در این نوشته با معنی شعر گل و گل فارسی هفتم همراه شما هستیم.

معنی شعر گل و گل فارسی هفتم

شعر «شعرخوانی: گِل و گُل» و معنی شعر:

شعرخوانی

گِل و گُل

  • نوع قالب شعری: مُسمَّط
  • شاعر: ملک الشّعرای بهار

شبی در محفلی با آه و سوزی                            شنیدستم که پیر پاره دوزی

چنین می گفت با سوز و گُدازی                         گِلی خوشبوی در حمام روزی

رسید از دست محبوبی به دستم

شبی در یک مجلسی، شنیدم که شخص پیری که شغلش پینه دوزی بود، (آن پیر پینه دوز) غمگینانه با آه و گریه گفت:  روزی در حمام بودم که دوستی یک گِل سر خوشبویی را به دستم داد.

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
محفلمجلسشنیدستمشنیده ام
سوز و گدازآه و ناله جانسوزمحبوبدوست، یار
پاره دوزپینه دوز، کسی که لباس های پاره را می دوزد
گِل حمامگِل خاصی برای شست و شوی موهای سر که در قدیم بجای شامپو استفاده می‌شد
معنی شعر گل و گل فارسی هفتم

نکات دستوری و آرایه ادبی:

شنیدستم  ←  گذشته ( در قدیم بعضی از فعل های گذشته که به آن ماضی نقلی می گویند همراه فعل «است» می آمدند؛ شنیده ام)

گرفتم آن گِل و کردم خمیری                             خمیری نرم نیکو چون حریری

معطر بود و خوب و دلپذیری                             بدو گفتم که مُشکی یا عبیری؟

که از بوی دلاویز تو مستم

آن گِل را ورز دادم و خمیرش کردم. خیلی نرم و لطیف بود؛ درست مانند پارچه ی حریر. آن گِل، خوشبو بود و دلنشین. به گِل گفتم تو گِلی یا عطر؟ چرا که از بوی خوش تو مست شده ام.

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
نیکوخوب، زیبادلاویزدلپذیر، مرغوب، خوشبو
حریرپارچه یا پیراهن ابریشمی
مُشکماده ای معطر و خوشبو
عبیرمخلوطی از گیاهان خوشبو مانند مشک، صندل، زعفران و گلاب
معنی شعر گل و گل فارسی هفتم

نکات دستوری و آرایه ادبی:

مست  ←  کنایه از مدهوش و سردماغ و سرحال شدن

تعداد جمله بیت اول  ← 3

تعداد جمله بیت دوم  ← 4

نیکو چون حریری  ←  تشبیه

معطر، خوب، دلپذیر، مُشک، عبیر  مراعات نظیر

همه گِل های عالم آزمودم                                ندیدم چون تو و عبرت نمودم

چو گِل بشنید این گفت ‌و ‌شنودم                                  بگفتا: من گِلی ناچیز بودم

و لیکن مدتی با گُل نشستم

من همه گِل های دنیا را امتحان کرده ام اما هیچ کدام مثل تو خوشبو نبودند هر چقدر که ارزیابی کردم و با دیگر گِل ها تو را سنجیدم و مقایسه کردم. وقت گِل این حرف های من راشنید، گفت: من در ابتدا گِل بد بو و خوار و ذلیلی بودم اما مدتی در کنار گُل خوشبو نشستم.

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
عالمدنیاآزمودمآزمایش کردم
عبرت نمودنارزیابی کردن، سنجیدنناچیزبی ارزش و مقدار
معنی شعر گل و گل فارسی هفتم

نکات دستوری و آرایه ادبی:

عالم  ←  کنایه از همه جاهای دیگر

نشستن  ← کنایه از در ارتباط قرار گرفتن، نشست و برخاست کردن، رفت و آمد کردن

صحبت کردن گِل  ←  آرایه تشخیص یا جان بخشی به اشیاء

گِل و گُل  ←  جناس

تعداد جمله بیت دوم  ← 3

چو گِل بشنید  ←  تشخیص

گُل اندر زیر پا گسترده پر کرد                            مرا با همنشینی مفتخر کرد

چو عمرم مدتی با گُل گذر کرد                           کمال همنشین در من اثر کرد

و گر نه من همان خاکم که هستم

گُل، گلبرگ هایش را (پر پر کرد) و زیر پای من ریخت و به من افتخار داد که با او همنشین شوم. چون مدتی از روزهای عمرم را با گُل سپری کردم، بالاخره خوبی های او در من هم اثر گذاشت و من هم مثل او خوشبو شدم. وگرنه اصل من همان خاک ناچیز است.

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
اندردرمفتخرسربلند، دارای افتخار
کمالفرهیختگی، معرفت، کامل بودن
معنی شعر گل و گل فارسی هفتم

نکات دستوری و آرایه ادبی:

زیر پا گستردنِ پرهای گُل  ←  کنایه از خوشرفتاری و فروتنی گل

خاک بودن  ←  کنایه از کم ارزش بودن

برچسب شده در: