در این نوشته با معنی کلمات درس وقتی بوعلی کودک بود فارسی پنجم همراه شما هستیم.

معنی کلمات درس وقتی بوعلی کودک بود فارسی پنجم

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
رحمتلطف و مهربانیسیماچهره، صورت
فرصتمهلت، زمانفراگرفتآموخت، یاد گرفت
اشک شوقگریه از سر شادیدل خوشیشادمانی، خوشحالی
نامدارمشهور معروفآسوده خاطرآسوده دل، فراغ بال
تأمّلاندیشه، فکرتأمّل کردناندیشیدن
نقل می کردتعریف می کردماجراهاداستان ها، اتّفاقات
جهشحرکت ناگهانیتاب و توانتحمّل، طاقت
ناگهمخفّف ناگهاندچارگرفتار، مبتلا
به نرمیبه آرامی، آهستهسخت (سنگ سخت)محکم
که ای (که ای تو)تو که هستی؟بسیبسیار، خیلی زیاد
گران سنگسنگ بزرگ و سنگینحیرت زدهسرگشته، شگفت زده
دانش بیندوزمعلم و دانش بیاموزمخارانوعی سنگ سخت
سخت سرمقاوم، سرسخت، لجباز
روی گشادهچهره ی خندان و شاداب
واگذار کنبسپُر، در اختیارمان قرار بده
نادیده بگیرممنصرف شوم، در نظر نگیرم
پارسیفارسی، ایرانی، زبان فارسی
دست بردار نبوداصرار و پافشاری می کرد
ماهریزبردستی، با مهارت بودن
رویدادحادثه، اتفاق، پیش آمد
دم به دمپی در پی، مدام، پیوسته
سفارشدرخواستِ انجام کاری، توصیه
نیکبختخوشبخت، خوش اقبال
دراِستادپافشاری کرد، اصرار ورزید
دراِستادن پایداری و ایستادگی کردن، اصرار ورزیدن
اِبرامپافشاری کردن در کاری، اصرار داشتن
کاویدجست وجو کرد، تلاش کرد، کاوش کرد
به ستوه آمده امخسته شده ام، درمانده شده ام
سپیده دمزمان برآمدن سپیده، سحرگاه، بامداد
سر در کتاب داردکنایه از سرگرم خواندن کتاب است
کوهسارزمینی که در آن کوه باشد، کوهستان
کرم کردهلطف کن، مهربانی و محبت کن
کنجکاوکسی که کنجکاوی کند، جست و جوگر
شکرانهکاری که برای سپاس انجام می شود، مبارکی
ماهرکاردان، کسی که کاری را به خوبی انجام می دهد
دلبستگی بی اندازهعلاقه، محبّت، پیوند عاطفی نسبت به کسی یا چیزی
حیرت آورشگفت آور، تعجّب آور، چیزی که باعث شگفتی شود
بیماری ناگهانیبیماری غیرمنتظره، مریضی پیش بینی نشده
تیره دلبد اندیش، سیاه دل، نامهربان، سنگ دل
شب و روز نمی شناسدبه کنایه تمام وقت (شب و روز) درس می خواند
پشتکارتوان لازم برای انجام کاری، تلاش و جدّیت، استقامت
بهبودیتندرستی و سلامت، خرّمی و سالم بودن بهتر شدن حال بیمار
نذر کرده ایمکاری که در راه خدا انجام شود، دادن مال یا چیزی در راه رضای خدا
زور آزمایکسی که با دیگری دست و پنجه نرم می کند، پهلوان، کسی که قدرت نمایی می کند
آرام و قرار از کف داده بودکنایه از صبر و تحمل او پایان یافته بود
بی رنگ (بر چهره ی بی رنگ)رنگ پریده
حقیقت (امّا حقیقت دارد)واقعیت
چشم به دهان او دوخته بودکنایه از به دهان او خیره شد که در حال حرف زدن بود
دوره ای (بیماری دوره ای دارد)زمان مشخصی که یک بیماری باید طی و درمان شود
برقی (برقی در چشمان حسین درخشید)نور امید و شاد
بگذاریم (باید بگذاریم بیشتر به بازی برود)اجازه دهیم
تازه از بستر بیماری برخاسته بودتازه خوب شده و بهبود یافته بود
معنی کلمات درس وقتی بوعلی کودک بود فارسی پنجم

کلمات هم خانواده درس «وقتی بوعلی، کودک بود»:

شکر – شاکر – تشکّر – متشکّرخواندن – خواننده – خوانا – خوانده
جهش – جهیدن – جهنده – جهیدهحقیقت – حقایق – محقّق – تحقیق
طبیب – مطّب – طبّ – اطبّادانش – دانشمند – دانسته – دانا
آسوده – آسودن – آسایش – آسودنیکوشش – کوشا – کوشنده – کوشیده
نقل – ناقل – تقل – انتقالحفظ – حافظ – محافظ – محافظت
معنی کلمات درس وقتی بوعلی کودک بود فارسی پنجم

کلمات متضاد درس «وقتی بوعلی، کودک بود»:

واژهواژه متضادواژهواژه متضاد
بیماریسلامتی، بهبودیبرخاسته بودنشسته بود
شکرناسپاسینیازمندانبی نیازان
پاسخجوابکوچکبزرگ
نخستینآخریندورنزدیک
بمانیبرویناتوانتوانا
شبروزسپیده دمشباهنگام
ناتوانتوانانامدارگمنام
جداوصلبه نرمیبا خشم
سختنرمسردگرم
خارانرمامیدوارناامید
یأسامیدمرگتولّد، زندگی
دشوارآسان
معنی کلمات درس وقتی بوعلی کودک بود فارسی پنجم

کلمات املایی درس «وقتی بوعلی، کودک بود»:

شوهرهمسربرخاسته بودشکرانهنذراتاق
سپیده دَمپاسخسیماعبداللهکلّهسوره ها
آموزگارواگذار کنفرصتخواندنپارسیمعنی
شوقدیدگاندو سه ماهیناگهانیجهشحیرت آور
حقیقتچهرهچه طورحفظتجربهسرآغاز
غرورروی گشادهکنجکاوینامدارآسوده خاطرتأمّل
کوهسارناگهکرم کردهجاویدخارایأس
سهلگران سنگتیرهسخت سرسیلیجُنبم
ماهرینقل می کردهیجانماجراهابهبودستوه
لطفسفارشِ طبیباِبرامدر اِستادسپاس گزاریمسیل زور آزمای
به خاطر بهبودیرحمت بزرگ الهیدلبستگی بی اندازه
معنی کلمات درس وقتی بوعلی کودک بود فارسی پنجم

برچسب شده در: