در این نوشته با معنی گنج حکمت مهمان ناخوانده فارسی یازدهم همراه شما هستیم.

معنی گنج حکمت مهمان ناخوانده فارسی یازدهم

  • نویسنده: محمّد عوفی
  • اثر: جوامع الحکایات و لوامع الرّوایات

آورده اند که وقتی مردی به مهمانی «سلیمان دارانی» رفت. سلیمان آنچه داشت از نان خشک و نمک در پیش او نهاد و بر سبیلِ اعتذار این بر زبان راند:

قلمرو فکری:

نقل کرده اند که زمانی که شخصی به مهمانی سلیمان دارانی» رفت. سلیمان هر چه داشت (نان خشک و نمک) را در اختیار آن شخص قرار داد و از روی بهانه جویی این جمله را به زبان آورد:

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
آورده اندحکایت کرده اندبر سبیلِبه روش، به طریق
اعتذارعذرخواهی، پوزش خواهی
معنی گنج حکمت مهمان ناخوانده فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

نان خشک و نمک  ←  کنایه از خوراکی‌های اندک و فقیرانه

بر زبان راندن  ←  کنایه از گفتن

گفتم که چو ناگه آمدی، عیب مگیر /چشمِ تر و نانِ خشک و رویِ تازه

قلمرو فکری:

گفتم چون بدون اطّلاع و ناگهانی آمدی ایراد نگیر. چون من شرمنده‌ام و نان خشکی بیش ندارم؛ اما با روی خوش از تو پذیرایی می‌کنم.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
چوهنگامی کهناگهناگهان، سرزده
معنی گنج حکمت مهمان ناخوانده فارسی یازدهم

بیت ←   4 جمله (مصراع اول  ←  3 جمله                  مصراع دوم  ←  1 جمله (فعل «هست» حذف شده است)

قلمرو ادبی:

روی تازه  ←  کنایه از مهمان نوازی و گشاده رویی

تر و خشک  ←  تضاد

چشم و روی  ←  تناسب (مراعات نظیر)

مهمان چون نان بدید، گفت: «کاشکی با این نان، پاره‌ای پنیر بودی.» سلیمان برخاست و به بازار رفت و ردا به گرو کرد و پنیر خرید و پیش مهمان آورد.

قلمرو فکری:

مهمان وقتی نان را دید گفت: کاش تکه ای پنیر هم بود تا نان را با آن می‌خوردم. سلیمان بلند شد به بازار رفت و عبایش را به گرو داد و بجایش کمی پنیر خرید و برای مهمانش آورد.

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
بدیددیدکاشکیای کاش، کاش
پارهمقدار، تکهبودیمی بود
برخاستبلند شد
معنی گنج حکمت مهمان ناخوانده فارسی یازدهم

مهمان چون نان بخورد، گفت الحَمدالله که خداوند، عَزَّ و جَل، ما را بر آنچه قسمت کرده است، قناعت داده و خرسند گردانیده است. سلیمان گفت اگر به دادۀ خدا قانع بودی و خرسند نمودی، ردای من به بازار به گرو نرفتی.

قلمرو فکری:

مهمان وقتی نان و پنیر را خورد گفت: خدا رو شکر، خدای بزرگ و عزیز، ما را بر آنچه روزی و قسمت ما کرده است قانع و راضی کرده است. سلیمان در جواب گفت: اگر به آنچه خدا داده قانع و راضی بودی الان عبای من در بازار گرو نبود!

قلمرو زبانی:

واژهمعنی واژهواژهمعنی واژه
ردابالاپوش، عباعزّ و جلّبزرگ و عزیز است
قسمترزق و روزی، سرنوشتخرسندراضی، قانع
معنی گنج حکمت مهمان ناخوانده فارسی یازدهم

قلمرو ادبی:

عبارت «اگر به دادۀ خدا قانع بودی و خرسند نمودی، ردای من به بازار به گرو نرفتی.» طنز و تمسخر دارد

نورالدین محمد عوفی:

نورالدین محمد عوفی که به «سدیدالدین» هم مشهور است، مترجم و ادیب خراسانی قرن ششم هجری است که آثار معروفی نوشته است. معروف‌ترین کتاب‌های او «جوامع الحکایات و لوامع الروایات»، «لباب الالباب» است و یک ترجمه کتاب «الفرج بعد الشدت» از عربی به فارسی نیز انجام داده است.

برچسب شده در: