جواب نگارش صفحه ۱۲ نگارش ششم
در این نوشته با جواب نگارش صفحه ۱۲ نگارش ششم همراه شما هستیم.
جواب صفحه ۱۲ نگارش ششم
۱. با کلمات زیر، متنی مناسب در چند سطر بنویسید.
بهار، سوسن، نرگس ، لاله زار ، بید، بلبل
جواب اول :زمانی که فصل بهار می رسد از طبیعت انتظار سرسبزی و روییدن گل هایی چون سوسن و نرگس داریم. با حضور در لاله زار اولین تصویری که در ذهنمان تداعی می شود چهره ی نورانی شهدا ست و با شنیدن نغمه های بلبلان است که رسیدن فصل بهار را جشن میگیریم وباید همیشه بدانیم که خداوند خالق تمامی مخلوقات است.
جواب دوم: در فصل بهار، طبیعت به رنگ و بوی جدیدی میپوشد. لالهها، سوسنها و نرگسها از زیر خاک بیرون میآیند و بیدها و گلهای دیگر نیز در حال شکوفهگی هستند. بلبلها نیز از گیاهان پرخوشبویی که در اطراف لالهزارها و بیدها رشد میکنند، شیرینترین نوای خود را میخوانند. در این فصل، طبیعت به نظم و هماهنگی خاص خودش ادامه میدهد و با ظهور گلهای زیبا، هر کسی را به خود جذب میکند.
جواب سوم:
بهار که از راه میرسد، طبیعت جانی تازه میگیرد. سوسن و نرگس در میان لالهزارها شکوفا میشوند و عطرشان در هوا میپیچد. بیدهای خمیده در نسیم ملایم بهاری، آرام میرقصند و بلبلان خوشصدا با آوازشان نوای بهار را به گوش میرسانند. هر گوشهای از این سرزمین سبز، لبریز از زندگی و زیبایی است، گویی بهار دوباره دنیا را از نو زنده کرده است.
۲. داستان زیر را تا یک بند، ادامه دهید.
امروز شاخه ی دیگری از درخت توت شکست و بر زمین افتاد. درخت توت، آهی کشید و به درخت بید در آن سوی باغ، که کودکان، کاری به کارش نداشتند، خیره شد ………………………
جواب اول:خیره شد وبا خود گفت به راستی که سرنوشت کدام یک از ما بهتر است من که میوه می دهم و مورد ستم قرار می گیرم یا درخت بید همسایه کهبار و بر ( میوه ) نمی دهد ولی در طرف دیگر باغ به ظاهر آسوده امّا در واقع در تنهایی خود به سر می برد.
جواب دوم: درخت توت، با دیدن درخت بید که در آن سوی باغ تنها مانده بود، به فکر فرو رفت. در آن لحظه، به یاد این افتاد که چندی پیش، باغبان درخت بید را به دلیل خشکی شاخههایش، بریده بود. او به خودش گفت که اگر به درخت بید کمک نکند،خودش نیز مانند درخت بید، به سرعت آسیب خواهد دید. درخت توت با محکم گرفتن شاخههایش، به سمت درخت بید حرکت کرد تا به آن کمک کند.
جواب سوم:
درخت بید که سالها بود با شاخههای خمیدهاش در گوشهای از باغ آرام ایستاده بود، با نرمی در نسیم تاب خورد و زیر لب زمزمهای کرد: “غمگین نباش، دوست من. هر شاخهای که میافتد، یادآور این است که زندگی، همواره در حال تغییر است.” درخت توت با غمی نهفته به شاخههای خود نگاهی انداخت و گفت: “اما تو نمیفهمی، هر شاخهای که از من جدا میشود، انگار بخشی از وجودم را با خود میبرد.” بید لبخندی آرام به نسیم سپرد و با صدای خشخش برگهایش پاسخ داد: “شاید، ولی به جای آن، شاخههای تازهتری خواهی رویاند.”
برای مشاهده گام به گام سایر صفحات کتاب کافیست آن را در گوگل به همراه عبارت «حالا درس» جست و جو کنید.