایه : « بی پا و سر شدن» کنایه از « ترک تعلقات مادی » – تلمیح مصرع اول : الله نور السماوات و الارض – تلمیح مصرع دوم: الله ذوالجلال و الاکرام / تکرار: سر

قلمرو فکری: اگر در راه خدا دست از وجود مادی خود بشویی ( ترک تعلقات مادی کنی ) ؛ تمام وجودت از سر تا پا به نور خدا یی تبدیل می شود.

مفهوم: اگر خود را فراموش کردی به مقام قرب الهی می رسی.

۸- وجه خدا اگر شودت منظر نظر            زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

 قلمرو زبانی: وجه خدا : ذات حق ات : مضاف الیه ( منظر نظر تو) / منظر : جای نگریستن / نماند: فعل ماضی در معنی مضارع ( نمی ماند ) صاحب نظر: آن که عالم معنا را درک می کند

قلمرو ادبی: تناسب: وجه ( چهره )، منظر، نظر اجناس اشتقاق: منظر، نظرا ایهام: صاحب نظر: 1- عالی نظر وزیبا ۲با بصیرت / تلمیح : فأینما تولوا فثم وجه الله ( بقره/۱۵) کنایه: منظر نظر شدن : مورد توجه قرار گرفتن

قلمرو فکری: رضا و خشنودی خدا اگر مورد نظرت باشد ؛ دیگر شکی باقی نمی ماند که صاحب نظر می شوی.

مفهوم : خشنودی خدا موجب بصیرت و آگاهی می شود.

۹- بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود           در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

 قلمرو زبانی: بنیاد هستی تو : بنیاد خود پرستی تو دل بستگی های تو) / زیر و زبر: دچار تغییر

قلمرو ادبی: استعاره : هستی تو مانند ساختمانی است که بنیاد دارد.  تضاد : زیر و زبر / تکرار : زیر و زبر کنایه : در دل مدار کنایه از نگران و ناراحت مباش

قلمرو فکری: وقتی همه وجود نور خدا شد و وجود مادی تو دگرگون شد از این دگرگونی نگرانی به خود راه نده زیرا در روح و اصل هستی تو هیچ گونه تغییر و دگرگونی راه نمی یابد. 

مفهوم : ترک خودپرستی موجب بقای بالله می شود.

۱۰- گر در سرت هوای وصال است حافظا              باید که خاک درگه اهل هنر شوی

 قلمرو زبانی: هوا : آرزو، میل  وصال : رسیدن / حافظا : ای حافظ / درگه : بارگاه / اهل هنر : عارف واصل، اهل فضیلت که ورای این هستی مادی را می شناسند. ات : مضاف الیه

قلمرو ادبی : مجاز: سر مجاز از اندیشه / ایهام تناسب : هوا ( آرزو، هوا که باخاک تناسب دارد و در این بیت مد نظر نمی باشد/ تشبیه : تو مانند خاک درگه شوی کنایه : خاک درگه شدن : کنایه از تواضع و فروتنی

قلمرو فکری : ای حافظ ، اگر آرزوی وصال در سر تو هست ؛ باید خاک درگاه مردمی شوی که اهل فضل و هنر هستند.

مفهوم : برای وصال به معشوق باید تواضع و فروتنی پیشه کرد. قرابت : قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی ( حافظ)

درک و دریافت 

1-برای خوانش این شعر ، چه نوع آهنگ و لحنی را بر می گزینید؟ دلیل خود را بنویسید.

لحن تعلیمی :زیرا این شعرنوعی تعلیم و اندرز به خواننده است

۲- مفهوم مشترک هر یک از گروه بیت های زیر را بیان کنید:

الف) بیت های سوم و پنجم باید تعلقات مادی را کنار گذاشت تا به حقایق الهی دست یافت. ( ترک تعلقات مادی موجب کمال انسان است )

ب) بیت های ششم و نهم نور خدا در دل انسان بتابد ، انسان به مقامات بالا دست پیدا می کند و هیچ چیز نمی تواند به او آسیب برساند. ( تاکید بر اعتماد و توکل بر خداوند

تهیه کننده معنی شعر در مکتب حقایق فارسی دوازدهم: گروه ادبیات فارسی اذربایجان شرقی

برای مشاهده سایر دروس گام به گام فارسی دوازدهم روی عبارت لینک دار کلیک کنید