در این نوشته با معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم همراه شما هستیم.

معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

  • نویسنده: غلامحسین یوسفی
  • اثر: چشمۀ روشن

در داستان های حماسی ایران و اساطیر باستان، چهرهٔ انقلابی کاوهٔ آهنگر بی نظیر است و پیش بند چرمین او که بر نیزه کرد و مردم را به اتحاد و جنبش فراخواند، درفشی بود انقلابی که بر ضدّ پادشاه وقت، ضحّاک، برافراشت. درفشی که پشتیبان آن، دل دردمند و بازوی مردم رنج کشیده و بی پناه بود.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
باستانگذشته، دیریننظیرمانند
درفشپرچم، بیرقبرافراشتبلند کرد
اساطیرجمع اسطوره، افسانه ها و داستان های خدایان و پهلوانان ملل قدیم
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

چهره    مجاز از شخصّیت

جنبش    مجاز از قیام

دل    مجاز از انسان

بازو    مجاز از نیرو

ضحّاک، معرّب اژی دهاک (اژدها)، در داستانهای ایرانی، مظهر خوی شیطانی است و زشتی و بدی، در اوستا موجودی است«سه پوزه سه سرِ شش چشم»، دیوزاد و مایۀ  آسیب آدمیان و فتنه و فساد. به روایت فردوسی، ضحاک بارها فریب ابلیس را می خورد؛ بدین معنی که ابلیس با موافقت او، پدرش، مرداس، را که مردی پاکدین بود، از پا درمی آورد تا ضحاک به پادشاهی برسد. سپس در لباس خوالیگری چالاک، خورشهایی حیوانی بدو می خوراند و خوی بد را در او می پرورد؛ سپس بر اثر بوسه زدن ابلیس بر دوش ضحّاک، دو مار از دو کتف او می روید و مایۀ رنج وی می شود.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
معرّبعربی شدهمظهرنماد
دیوزاددیو زادهمایهموجب
خوالیغذاخوالیگرخورشگر، آشپز
چالاکچابک، زبر و زرنگخورشغذا
پروردنپرورش دادن
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

از پا درآوردن    کنایه از نابود کردن

بوسه    نماد التذاذ و التصاق است

پزشکان فرزانه از عهدۀ علاج برنمی آیند تا بار دیگر ابلیس خود را به صورت پزشکی درمی آورد و به نزد ضحّاک می رود و به او می گوید «راه درمان این درد و آرام کردن ماران، سیر داشتن آنها با مغز سر آدمیان است.» ضحّاک نیز چنین می کند و برای تسکین درد خود به این کار می پردازد. به این ترتیب که هر شب دو مرد را از کهتران و یا مهترزادگان به دیوان او می برند و جانشان را می گیرند و خورشگر، مغز سر آنان را بیرون می آورد و به مارها می خوراند تا درد ضحّاک اندکی آرامش یابد. در اساطیر ایران، مار مظهری است از اهریمن و در این جا نیز بر دوش ضحّاک می روید که تجسّمی است از خوهای اهریمنی و بیداد و منش خبیث .

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
فرزانهدانا، پر دانشعلاجدرمان
تسکینآرام کردنپرداختنمشغول شدن
کهترکوچک ترمهتربزرگ تر
مهترزادهبزرگ زادهدیوانبارگاه
خورشگرآشپزتجسّممجسم کردن
منشخوی، سرشتخبیثپلید
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

جوان    نماد اراده و اقتدار جامعه است

مغز    نیروی محرک و به اصطلاح موتور جامعه است

جان گرفتن    کنایه از کشتن

پادشاه ستمگر شبی درخواب می بیند سه تن مرد جنگی قصد او می کنند و یکی از آنان او را به ضرب گرز از پا درمی آورد … وی از بیم بر خود می پیچد و فریادزنان از خواب می پرد. ناچار موبدان و خردمندان را به مشورت می خواند و خواب خود را حکایت می کند و تعبیر آن را از ایشان می خواهد. آنان از بیم خشم او تا سه روز چیزی نمی گویند. سرانجام، یکی از ایشان می گوید که زبونی ضحّاک به دست کسی انجام خواهد شد که هنوز از مادر نزاده است. همین اشاره کافی است که پادشاه بدمنش به جست وجوی چنین نوزادی فرمان دهد. امّا در این ایّام، فریدون از مادر می زاید و از گاوی به نام «بَرمایه» شیر می نوشد و در غاری پرورش می یابد. پدر او، آبتین که ناگزیر از بیم ضحّاک ترسان و گریزان است، روزی گرفتار می شود و مغز سرش را به ماران می دهند. مادر فریدون، فَرانک، پسر را به البرزکوه می برد و به دست مردی پاک دین می سپرد. ضحّاک که به نهانگاه پیشین نوزاد پی می برد، به آنجا می رود؛ گاو برمایه و همه چهارپایان را می کشد و خانه آبتین را به آتش می کشد؛ اما پسر به خواست خداوند بزرگ می بالد و نیرو می گیرد و سرانجام، نام و نشان خود را از مادر می پرسد و چون از پادشاهی ضحّاک و جفاهای او آگاه می شود، عزم می کند که از وی انتقام گیرد. از این رو در انتظار فرصتی مناسب چشم به راه آینده است. این فرصت گران‌بها را کاوه فراهم می آورد؛ یعنی یکی از مردم فرودست و پاک دین که سروکارش با آهن است و رنج و زحمت؛ امّا پایان‌بخش شب تیره ستم می شود و نویدبخش پیروزی و بهروزی.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
ضربزدنگرزچماق
بیمترسخواندنصدا کردن
تعبیرگزارشزبونیخواری
بدمنشبدخو، بدسرشتایّامروزها
سپردنواگذار کردن، دادننهانگاهمخفی گاه
بالیدنبزرگ شدنجفاستم
عزمقصدفرودستزیردست
بهروزیخوشبختی
موبدروحانی زردشتی، دانشمند، دانا
قصد کردنآهنگ کردن، منظور قصد کشتن است
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

از پا درآوردن    کنایه از دوران اختناق

دست    مجاز از وسیله

پی ‌بردن    کنایه از فهمیدن

چشم به راه    کنایه از منتظر بودن

سروکار … است    کنایه از اینکه با چیزی ارتباط دارد

در محیطی که پادشاه بیدادپیشۀ ماردوش به وجود آورده بود، تاریکی و ظلم بر همه جا چیرگی داشت و کسی ایمن نمی توانست زیست. فردوسی تصویری از آن روزهای سیاه را هرچه گویاتر نشان داده است؛ روزگاری که کاوه و هزاران تن دیگر را ناگزیر به بهای جان خویش به نافرمانی و قیام برانگیخت.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
بیداد پیشهستمگرچیرگیستم
زیستنزندگی کردنگویاآشکار
ناگزیرناچاربرانگیختتحریک کرد
قیامخیزش
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

روز سیاه:کنایه از روز شوم و ناهمایون، دوران اختناق

  • شاعر: ابوالقاسم فردوسی
  • قالب شعر: مثنوی
  • اثر: شاهنامه
  • وزن: فعولن فعولن فعولن فَعَل)

چو ضحّاک شد بر جهان شهریار             بر او سالیان انجمن شد هزار

قلمرو فکری:

وقتی ضحّاک بر تخت پادشاهی ایران نشست، سالیان درازی (هزار سال) حکومت کرد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
چوهنگامی کهشهریارشاه
انجمن شدنگرد آمدن، انبوه شدن
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

قلمرو ادبی:

شهریار و هزار    قافیه

بر او سالیان انجمن شد هزار    کنایه از اینکه هزار سال فرمانروایی کرد

واج آرایی مصوّت «ا»

نهان گشت کردار فرزانگان                    پراگنده شد نام دیوانگان

قلمرو فکری:

روش زندگی و رفتار خردمندان از میان رفت و انسان هایِ دیوخو نام آور شدند (جهان به کام بدرفتاران شد).

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
نهانپنهانکرداررفتار
فرزانهدانشمند، دانا
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

قلمرو ادبی:

فرزانگان و دیوانگان ←   قافیه

فرزانه و دیوانه    تضاد

نام دیوانگان پراگنده شد    کنایه از مشهور شدن، به قدرت و اعتبار رسیدن

واج آرایی حرف «گ» و مصوّت «ا»

هنر خوار شد، جادوی ارجمند                نهان راستی، آشکارا گزند

قلمرو فکری:

هنر و فضیلت های اخلاقی بی ارزش شد، جادوگری ارزش یافت، صداقت از بین رفت و آسیب های اجتماعی همه جا را فراگرفت.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
خوارپست و بی ارزشجادوجادوگر
جادویجادوگریگزندآسیب
هنرفضیلت، استعداد، شایستگی، لیاقت
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   4 جمله

قلمرو ادبی:

ارجمند و گزند    قافیه

خوار و ارجمند    تضاد

هنر و جادوی    تضاد

نهان و آشکارا    تضاد

واج آرایی مصوّت «ا»

برآمد برین روزگار دراز               کشید اژدهافش به تنگی فراز

قلمرو فکری:

روزگار زیادی به این منوال گذشت و این وضعیّت، ضحّاکِ چون اژدها را، خوار و بی ارزش کرد و او را دچار سختی کرد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
برآمدگذشتدرازطولانی
فشماننداژدهافشمانند اژدها
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

قلمرو ادبی:

دراز و فراز    قافیه

اژدهافش    تشبیه، منظور ضحاک (فش    ادات تشبیه)

واج آرایی مصوّت «ا»

چنان بُد که ضحّاک را روز و شب                        به نام فریدون گشادی دو لب

قلمرو فکری:

اوضاع به گونه ای بود که ضحّاک، روز و شب نام فریدون را بر لب داشت.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
بُدبودگشودنباز شدن
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

«را»    «را»ی فک اضافه (دو لب ضحّاک)

گشادی    ماضی استمراری «می گشود»

قلمرو ادبی:

شب و لب    قافیه

روز و شب    تضاد، کنایه از همیشه

دو لب گشودن    کنایه از سخن گفتن

واج آرایی مصوّت «ا»

ز هر کشوری مهتران را بخواست                       که در پادشاهی کُند پشت راست

قلمرو فکری:

ضحّاک از تمام مناطق، بزرگان را دعوت کرد که جایگاه خود را در پادشاهی تثبیت کند.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژه
مهتربزرگتر، رئیس
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

«را»: «را»ی فک اضافه (دو لب ضحّاک)

قلمرو ادبی:

بخواست و راست    قافیه

در پادشاهی پشت راست کردن    کنایه از اینکه پادشاهی اش استوار و نیرومند گردد

بخواست و راست    شبه جناس

واج آرایی حروف «هـ» و «ش» و مصوّت «ا»

از آن پس، چنین گفت با موبدان                      که ای پرهنر با گهر بخردان

مرا در نهانی یکی دشمن است              که بر بخردان این سخن، روشن است

قلمرو فکری:

ضحاک سپس این گونه با روحانیان سخن گفت که: ای انسان‌های شایسته و با اصل و نسب و دانا

من دشمن پنهانی دارم و این موضوع برای شما انسان های دانا، واضح و آشکار است.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
موبدروحانی زردشتیبا گهربا اصل و نسب
نهانپنهانبخردخردمند
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت اول ←   2 جمله

بیت دوم ←   2 جمله

این دو بیت موقوف المعانی هستند

«را» در عبارت «مرا» در بیت دوم    نشانه دارندگی و مالکیت

قلمرو ادبی:

بیت اول    موبدان و بخردان    قافیه

بیت دوم    دشمن و روشن    قافیه (است    ردیف)

موبد    مجاز از دانشمند، دانا

واج آرایی مصوّت «ا» در بیت اول

واج آرایی حرف «ن» و مصوّت «ا» در بیت دوم

یکی محضر اکنون بباید نوشت              که جز تخم نیکی، سپهبد نکِشت

قلمرو فکری:

اکنون باید استشهادنامه ای نوشته شود، مبنی بر اینکه فرمانده (ضحاک) غیر از نیکی و خوبی کاری انجام نداده است.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژه
محضراستشهادنامه، متنی که ضحّاک برای تبرئۀ خویش به امضای بزرگان حکومت رسانده بود
سپهبدفرمانده و سردار سپاه؛ منظور ضحاک
نکِشتنکاشت
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

قلمرو ادبی:

نوشت و نکِشت    قافیه

تخم نیکی    اضافه تشبیهی

نوشت و نکِشت    شبه جناس

واج آرایی حرف «ک»

ز بیمِ سپهبد همه راستان                     بر آن کار گشتند همداستان

قلمرو فکری:

از ترس ضحّاک، همه بزرگان کشور، برای نوشتن استشهادنامه، با او همرأی و همراه شدند.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
بیمترسراستانراستگویان
همداستانموافق، همرای
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   1 جمله

قلمرو ادبی:

راستان و همداستان    قافیه

واج آرایی حرف «ب» و مصوّت «ا»

بدان محضر اژدها ناگزیر                       گواهی نوشتند بُرنا و پیر

قلمرو فکری:

به ناچار پیر و جوان، آن استشهادنامۀ ضحّاک را گواهی و تأیید کردند.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
گواهیشهادتبرنابالغ، جوان
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   1 جمله

قلمرو ادبی:

ناگزیر و پیر    قافیه

اژدها    استعاره از ضحاک

برنا و پیر    تضاد

واج آرایی حرف «ر» و مصوّت «ا»

هم آنگه یَکایَک ز درگاهِ شاه                   برآمد خروشیدنِ دادخواه

قلمرو فکری:

همان زمان، ناگهان از دربار ضحّاک فریاد شاکی بلند شد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
یکایکناگهاندرگاهبارگاه
شاهمنظور ضحاکخروشیدنفریاد
دادخواهشاکی، حق جوبرآمدبلند شد
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   1 جمله

قلمرو ادبی:

شاه و دادخواه    قافیه

واج آرایی حرف «هـ» و مصوّت «ا»

ستم دیده را پیش او خواندند                برِ نامدارانش بنشاندند

قلمرو فکری:

کاوۀ ستمدیده را نزد ضحّاک فراخواندند و او را پیش بزرگانِ دربار نشاندند

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
ستم دیدهکاوهبرکنار
نامدارسرشناس
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

مرجع «او»    ضحاک

قلمرو ادبی:

خواندند و بنشاندند    قافیه

واج آرایی حروف «ن»، «د» و «ش» و مصوّت «ا»

بدو گفت مهتر به روی دژم                    که برگوی تا از که دیدی ستم؟

قلمرو فکری:

ضحّاک با آشفتگی و خشم از کاوه پرسید: «بازگو که از چه کسی ظلم و ستم دیده ای؟»

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
دژمخشمگینبه روی دژمخشمگینانه
برگویبگوبدوبه او
مهتربزرگتر، رئیس، منظور ضحاک
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

قلمرو ادبی:

دژم و ستم    قافیه

واج آرایی حرف «د»

خروشید و زد دست بر سر ز شاه                        که شاها منم کاوۀ دادخواه!

قلمرو فکری:

[کاوه] فریاد زد و از ظلم و ستم شاه دست بر سر خود کوبید و گفت: «ای پادشاه، من کاوه دادخواهم.»

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
خروشیدفریاد زدشاهاای شاه
دادخواهشاکی، حق جو
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   4 جمله

قلمرو ادبی:

شاه و دادخواه    قافیه

دست و سر    تناسب

دست بر سر زدن    کنایه از بیان حالت اندوه و افسوس

واج آرایی حروف «د» و «ش»

یکی بی زیان مردِ آهنگرم                      ز شاه، آتش آید همی بر سرم

قلمرو فکری:

آهنگری بی آزارم؛ امّا شاه ظلم و ستم بسیاری به من کرده است.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژه
بی زیانبی آزار
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

یکی بی زیان مرد آهنگرم    سه ترکیب وصفی (یک مرِد بی زیانِ آهنگرم)

قلمرو ادبی:

آهنگر و سر    قافیه (ــَم (هستم)    ردیف)

آتش    استعاره از گرفتاری و رنج

آتش بر سرم همی آید    کنایه از اینکه از شاه بلا و ستم دیده ام

واج آرایی مصوّت «ا»

تو شاهی و گر اژدهاپیکری؟                  بباید زدن داستان، آوری

قلمرو فکری:

تو پادشاه هستی یا اژدهاپیکر هستی؟ به هر روی باید دربارۀ سرگذشت من قضاوت کنی.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
گریاآوریبی گمان، به طور قطع
داستانموضوعداوریقضاوت
اژدهاپیکردر شکل و هیئت اژدها، دارای نقش اژدها
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   3 جمله

قلمرو ادبی:

اژدهاپیکر و آور    قافیه (ی (هستی)    ردیف)

واج آرایی حرف «د» و مصوّت «ا»

اگر هفت کشور به شاهی تو راست                    چرا رنج و سختی همه بهر ماست

قلمرو فکری:

اگر تو پادشاه جهان هستی، چرا نصیبِ ما از پادشاهی تو، فقط رنج و سختی است؟

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
بهرنصیب، بهرهکشوراقلیم
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

«را» در عبارت «راست»    نشانه مالکیت و دارندگی

قلمرو ادبی:

را و ما    قافیه (ست (هست، است)    ردیف)

راست و ماست    جناس

واج آرایی حروف «هـ» و «س» و مصوّت «ا»

شماریت با من بباید گرفت                    بدان تا جهان ماند اندر شگفت

قلمرو فکری:

و باید به من حساب پس بدهی تا مردم جهان شگفت زده شوند.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
شمار گرفتنحساب پس دادنبدانبوسیله
ببایدلازم است
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

قلمرو ادبی:

گرفت و شگفت    قافیه

راست و ماست    جناس

مصراع اول    کنایه از حساب پس دادن

جهان    مجاز از مردم جهان

واج آرایی حروف «ب»، «ت»، «د» و «ن» و مصوّت «ا»

مگر کز شمار تو آید پدید                       که نوبت ز گیتی به من چون رسید

که مارانت را مغز فرزند من                    همی داد باید ز هر انجمن

قلمرو فکری:

شاید با حساب و کتاب تو مشخص شود که چطور از میان مردم دنیا بار دیگر نوبت من رسیده است.

که از میان گروه های مختلف انسان ها، باید مغز فرزندان من را خوراک مارها بکنی.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
مگرشایدشمارحساب، پاسخ گویی
پدید آیدآشکار شودگیتیجهان
همی داد بایدباید می دادیچونچگونه
انجمنمجمع، گروهی از مردم
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت اول ←   2 جمله

بیت دوم ←   1 جمله (شیوۀ بلاغی دارد)

قلمرو ادبی:

بیت اول    پدید و رسید    قافیه

بیت دوم    من و انجمن    قافیه

راست و ماست    جناس

مصراع اول بیت اول    کنایه از حساب پس دادن

جهان    مجاز از مردم جهان

واج آرایی حروف «د» و «ن» و مصوّت «ــَـ» در بیت اول

واج آرایی حروف «م»، «ن» و «ر» و مصوّت های «ا» و «ــَـ» در بیت دوم

سپهبد به گفتار او بنگرید                      شگفت آمدش کان سخن ها شنید

قلمرو فکری:

ضحاک به سخنان او توجه کرد و از شنیدن آن سخنان تعجب کرد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
بنگریدنگاه کردشگفت آمدشتعجب کرد
کانکه آن
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   3 جمله

قلمرو ادبی:

بنگرید و شنید    قافیه

به گفتار بنگرید    حس آمیزی

واج آرایی حروف «ب»، «گ» و «ن»

بدو باز دادند فرزندِ اوی             به خوبی بجُستند پیوند اوی

قلمرو فکری:

فرزندش را پس دادند و با مهربانی از او دلجویی کردند (با مهربانی تلاش کردند که او را با ضحاک همراه کنند).

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
باز دادنپس دادنبدوبه او
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

مرجع او    کاوه

قلمرو ادبی:

فرزند و پیوند    قافیه (اوی    ردیف)

پیوند کسی را جستن    کنایه از اینکه نظر او را جلب کردن

واج آرایی حروف «ب» و «د»

بفرمود پس کاوه را پادشا                       که باشد بدان محضر اندر گوا

قلمرو فکری:

سپس، ضحاک از کاوه خواست که آن استشهادنامه را امضا کند.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
اندردرگواشاهد
بفرمودخواست
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

«را»    حرف اضافه به معنای «به»

قلمرو ادبی:

پادشا و گوا    قافیه

واج آرایی حروف «د» و «ر» و مصوّت «ا»

چو برخواند کاوه، همه محضرش                       سَبُک، سوی پیران آن کشورش

خروشید کای پایمردانِ دیو                    بُریده دل از ترسِ گِیهان خَدیو

همه سوی دوزخ نهادید روی                 سپُردید دل ها به گفتارِ اوی

نباشم بدین مَحضَر اندر گُوا                   نه هرگز براندیشم از پادشا

قلمرو فکری:

هنگامی که کاوه، استشهادنامه را خواند با سرعت رو به بزرگان کشور کرد و

فریاد برآورد که: ای حامیان ضحاک دیوسیرت که از خدای جهان نمی ترسید

همۀ شما با این کار، جهنم را برای خود خریدید و خود را تسلیم سخنان ضحّاک کردید

من این استشهادنامه را امضا نمی کنم و هرگز از پادشاه نمی ترسم.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
چوهنگامی کهمحضراستشهادنامه
سبکسریعخروشیدفریاد زد
گیهانکیهان، جهان، گیتیخدیوشاه
گواگواه، شاهدبراندیشیدنترسیدن
گیهان خدیوخدای جهان
پایمرددستیاران حکومت، توجیه کنندگانِ حکومت بیداد
پایمردیخواهشگری، میانجی گری، شفاعت
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

دو بیت اول ←   3 جمله

بیت سوم ←   2 جمله

بیت چهارم ←   2 جمله

گیهان خدیو    ترکیب اضافی وارون

بدین محضر اندر    دو حرف اضافه برای یک متمم

این چهار بیت موقوف المعانی هستند

قلمرو ادبی:

بیت اول    محضر و کشور    قافیه (ــَـش:ردیف)

بیت دوم    دیو و خدیو    قافیه

بیت سوم    روی و اوی    قافیه

بیت چهارم    گُوا و پادشا    قافیه

دیو    استعاره از ضحاک

دل بریده از ترس    کنایه از نترسیدن

خدیو و دیو    جناس ناهمسان افزایشی

روی نهادن    کنایه از رفتن، گراییدن

دل سپُردن    کنایه از پذیرفتن

سوی، روی و اوی    جناس

روی و دل    تناسب

واج آرایی حرف «ش» و مصوّت «ا» در بیت اول

واج آرایی حروف «ر»، «د» و «ی» و مصوّت «ی» در بیت دوم

واج آرایی حروف «ر»، «د» و «ی» و مصوّت های «ا» و «و» در بیت سوم

واج آرایی حروف «ب»، «د»، «ش» و «ر» و مصوّت های «ا» و «و» در بیت چهارم

خروشید و برجَست لرزان ز جای                        بدرّید و بِسپَرد مَحضَر به پای

قلمرو فکری:

کاوه با فریاد و در حالی که از خشم می لرزید، از جای خود بلند شد و استشهادنامه را پاره کرد و زیر پا انداخت.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
جستنپریدندریدنپاره کردن
سپَردنطی کردن
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   4 جمله

قلمرو ادبی:

جای و پای    قافیه

به پای سپردن    کنایه از پای مال کردن و زیر پا گذاشتن

جای و پای    جناس

واج آرایی حرف «ر»

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه                بر او انجمن گشت بازارگاه

قلمرو فکری:

هنگامی که کاوه از دربارِ شاه بیرون آمد، مردم بازار دور او جمع شدند.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
شدرفتدرگاهبارگاه
انجمن گشتجمع شد
بازارگاهچهارسو، جای خرید و فروش، بازار
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

قلمرو ادبی:

شاه و بازارگاه    قافیه

بازارگاه    مجاز از مردم بازار

واج آرایی حروف «ر»، «ش» و «هـ» و مصوّت «ا»

همی برخروشید و فریاد خواند              جهان را سراسر، سوی داد خواند

قلمرو فکری:

می خروشید و فریاد می زد و مردم را به عدل دعوت می کرد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
برخروشیدبانگ زدفریادکمک
سراسرهمهخواند (نخست)طلب کرد
دادحق و عدالتخواند (دوم)فراخواند، دعوت کرد
فریاد خواندنفریاد خواستن، طلب یاری کردن، دادخواهی کردن
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   3 جمله

قلمرو ادبی:

شاه و بازارگاه    قافیه

داد    ایهام:

  • 1) عدل و داد
  • 2) داد و فریاد

جهان    مجاز از مردم جهان

واج آرایی حروف «خ»، «د» و «ر» و مصوّت «ا»

از آن چرم، کاهنگران پُشتِ پای            بِپوشند هنگامِ زخمِ درای

همان، کاوه آن بر سر نیزه کرد              همان گَه ز بازار برخاست گَرد

قلمرو فکری:

آن [پیش بندِ] چرمی که آهنگرها، هنگام ضربه زدن با پتک بر تن می کنند.

کاوه همان را بر سرِ نیزه آویخت، همان لحظه ازدحام و شلوغی، بازار را فرا گرفت و مردم تجمّع کردند.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
پشتضدپشت پاروی پا، سینۀ پا
زخمضربه
درایپتک، در اصل به معنای زنگ کاروان است
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت اول ←   1 جمله

بیت دوم ←   3 جمله

این دو بیت موقوف المعانی هستند

قلمرو ادبی:

بیت اول    پای و درای    قافیه

بیت دوم    کرد و گرد    قافیه

چرم    مجاز از پیش بند

گرد برخاست    کنایه از انبوهی و جنب و جوش مردم

گرد و کرد    جناس

واج آرایی حروف «ر» و «ن» و مصوّت «ا» در بیت اول

واج آرایی حروف «ر»، «هـ» و «ن» و مصوّت «ا» در بیت دوم

خروشان همی رفت نیزه به دست                     که ای نامدارانِ یزدان پرست

کسی کاو هوای فریدون کند                  دل از بند ضحّاک بیرون کند

قلمرو فکری:

کاوه در حالی که نیزه به دست داشت، فریاد می کرد: که ای بزرگان خداپرست.

هر کسی می خواهد از فریدون طرفداری کند، باید خود را از یوغ بندگی و ظلم و ستم ضحّاک آزاد کند.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
خروشانبا بانگ و فریادنامدارسرشناس
کاوکه اوبندفریب و افسون
پرستیدنپرستاری کردن، خدمت کردن
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت اول ←   2 جمله

بیت دوم ←   2 جمله

این دو بیت موقوف المعانی هستند

قلمرو ادبی:

بیت اول    دست و پرست    قافیه

بیت دوم    فریدون و بیرون    قافیه (کند    ردیف)

نیزه    مجاز از پرچم و درفش کاویان

هوای کسی کردن    کنایه میل کسی داشتن

دل از بند بیرون کردن    کنایه از رها شدن

«هوای فریدون کند» و «دل از بند ضحّاک بیرون کند»    دو عبارت کنایی متضاد

واج آرایی حروف «ر» و «د» و مصوّت «ا» در بیت اول

واج آرایی حروف «د» و «ک» و مصوّت «ا» در بیت دوم

بپویید کاین مهتر آهرمن است              جهان آفرین را به دل، دشمن است

قلمرو فکری:

جنبشی راه بیندازید (حرکت کنید)؛ زیرا این پادشاه، شیطان است و در دلش دشمن خداست.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
پوییدندویدن، حرکت کردنمهتربزرگتر، رئیس
آهرمناهریمنجهان آفرینآفریدگار
اهریمنخرد خبیث و پلیددر دلبه دل
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   3 جمله

«را» در «جهان آفرین را»    «را»ی فک اضافه (دشمن جهان آفرین)

قلمرو ادبی:

آهرمن و دشمن    قافیه (است    ردیف)

پوییدن    کنایه از اعراض کردن

واج آرایی حروف «ر» و «ن» و مصوّت «ا»

همی رفت پیش اندرون مرد گُرد                       جهانی بر او انجمن شد، نه خُرد

قلمرو فکری:

مرد پهلوان (کاوه)، پیشاپیش می رفت و سپاهی انبوه، گرد او جمع شدند.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
گُردپهلوانپیش اندروندر پیش، پیشاپیش
انجمن شدگرد آمدخرداندک
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

قلمرو ادبی:

آهرمن و دشمن    قافیه (است:ردیف)

جهان    مجاز از مردم جهان

گُرد و خُرد    جناس

واج آرایی حروف «د»، «ر» و «ن»

بدانست خود کافریدون کجاست                       سر اندر کشید و همی رفت راست

قلمرو فکری:

کاوه فهمید که مخفیگاه فریدون کجاست؛ برای همین مستقیم به سوی فریدون رفت.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
کافریدونکه فریدوناندردر
راستمستقیم
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   4 جمله

قلمرو ادبی:

کجاست و راست    قافیه

سر اندر کشیدن    کنایه از متمایل شدن

واج آرایی حروف «ر» و «د» و مصوّت «ا»

بیامد به درگاه سالار نو              بدیدندش آنجا و برخاست غَو

قلمرو فکری:

کاوه به پیشگاهِ پادشاه نوآیین، فریدون آمد. مردم، او را در پناهگاهش دیدند و با دیدنِ او فریادِ (شادمانی) شان بلند شد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
سالارسردارغوبانگ و خروش، غریو
سالار نوامیر و پادشاه نو، منظور فریدون است
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   4 جمله

قلمرو ادبی:

نو و غَو    قافیه

نو و غَو    جناس

واج آرایی حروف «ر» و «د» و مصوّت «ا»

فریدون چو گیتی بر آن گونه دید                       جهان پیش ضحّاک وارونه دید

قلمرو فکری:

فریدون وقتی جهان را به آن گونه دید و دریافت که همه مردم از ضحاک برگشته اند، یقین کرد که دیگر جهان به کام ضحّاک نیست.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
گیتیجهانچوچون، هنگامی که
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

قلمرو ادبی:

گونه و وارونه    قافیه (دید    ردیف)

جهان را وارونه دید    کنایه از به کام نبودن

واج آرایی حروف «ر» و «د» و مصوّت «ا»

همی رفت منزل به منزل چو باد                        سری پر ز کینه، دلی پر ز داد

قلمرو فکری:

فریدون به سرعتِ باد، مسیر را مرحله به مرحله طی کرد، در حالی که سرش پر از کینه و انتقام و دلش پر از دادخواهی بود.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
چوماننددادحق و عدالت
منزلجای فرود آمدن، منزلگاه، اقامتگاه
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت ←   2 جمله

قلمرو ادبی:

باد و داد    قافیه

چو باد    تشبیه

سر و دل    تناسب

باد و داد    جناس

سر    مجاز از قصد و اندیشه

واج آرایی حروف «ر»، «ز»، «د»، «ل» و «ن»

واژه آرایی کلمه «منزل»

به شهر اندرون هر که بُرنا بدند             چه پیران که در جنگ، دانا بدند

سوی لشکر آفریدون شدند                   ز نیرنگ ضحّاک بیرون شدند

قلمرو فکری:

هر کس در شهر جوان بود، یا از پیرانِ جنگ آزموده بود،

به لشکر فریدون پیوستند و از دام و فریب ضحّاک رستند.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
اندروندرونکهکس
شدندرفتندنیرنگفریب
بُرنابالغ، جوان
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

بیت اول ←   2 جمله

بیت دوم ←   2 جمله

قلمرو ادبی:

بیت اول    بُرنا و دانا    قافیه (بُدند    ردیف)

بیت دوم    آفریدون و بیرون    قافیه (شدند    ردیف)

برنا و پیر    تضاد

برنا و دانا    جناس

از نیرنگ بیرون رفتن    کنایه از دام و فریب خارج شدن

واج آرایی حروف «ب»، «د»، «ر»، «هـ» و «ن» و مصوّت «ا» در بیت اول

واج آرایی حروف «ش»، «د»، «ر» و «ن» در بیت دوم

فریدون با لشکری از مردم شهر که به یاری اش آمده بودند، به رویارویی با ضحّاک آمد و دست به گرز گاوسر برد و «بزد بر سرش، ترگ بشکست خُرد». «سروش خجسته» پیام آورد که او را مَکُش که هنوز زمان مرگش فرا نرسیده است؛ او را با همین شکستگی به کوه دماوند ببر و همان جا در بند کن. فریدون دو دست و میان ضحّاک را به بندی بست، سپس او را به کوه دماوند و درغاری بُنش ناپدید بود، سرنگون آویخت.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
ترگکلاهخودخُردریز، ریزه
سروشفرشتۀ پیام آور، فرشتهخجستهفرخنده، مبارک
میانکمرگاهبندریسمان
بُنتهآویختآویزان کرد
معنی درس کاره دادخواه فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

گرز گاوسر    تشبیه

برچسب شده در: