در این نوشته با معنی کلمات درس قصه عینکم فارسی یازدهم همراه شما هستیم.

معنی کلمات درس قصه عینکم فارسی یازدهم

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
به قدریبه اندازه ایحادثهرویداد
فروغپرتو، تابش، نورمی درخشدپرتو می افکند
گوییمثل اینکهکراواتگردن آویز
متمدّنشهریتجدّدنوگرایی
افراطتندرویمتجدّدانهنوگرایانه، روشنفکرانه
متلکسخن نیشدارعَلَمپرچم
افسارعنانمی مانیدمانند هستید
سودید، توان بیناییبد و بیراه گفتنناسزا گفتن
گسیختهپاره شدهشلختهبی بند و بار، نامرتب
راه می افتددرست شدنبورسرخ
حملتعبیرمُهملیبی کارگی و تنبلی
ولنگاریبی بند و باریدهاتیروستایی
لاتدر اینجا جوانمردکذاآن چنانی، چنان
روضهسوگوارینقّالداستان گو
رودربایستیشرمرُک و راستبدون رودربایستی
تعزیهشبیه خوانیمرثیهسوگ سروده
بادامیمانند بادامفرامفریم، قاب عینک
قُلاکمینسر چیزی رفتنسراغ چیزی رفتن
مسخرهریشخندشرارتبدنهادی
موصوفوصف شدهمضحکخنده آور، مسخره آمیز
طالعطلوع کنندهمخلوطآمیخته
سرخوشخوشدلنکته گوشوخ
شوخلطیفه گوچشم مسلّحچشم دارنده عینک
سابقۀپیشینهسوءِظنّبدگمانی
خاصّهبه ویژهجنجالآشوب، داد و فریاد
یُغوردرشت و بدقوارهتاب دادنپیچاندن
جورهماهنگقوزگوژ
چشم دوختنخیره شدنمهیبسهمگین، ترس آور
هِر و هِرپیاپی؛ نام آواقهقههخنده بلند و پیاپی
توهّمپنداشتنراه انداخته امدرست کرده ام
مات و مبهوتسرگشته و حیرانخیره خیرهبرّ و برّ
پریدنجهیدنجستنجهش کردن
کمیسیون کردنتشکیل جلسه دادناخراجبیرون انداختن
قدراندازهبگیگویی
دمنزدیکدکوندکّان
خفّتخواریصحنمحوطه
قِرانریالخان‌رئیس، امیر، بزرگ
به خویش بودبه حال خود بودبسفقط
چند چندگروهی، چند نفرتنگچسبیده
جانبسمت، طرفتپانچهسلاح گرم دستی
گشودهباز شدهمحقّرکوچک، حقیر
عُلماجمع عالِمحوزه‌دبستان دینی
طرف شدنرویارو شدنبدنهادبد ذات
خلوصپاکیطهارتپاکی
موقّربا وقار، متینرعیّتعامه مردم
طلبهدانشجوی دینیتلَمّذشاگردی کردن، آموختن
بیشبیشترمتلاشیفروپاشیده
موهبتبخششالهیایزدی
سقوطفروافتادناستبدادخودکامگی
شمایلچهره، رخسارمستبدخودکامه
جهلنادانیهیکلپیکر، اندام
عذرپوزشیددست
خوفترسچنتهکیسه، توبره
بی پروابی باکتأثرّاثرپذیری، اندوه
جملگیهمگیاجانبجمع اجنبی، بیگانگان
سلطهچیرگیشرعراه و روش دین
بی هوابدون برنامه و حسابشرعراه و روش دین
بندۀ ناچیزبنده حقیر و بی ارزشباختنشکست خوردن
قُلدْریگردن کلفتی و زورگوییتاختنحمله کردن
ابرازآشکار کردنبهنگامبه وقت
در بابدر زمینهحدّتتیزی و تندی
پیدنبالارکقلعه، دژ
رفعتاوج ، بلندی، والاییبساطگستردنی
او را نگین کرده بودندگرداگرد او را گرفته بودند
مغتنمبا ارزش، غنیمت شمرده
مسامحهآسان گرفتن، ساده انگاری
شماتتسرکوفت، سرزنش، ملامت
نی قلیاننی ای که از آن قلیان سازند
ابلاغرساندن نامه یا پیام به کسی
مخاطرهخطر، خود را در خطر انداختن
چفتبست، زرفین، قلاب پشت در
فرنگی مآبیبه شیوۀ فرنگی ها و اروپایی ها
تمام عیارکامل و بی نقصان، پاک، خالص
قُلا کردنکمین کردن، در پی فرصت بودن
تعلیمیعصای سبکی که به دست گیرند
هست و نیستاصطلاح عامیانه است؛ بی برو برگرد
عیارخالص، سنجه، مقابل غش و ناپاکی
شورباآش ساده که با برنج و سبزی می پزند
قدّارهجنگ افزاری شبیه شمشیر پهن و کوتاه
نخ قندنوعی نخ که از الیاف کَنَف ساخته می شود
هپل و هپولاقید و لا ابالی، هرج و مرج، دست و پا چلفتی
بقچهپارچه بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند
فرنگی مآبکسی که به آداب اروپاییان رفتار می کند، متجدّد
نوحهآنچه در مراسم سوگواری و عزاداری خوانده می شود
شاه چراغلقبی که مردم شیراز به احمدبن موسی (ع) داده اند
قوّالدر اینجا مقصود بازیگر نمایش های دوره گردی است
زاد المعاد و کتاب جودیکتاب دعا از علامه مجلسی و عبدالجواد جودی دورهٔ قاجار
کلونقفل چوبی که پشت در نصب می کنند و در را با آن می بندند
قبانوعی جامۀ جلو باز که دو طرف جلو آن با دکمه بسته می شود
هردم بیلهردن بیر (اصطلاح عامیانه و ترکی است)؛ بی نظم و بی ترتیب
میرپنجافسر ارشدی که فرماندهِ عده‌ای سرباز در حدود پنج هزار تن بود
آستانهقطعۀ زیرین چهارچوب در یا پنجره؛ در این درس، نقطۀ آغاز یک کار
مشروعیّتمنطبق بودن رویه های قانون گذاری و اجرایی حکومت با نظر مردم آن کشور
معنی کلمات درس قصه عینکم فارسی یازدهم

برچسب شده در: