معنی کلمات درس ذوق لطیف فارسی یازدهم
در این نوشته با معنی کلمات درس ذوق لطیف فارسی یازدهم همراه شما هستیم.
معنی کلمات درس ذوق لطیف فارسی یازدهم
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
کبوده | نام روستایی | ریشه بدواند | بماند، اقامت کند |
توکّل | تکیه و اعتماد به خدا | تحفه | ارمغان، هدیه |
مشیّت | اراده، خواست | ناگوار | ناخوشایند، تلخ |
بینگارد | تصور کند، خیال کند | عاری | فاقد، بدونِ |
تمکّن | توانگری، ثروت | بُخل | خساست |
به منزلۀ | مانندِ، در حکمِ | مذهبیات | موضوعات مذهبی |
ظرافت | زیرکی، مهارت، زیبایی | نَقل | روایت کردن، بیان |
جذّاب | گیرا | ورد | دعا، ذکر |
اصیل | با اصالت، نژاده | پرّان | پرنده |
غم گسار | غم خوار | حُفره | سوراخ، گودال |
جادوگرانه | سحرآمیز | شیخ | پیر، بزرگ |
شاب | بُرنا، جوان | هیبت | شکوه، عظمت |
حجره | اتاق، خانه | نظیر | مانند، مثل |
ادراک | فهم | احدی | هیچ کس |
سراچه | خانۀ کوچک | آماس | وَرَم، تورّم |
فرط | بسیاری | سوق داد | هدایت کرد |
خوش وقت | خوشبخت | پالیز | باغ، جالیز |
به منزلۀ | مانندِ، در حکمِ | عضله | ماهیچه |
پُر توقّع | پُر ادّعا، بسیارخواه | کورمال کورمال | با احتیاط راه رفتن |
سرِ خود | خودمختار، رها، آزاد | اُنس | الفت گرفتن، خو گرفتن |
به حرص | از روی طمع | ار | مخفّف اگر |
مگیر | بازخواست نکن | دُرافشان | درخشان |
متعصّب | غیرتمند | تحصیل | به دست آوردن |
بدین جهت | به این خاطر | مسرور | شادمان، خشنود |
دُرافشان | درخشان | داخل شود | وارد شود |
سرمست | سرخوش، شادمان | چلچله | پرستو |
فرخنده | مبارک، خجسته | بذله گو | شوخ، لطیفه پرداز |
عندلیب | بلبل، هزاردستان | انجمن | مجلس |
گفتی | انگار، مثل این که | ادا کردن | به جا آوردن |
مسرّت | شادی، خوشی | قبا | لباس، جامه |
متأثّر | اندوهگین | کام | دهان، سقف دهان |
تواضع | فروتنی، افتادگی | رفقا | جمعِ رفیق، دوستان |
تقاضا | خواهش | معلوم می کرد | نشان می داد |
شرمسار | خجالت زده | صراحت | روشنی، آشکاری |
قریحه | ذوق | ملک الشعرا | بزرگ شاعران دربار |
بالبداهه | بدون اندیشۀ قبلی | امیر معزّی | از شاعران قرن ششم |
قوّت طبع | قدرت ذوق شاعری | پایه | اندازه، مقدار |
شنفت | شنید | حُسن سیرت | خوش اخلاقی |
صَباحت | زیبایی، جمال | توأم | همراه، با هم |
مایه | سرمایه، دارایی، پول | بازرگانی | تجارت، خرید و فروش |
تجارت خانه | مغازه، محلّ تجارت | بالجمله | خلاصه |
تقدیر | سرنوشت | بسزا | شایسته |
فروگذاری | کوتاهی، اهمال | میثاق | عهد و پیمان |
مؤکّد | استوار، استوار شده | نامزد | معیّن شده |
ضبط | نگه داشتن | قاصد | پیک، نامه رسان |
طهارت | پاکی، پاکیزگی | دوشیزه | دختر و زن جوان |
انقلاب | دگرگونی | حمایت | پشتیبانی |
کافوری | به رنگ کافور، سفید | چابک | تند و فرز |
ره نوردیِ تنهاوش | پیمودن منحصر به فرد راه | ||
احوال | جمع حال، اوضاع، شرایط | ||
فاجعه | بلای سخت، حادثۀ ناگوار | ||
سلب شدن | از بین رفتن، نیست شدن | ||
خوش خُلق | خوش برخورد، خوش سیرت | ||
سبک سری | سهل انگاری و بی مسئولیتی | ||
متمکّن | توانگر، ثروتمند، دارای امکانات | ||
قوز می کردم | به شدّت پشتم را خم می کردم | ||
لُکّه دویدن | حرکتی میان راه رفتن و دویدن | ||
بحران | آشفتگی، تغییر حالت ناگهانی | ||
عوارض | جمعِ عارضه، حوادث، پیشامدها | ||
آماس کردن | گنجایش پیدا کردن، متورّم شدن | ||
فوران | جوشیدن یا جهیدن آب از چشمه | ||
لفاف | پارچه و کاغذی که بر چیزی پیچند | ||
گیوه | نوعی کفش با رویه ای دست بافت | ||
نکبت بار | شوم و ایجادکنندۀ بدبختی و خواری | ||
به نقد | در حال حاضر، در وضعیت مورد نظر | ||
مسجّع | سخنی که دارای سجع باشد، آهنگین | ||
تهنیت | شادباش گفتن، تبریک گفتن، تبریک | ||
استسقا | نام مرضی که بیمار، آب بسیار خواهد | ||
شعر تمثیلی | شعر نمادین و آمیخته به مَثَل و داستان | ||
بی شائبه | بدون آلودگی و با خلوص و صداقت، پاک، خالص | ||
لطایف | جمعِ لطیفه، نکته های دقیق و ظریف، دقائق؛ سخنان نرم و دلپذیر | ||
شائبه | به شک اندازنده دربارۀ وجود چیزی، و به مجاز، عیب و بدی یا نقص در چیزی | ||
آغوز | اوّلین شیری که یک ماده به نوزادش می دهد و سرشار از مواد مقوّی است | ||
دست خوش | آن چه یا آن که در معرض چیزی قرار گرفته یا تحت غلبه و سیطرۀ آن است؛ بازیچه | ||
نَمَد | پارچه کلفت که از کوبیدن و مالیدن پشم یا کُرک به دست می آید و از آن به عنوان فرش استفاده می کنند یا کلاه و بالاپوش می سازند؛ بالاپوشِ نمدی |
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.