در این نوشته با معنی درس باران محبت فارسی یازدهم همراه شما هستیم.

معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

  • نویسنده: نجم الدّین رازی (معروف به دایه)
  • اثر: مِرصاد العِباد مِن المَبدأ الی المَعاد

قلمرو فکری:

خداوند بلندمرتبه آن زمان که انواع موجودات را می آفرید، برای آفرینش هر یک از وسیله های گوناگونی استفاده می کرد. وقتی زمان آفرینش آدم رسید، گفت:«من بشری از گِل می آفرینم.» جسم آدم را من می سازم. عدّه ای به اشتباه افتادند؛ گفتند: «مگر همه را تو نساخته ای؟»

گفت: خلقت آدم ویژگی خاصی دارد که باعث شده آن را بی هیچ واسطه ای بسازم. قصد دارم گنج معرفت و شناخت را در وجود او قرار دهم.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
بر کار کرداستفاده کردطینگِل
تعبیه کردنقرار دادن، جاسازی کردنمُشتبِه شدنبه اشتباه افتادن
اصنافجمع صنف، انواع، گونه ها، گروه ها
وسایطجمع وسیطه یا واسطه، آنچه که به مَدَد یا از طریق آن به مقصود می رسند
مُشتَبِهاشتباه کننده، دچار اشتباه
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

إنّی خالِقٌ بَشَراً مِن طینٍ   تضمین آیۀ قرآن

آب و گِل   مراعات نظیر و تلمیح به چگونگی آفرینش آدم

خانۀ آدم   استعاره از جسم انسان

گنج معرفت   اضافۀ تشبیهی

خودی و خود   جناس ناهمسان

این را به خودیِ خود می سازم   تلمیح به «خَمَّرتُ طینَه آدَمَ بِیَدی»

مفهوم:

خلقت انسان از آب و گِل

آفرینش بی واسطۀ انسان توسط خداوند

قلمرو فکری:

پس خداوند به جبرئیل دستور داد که برو از روی زمین مقداری خاک بردار و بیاور. جبرئیل (ع) رفت؛ خواست که یک مشت خاک از روی زمین بردارد. خاک گفت: ای جبرئیل چه می کنی؟ جبرئیل گفت: تو را به درگاه خداوند می برم تا از تو جانشینی بیافریند.

خاک جبرئیل را قسم داد که به عظمت و بزرگواری خداوند، مرا نَبَر؛ من توانِ تحمّلِ نزدیکی به خداوند را ندارم. من نهایت دوری را برگزیده ام، چون می دانم در نزدیکی حق، خطراتِ بسیاری وجود دارد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
جبرئیل را فرمودبه جبرئیل فرمودخلیفتخلیفه، جانشین
ذوالجلالیصاحب بزرگیسوگند بردادقسم داد
قُربنزدیک شدن، همجواریتابتوان، تحمّل
بُعددوری، فاصلهقربت را خطرخطرِ قربت
حضرتآستانه، پیشگاه، درگاه
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

«را» در «قربت را خطر»   «را»ی فکّ اضافه

قلمرو ادبی:

یک مشت خاک   کنایه از مقداری خاک

خاک گفت   تشخیص و استعاره

خاک سوگند داد   تشخیص و استعاره

قُرب و بُعد   تضاد

از تو خلیفتی می آفریند   تلمیح به آیۀ «اِنّی جاعِلُ فِی الاَرضِ خَلیفَهَ»

قُرب و قُربت   جناس ناقص افزایشی

مفهوم:

سختی و خطرات نزدیکی

قلمرو فکری:

جبرئیل وقتی ذکر قسم را شنید به درگاه حق بازگشت و گفت: خداوندا! تو داناتری و می دانی که چه اتفاقی افتاده است، خاک راضی نمی شود و قبول نمی کند که بیاید. خداوند به میکائیل دستور داد: تو برو. میکائیل رفت و خاک او را نیز همان گونه قسم داد. خداوند به اسرافیل دستور داد: تو برو. اسرافیل رفت و خاک او را نیز سوگند داد. اسرافیل بازگشت. خداوند بلندمرتبه به عزرائیل دستور داد: تو برو. اگر خاک، با میل و ارادۀ خود نمی آید، او را به زور و اجبار بگیر و بیاور! عزرائیل آمد و با خشم یک مشت خاک از روی زمین برگرفت و آورد. آن خاک را بین مکّه و طائف ریخت. در این زمان، عشق به سرعت می آمد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
تن در نمی دهدقبول نمی کندرغبتمیل و اراده، خواست
اِکراهزور، فشارقهرخشم، غضب
قبضهیک مشت از هر چیزیجملههمه، تمام
حضرتآستانه، پیشگاه، درگاه
طوعفرمان برداری، اطاعت، فرمان بری
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

خاک تن در نمی دهد   تشخیص و استعاره و کنایه از راضی نشدن

طوع و رغبت با اِکراه و اِجبار   تضاد

عشق، حالی دو اسبه می آمد   تشخیص و استعاره و کنایه از با سرعت و شوق می آمد

مفهوم:

سرکشی خاک از آفریده شدن

بی اختیاری عاشق

قدرت عشق و جبر عشق

قلمرو فکری:

همۀ فرشتگان در آن حالت، متحیّر و متعجّب شدند که این چه رازی است که خاکِ پَست را این گونه با احترام فرا می خوانند و خاک، در نهایت پَستی و خواری در برابر خدا ناز می کند و با وجود این، خدایِ بی نیاز، دیگری را جایگزین آن نکرد و این راز را با کسی در میان ننهاد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
جملگیهمه، تمامیتحیّرسرگشتگی، شگفتی
اِعزازبزرگداشت، گرامیداشتذلیلپست، حقیر، خوار
غَنابی نیازی، توانگری
مذلّتفرومایگی، خواری، مقابل عزّت
کبریاییمنسوب به کبریا، خداوند تعالی
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

انگشت در دندان ماندن   کنایه از شگفت زده و حیران شدن

خاک ذلیل   تشخیص و استعاره

خاک ناز می کند   تشخیص و استعاره

عزّت با مذلّت و خواری   تضاد

اعزاز و عزّت   اشتقاق

مفهوم:

تعجّب، حیرت و نادانی فرشتگان

ناز و نیاز عاشقانه

کمال بخشی عشق

قلمرو فکری:

لطف الهی و حکمت خداوندی به باطن و قلب فرشتگان می گفت: «من چیزی می دانم که شما نمی دانید.» شما نمی دانید که ما با این یک مشت خاک، از ازل تا ابد چه کارهایی داریم. البته معذور هستید؛ زیرا با عشق سر و کار نداشته اید.

چند روزی صبر کنید تا من بر این یک مشت خاک از روی قدرت، تصرّف و دست کاری کنم، تا شما جلوه های گوناگونی در آفرینش این جسم انسان ببینید. اولین جلوه آن است که همه باید به او سجده کنید. پس خداوند از ابر کرم و بخشش خود، باران عشق و محبّت بر خاک آدم بارید و خاک را تبدیل به گِل کرد و با قدرتِ دستِ خویش، در آن گِل، دلی از گِل آفرید. عشق، نتیجۀ محبّت و لطف خداوند است.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
الطافجمع لطف، مهربانی هاالوهیّتخدایی، خداوندی
حکمتعلم، دانشازلزمان بی ابتدا
ابدزمان بی انتهاروزکی چندچند روز اندک
دستکاری قدرت بنمایمقدرت نمایی کنمآینهجسم انسان
بوقلمونرنگارنگسِرّقلب
شما را سر و کارسر و کارِ شما
ربوبیّتالوهیّت و خدایی، پروردگاری
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

شما چه دانید … در پیش است   پرسش انکاری

قلمرو ادبی:

إنّی أَعلَمُ ما لا تَعلَمُون   تضمین آیۀ قرآن

آینه   استعاره از آفرینش و انسان

ابر کرم   اضافۀ تشبیهی

باران محبّت   اضافۀ تشبیهی

گِل و دل   آرایۀ تکرار و جناس ناقص اختلافی و سج متوازی

شما را سر و کار با عشق نبوده است   کنایه از اینکه با عشق ارتباط نداشته اید

این یک مشت خاک   مجاز از وجود انسان

دست کاری قدرت کردن   کنایه از قدرت نمایی کردن

نقش های بوقلمون   استعاره از جلوه های گوناگون صفات خداوند در انسان

سجدۀ او باید کرد   تلمیح به آیاتی که دربارۀ سجده بر انسان آمده اند

ابر و باران و بارید و خاک و گِل   تناسب

دل   مجاز از احساس و عاطفه

گِل   مجاز از وجود مادی انسان

عشق نتیجۀ محبّت حق است   تلمیح به «یُحِبُّهُم و یُحِبّونَهُ»

ازل و ابد   تضاد

مفهوم:

دانایی خداوند و نادانی موجودات

بی خبری از اسرار الهی و عشق

اشرف مخلوقات بودن انسان

قلمرو فکری:

در آغاز آفرینش، سرشت انسان با عشق آمیخته شد و این همه آشوب و شور عاشقانه از آن عشق ازلی پدید آمد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژه
فتنهآشوب، غوغا
شبنمژاله، قطرهای شبیه به باران که شب روی بر گل و گیاه می نشیند
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

بیت   2 جمله

قلمرو ادبی:

گل و حاصل   قافیه (شد:ردیف)

شبنم عشق   اضافۀ تشبیهی

خاک و گِل و آدم   مراعات نظیر

عشق و فتنه و شور   مراعات نظیر

واج آرایی حرف «ش»

صد   نماد کثرت و مجاز از زیادی و اغراق

مصراع اول   تلمیح به «إنّی خالِقٌ بَشَراً مِن طینٍ»

مفهوم:

آفرینش عاشقانۀ انسان

غوغای عشق

قلمرو فکری:

عشق را همچون نیشتری بر ر روح آدمی زدند و آن را شکافتند؛ در نتیجه، یک قطره خون از آن فرو چکید و آن قطره خون را، «دل» نامیدند.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژه
نشترنیشتر، وسیلۀ فلزی نوک تیز
سر نشترنوک خنجر یا هر وسیلۀ تیز
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

بیت   3 جمله به شیوۀ عادی

قلمرو ادبی:

دل   قافیه (شد   ردیف)

سر نشتر عشق   اضافۀ تشبیهی

رگ روح   اضافۀ استعاری و تشخیص

دل مانند قطرۀ کوچک   تشبیه

سر نشتر و رگ و قطره   مراعات نظیر (تناسب)

مفهوم:

دل، نتیجۀ آمیزش و پیوند عشق با روح است

قلمرو فکری:

همۀ موجودات عالَم بالا در آن حالت با شگفتی می نگریستند و خداوند بزرگ با قدرت خویش، در آب و گِل آدم چهل شبانه روز قدرت نمایی کرد.

در هر ذره ای از وجود انسان دلی قرار می داد و آن دل را با لطف و محبّت پرورش می داد و به فرشته ها می گفت: شما به جسم آدم که از گِل آفریده شده، نگاه نکنید؛ بلکه به دلی که در این گِل قرار دارد، نگاه کنید.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
جملههمهجلّتبزرگ است
خداوندی خویششخصاً، بدونِ واسطهشباروزشبانه روز
تصرّف می کردقدرت نمایی می کردعنایتتوجّه، لطف، احسان
متعجّب واربا حالت شگفتی و تعجّب
تعبیه کردنقرار دادن، جاسازی کردن
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

آب و گِل   مجاز از وجود مادی انسان

گِل و دل   جناس ناقص اختلافی

منگرید و نگرید   تضاد و اشتقاق

در آب و گِل آدم، چهل شباروز تصرّف می کرد   تلمیح به «خَمَّرتُ طینَهَ آدَمَ بِیَدی اَربَعینَ صَباحاً»

مفهوم:

نفی ظاهربینی

توجّه به اصل نه فرع

کمال بخشی عشق

قلمرو فکری:

اگر من به سنگ توجّه کنم، از آن سنگ، انسانی عاشق می سازم.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژه
نظر بگمارمنگاه کنم
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

بیت   2 جمله

به سنگ بر   دو حرف اضافه برای یک متمم (ویژگی سبکی)

دل   نقش مفعول

قلمرو ادبی:

بگمارم و آرم   قافیه

سنگ   نماد سختی و نرمی ناپذیری

دل   مجاز از انسان

دلی سوخته   کنایه از انسانی عاشق

سنگ   آرایۀ تکرار

مفهوم:

فراگیری عشق

تأثیر عشق بر پدیده های عالم

عنایت خداوند (معشوق)

قلمرو فکری:

اینجا رابطۀ عشق برعکس می شود. اگر معشوق بخواهد که از او بگریزد، عاشق با همۀ وجود به او متوسّل می شود و او را به دست می آورد. ای خاک! آن چه بود که ابتدا فرار می کردی و این چیست که امروز متوسّل می شوی؟

– آن زمان که می گریختم فقط جسم بودم؛ امّا امروز که همۀ وجودم تحت الشعاع نورانیّت دل است، عاشقانه به حق روی آورده ام.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
همه دل شدمسراپا عاشق شدمدرآویختنمتوسّل شدن
معشوقمنظور خداونداومنظور انسان
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

هزار   نماد کثرت و مجاز از زیادی و اغراق

در دامن کسی آویختن   کنایه از کمک خواستن و التماس کردن

بگریزد و آویزد   سجع متوازی

بگریزد و می گریختی   اشتقاق

آویزد و درمی آویزم   اشتقاق

درآویختن و گریختن   تضاد

مفهوم:

طلب وصال و توسّل به معشوق

خریدنِ ناز معشوق

قلمرو فکری:

همچنین، هر لحظه از گنجینه های پنهان خداوند، استعدادی در ذات انسان قرار می دادند تا این که هرچه استعداد و توانایی است در ذات و جسم انسان قرار دادند. چون نوبت به ساخت دل رسید، برای ساخت دل از بهشت گِل آوردند و با زندگی جاوید آن را ساختند و با لطف و توجّه، آن را پرورش دادند. وقتی کار دل به کمال رسید، گوهری در خزانۀ غیب وجود داشت که خداوند آن را از فرشتگان پنهان داشته و خزانه داری آن را خود به عهده گرفته بود. فرمود که هیچ خزانه ای جز درگاه ما یا دل آدم، شایستۀ آن گوهر (عشق) نیست.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژه
خزاینجمعِ خزانه، گنجینه ها
تعبیه کردنقراردادن، جاسازی کردن
نفایسجمعِ نفیسه، چیزهای نفیس و گرانبها
دفینمدفون، پنهان شده زیر خاک
سرشتنمخلوط کردن، خمیر کردن
خازنخزانه دار، نگهبان، در اینجا فرشته
حضرتآستانه، پیشگاه، درگاه
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

گوهر   استعاره از عشق

خزاین غیب   اضافۀ تشبیهی

آفتاب نظر   اضافۀ تشبیهی

خزاین غیب   استعاره از عالَم معنا

آب و گِل   مجاز از وجود مادی انسان

دل و گِل و خزاین   آرایۀ تکرار

گِل و دل   جناس ناقص اختلافی

خزاین و گوهر   تناسب

آب حیات   تلمیح به داستان خضر و اسکندر

مفهوم:

انسان، مخزن اسرار الهی

ارزشمندی دل

حیات جاوادنه در عشق

عنایت معشوق بر عاشق

اشرف مخلوقات بودن

قلمرو فکری:

آن گوهر چه بود؟ گوهر عشق و محبّت بود که آن را در صدف امانت معرفت قرار داده و بر مُلک و ملکوت )ظاهر و باطن جهان) عرضه کرده بودند؛ امّا هیچکس شایستگی خزانه داری آن گوهر را نیافت. دلِ آدم شایستۀ نگهبانی آن بود و برای خزانه داری آن، جان آدم شایسته بود.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
مُلکعالم مادهملکوتعالم غیب، جهان بالا
استحقاقسزاواری، شایستگیخزانگیخزانه بودن
خزانه داریشغل خزانه دار
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

گوهر   استعاره از عشق و محبّت

گوهر محبّت   اضافۀ تشبیهی

صدف امانت   اضافۀ تشبیهی

امانت معرفت   اضافۀ تشبیهی

مُلک و ملکوت   تضاد و اشتقاق و مجاز از تمام آفرینش و موجودات

دل لایق خزانگی باشد   تشخیص و استعاره

جان شایستۀ خزانه داری باشد   تشخیص و استعاره

خزانگی و خزانه داری   آرایۀ تکرار و اشتقاق

صدف و گوهر   مراعات نظیر

دل و جان   مراعات نظیر

کل عبارت تلمیح به آیۀ «اِنّا عَرَضنَا الاَمانَهَ عَلَی السَّماواتِ وَ الاَرضِ وَالجِبالِ فَاَبیَنَ اَن یَحمِلنَها وَ اشفَقنَ مِنهَا وَ حَمَلَها الاِنسانَ اِنَّهُ کانَ ظلوماً جَهُولاً»

مفهوم:

شایسته نبودن کاینات برای پذیرش امانت الهی

شایستگی انسان برای قبول امانت الهی

قلمرو فکری:

فرشتگان نزدیک درگاه خداوند، هیچ یک آدم را نمی شناختند. یکی یکی به جسم آدم نگاه می کردند و می گفتند: این چه موجود عجیبی است که خداوند آفریده است؟

آدم آهسته می گفت: اگر شما مرا نمی شناسید، من همۀ شما را می شناسم؛ صبر کنید تا نامتان را یکی یکی بگویم.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژه
مقرّبآن که نزدیک به کسی شده و در نزد او منزلت پیدا کرده است
یک به یکیکی پس از دیگری، به ترتیب
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

نقش   استعاره از انسان و آفرینش انسان

نقش و می نگارند   تناسب

زیر لب سخن گفتن   کنایه از آهسته و با خود حرف زدن

سر از خواب برداشتن   کنایه از تکامل حیات و آفرینش

اسامی شما را یک به یک برشمارم   تلمیح به آیۀ «عَلَّمَ آدَمَ الاَسماء کُلّها»

مفهوم:

ناشناخته بودن انسان برای فرشتگان

شناخت انسان نسبت به فرشتگان

قلمرو فکری:

هرچه فرشتگان در انسان نگاه می کردند، نمی دانستند که این چه مجموعه ای است؛ تا اینکه شیطان نیرنگ باز، یک بار به دُور آدم می گردید، پس وقتی گِرد همۀ جسم آدم گشت، هر چیزی را که دید، دانست چیست؛ امّا وقتی به دل رسید، دل را مانندِ قصری یافت. شیطان هرچه تلاش کرد که وارد این قصر شود، هیچ راهی پیدا نکرد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
قالبجسمکوشککاخ، قصر
تلبیسحقیقت را پنهان کردن، حیله و مکر به کار بردن، نیرنگ سازی
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

دل مانند کوشک   تشبیه

ابلیس   آرایۀ تکرار

دل   آرایۀ تکرار

سه جملۀ پایانی   واج آرایی حروف «ک» و «د»

مفهوم:

ناشناخته بودن انسان برای فرشتگان

نا امیدی شیطان از تسلط بر دل انسان

قلمرو فکری:

شیطان با خود گفت: هرچه دیدم ساده بود، کارِ مشکل این جاست. اگر زمانی به ما از این شخص آسیبی برسد، از این جایگاه (دل) خواهد بود و اگر خداوند متعال با این جسم سر و کاری داشته باشد، در همین جایگاه خواهد بود. شیطان با ترس فراوان و ناامید از درِ منزل دل بازگشت؛ چون به شیطان اجازۀ ورود به دل آدم را ندادند، نزد همۀ جهانیان مردود، رانده شده و رجیم شد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
آفتآسیبموضعمحل، جای، جایگاه
قالبجسمباراجازۀ ورود
اندیشهترسمردودرانده شده، رجیم
معنی درس باران محبت فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

سر و کار داشتن   کنایه از مشغول شدن و توجّه نشان دادن

صدهزار اندیشه   نماد کثرت و مجاز از زیادی و اغراق

صدهزار اندیشه   اغراق

درِ دل   اضافۀ استعاری

جهان   مجاز از مردم جهان

مفهوم:

ترس شیطان از دل انسان

طرد شدن شیطان

برچسب شده در: