در این نوشته با معنی کلمات درس هوشیاری فارسی ششم همراه شما هستیم.
معنی کلمات درس هوشیاری فارسی ششم
معنی واژگان درس «هوشیاری»:
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
پیوسته | همیشه | می پیمود | راه را طی می کرد |
قصد | تصمیم، منظور، نیّت | به قصدِ | به منظور |
دامان | دامنه | در پیِ | به دنبال |
به یک پرواز | با یک بار پرواز کردن | فرود | پایین |
بی درنگ | تُند، فوری، بی توقّف | اتفاقاً | از قضا، ناگهان |
مَجال | فرصت | مَلِک | پادشاه |
عَرض | گفتن، بیان کردن | به عرض رسانید | به [پادشاه] گفت |
چیره | پیروز | بی جان کردم | کُشتم |
لطف | طراوت، نرمی، شادابی | صواب | درست، شایسته |
زلال | پاک، صاف | ملال | خستگی، ناراحتی |
گزیده | عالی، پسندیده | دُرّ | مروارید |
اندک | سخن کم و به جا | دماغ پرور | خوشبو |
لاف | گزاف، دروغ | خشت | آجر، گِل خشک شده |
کمند | طناب، بند، ریسمان | ||
خیزد | ایجاد شدن، پدید آمدن | ||
تاخت | اسب را به حرکت درآورد | ||
آزرده خاطر | رنجیده، دلتنگ، ناراحت | ||
سراسیمه | آشفته، با عجله، سرگردان | ||
تَرک | جایی در پُشت زینِ اسب | ||
مَنبع | سرچشمه، جای بیرون آمدن | ||
خرمن | توده و مقدار انبوهی از هرچیز | ||
آهِ سرد | آه و ناله ای از سرِ ناامیدی و اندوه | ||
مَرکب | آن چه بر آن سوار شوند، مثل اسب | ||
رکاب دار | پیاده ای که همراهِ سوار، راه می رود | ||
مخلوط | در هم آمیخته، آمیخته شده، درهم شده | ||
لاف زدن | گفتار بیهوده گفتن، خودستایی کردن | ||
باز | پرندهای شکاری با چنگال هایِ قوی و منقاری کوتاه و محکم | ||
باد به گردِ او نمی رسید | بسیار تُند و سریع حرکت می کرد |
واژگان هم خانواده درس «هوشیاری»:
منبع – منابع | هلاک – هلاکت – مهلک |
قصد – مقصود – قاصد | خاطره – خاطرات – خاطر |
عارض – عرض – عرضه | همراهان – همره – همراه |
واژگان متضاد درس «هوشیاری»:
واژه | متضاد واژه | واژه | متضاد واژه |
کدر | زلال | خالی | پر |
به آرامی | بی درنگ، سریع | گسسته | متصل، پیوسته |
عالی