معنی کلمات درس اسوه نیکو فارسی هفتم
در این نوشته با معنی کلمات درس اسوه نیکو فارسی هفتم همراه شما هستیم.
معنی کلمات درس اسوه نیکو فارسی هفتم
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
آداب | جمع ادب، روش ها | اُسوه | نمونه، الگو |
عالَمیان | مردم جهان | آن چنان | آن طور، آن گونه |
کریم | بخشنده | احزاب | جمع حزب، گروه ها |
برخی | بعضی | بزرگوار | شرافتمند |
مهر | محبت | عطوفت | محبت، مهربانی |
می فرمود | می گفت | پاره ی جگر | جگر گوشه، عزیزدل |
سجده | سر بر زمین گذاشتن | برمی خاست | بلند می شد |
رأفت | مهربانی | تندخویی | بد اخلاقی |
بد (بد بگوید) | بی ادبی | سیما | چهره |
متفکر | اندیشمند | پیش دستی | اقدام زودتر |
اختیار می کرد | انتخاب می کرد | بیش از حدّ لزوم | بیشتر از ضرورت |
مقام دادخواهی | هنگام قضاوت کردن | حضور | نزد، پیشِ |
نمی آلود | آلوده نمی کرد | حریم | محدوده |
تجمّل | ثروت اندوزی | دوری می جست | فاصله می گرفت |
بانگ | صدا | ستایش | خوبی کسی را گفتن |
فروماند | درمانده می شود | جمال | زیبایی |
ظِلال | جمع ظِل، سایه ها | مجموع | گردآمده، جمع شده |
بَس | کافی | سبو | کوزه ی سفالی |
به من تنه نزنند | با من برخورد نکنند | ||
اخلاق | جمع خُلق، عادت های خوب و پسندیده | ||
دربر می گرفت | بغل می کرد، در آغوش می کشید | ||
سخن درشت | حرف زشت و ناراحت کننده | ||
گشاده رو | خوش اخلاق، خوشرو | ||
محزون | غمگین، غمناک، اندوهگین | ||
اوقات | جمع وقت، وقت ها، زمان ها | ||
عیادت | به دیدار بیمار رفتن و احوالپرسی کردن | ||
دشنام | حرف زشت و ناسزا، فُحش | ||
تجاوز | دست درازی، زیاده خواهی | ||
گذشت | بخشیدن گناه کسی، چشم پوشیدن از چیزی | ||
مُدارا | سازش، کنار آمدن، بخشش | ||
اعتدال | تناسب، هماهنگی و زیبایی | ||
خلیل | لقب حضرت ابراهیم (ع) | ||
مواعظ | جمع موعظه، پندها و نصیحت ها | ||
به چه کارت می آید | به درد تو نمی خورد، برای تو مفید نیست | ||
کوردلانِ تاریک اندیش | انسان های نادان و گمراهی | ||
صَلَّی اللهُ عَلَیْه وَ آلِهِ وَ سَلَّم | درود خدا بر او و خاندانش باد |
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.
3 دیدگاه ها
بد نیست
خوب بود🙂🤍
خوبه. 🍓📃